اوج پرواز



Image result for €ÙˆÙ…ا من دابة فى Ø§Ù„Ø§Ø±Ø ÙˆÙ„Ø§ طاØر یطیر€€Ž

در اینجا ممکن است کسانى اعتراض کرده، بگویند: گویا دانشمندان حیوان شناس هم همه متفق باشند بر اینکه غیر انسان، از انواع حیوانات، هیچ نوعى نیست که از موهبت اختیار برخوردار باشد، به شهادت اینکه مى بینیم کارهاى حیوانات را مانند کارهاى نباتات طبیعى و غیر اختیارى مى دانند، و شاید حق هم با ایشان باشد، براى اینکه مى بینند وقتى حیوان به چیزى که نفعش در آن است برخورد نماید، مثلا وقتى گربه به موش و شیر به شکار دست بیابد از اقدام به عمل نمى تواند خوددارى نماید، و همچنین موش و شکار وقتى به دشمن خونخوار خود برمى خورند، نمى توانند از فرار خوددارى کنند، با این حال چگونه مى توان گفت حیوانات دیگر هم مانند انسان داراى سعادت و شقاوت اختیارى هستند؟

جوابِ این اعتراض از تامل در معناى اختیار و دقت در حالات نفسانیه اى که انسان بوسیله آن افعال اختیاریه خود را انجام مى دهد به دست مى آید، زیرا اگر عنایت الهى، شعور و اراده اى را - که در حقیقت ملاک اختیار انسان در افعالش مى باشد - در آدمى به ودیعه سپرده، براى این است که وى حیوانیست که به وسیله شعور مى تواند در مواد خارجى عالم دخل و تصرف نموده و از آن مواد براى بقاى خود استفاده نماید، مفید آن را از مضرش تشخیص دهد. وقتى در ماده اى از مواد سودى سراغ کرد، اراده خود را به کار زده، از آن بهره بردارى کند، بنابراین، اگر انسان به شعور و اراده بیشترى احتیاج دارد این دلیل نیست بر اینکه حیوان در آن مقدار شعورى که دارد، در بکار زدنش اختیارى ندارد، بلکه خیلى از کارهاى انسان هست که عینا مانند موش گرفتن گربه، به تفکر احتیاج ندارد، او نیز مانند گربه و شیر بیدرنگ اقدام مى کند.

آرى، انسان هم چیزهایى را که نفعش روشن است و حکم به نافع بودنش مقدمه اى جز سراغ داشتن نمى خواهد، همین که آن را در جایى سراغ کرد اراده اقدام به عمل مى کند، مانند تنفس و غالب عملیات دیگرى که از روى ملکه انجام مى دهد.

البته چیزهایى که یا از نظر نقص وسائل، و یا وجود موانع خارجى، و یا اعتقادى، نفعشان براى انسان روشن نیست و صرف علم به وجود آن در برانگیختن اراده کافى نیست، چون جزم به نافع بودن آن را ندارد و انگیزش اراده به سوى آن، محتاج به تفکر است، ناگزیر است که فکر و شعور خود را به کار زده ببینند که آیا نواقص و موانعى همراه آن هست یا نه؟ و خلاصه نافع است یا مضر؟ اگر دید که نافع است البته اراده اش به آن تعلق گرفته، آن کار را مى کند، عینا مثل اینکه از اول، علم به نافع بودنش داشت.

مثلا انسان گرسنه اى که به غذایى قابل، براى سد جوع دست یافته، اگر در امر آن شک کند و نفهمد که آیا غذاى پاکیزه و صالحى است یا پلید و مسموم و مشتمل بر مواد مضره؟ و همچنین نفهمد که آیا این غذا، ملک خود او است و یا ملک غیر است و تصرف در آن جایز نیست؟ و اگر هم ملک او است آیا مانعى از تصرف در آن، از قبیل: روزه بودن و یا احتیاج مبرم بعدى هست یا نه؟ و ناگزیر شود که در چنین مواردى آن قدر فکر خود را به کار بزند تا به یک طرف این احتمالات یقین پیدا کند این چطور دلیل بر آن است که حیواناتى که طهارت و نجاست و ملک غیر و ملک خود، سرشان نمى شود، کارهایشان اختیارى نباشد؟ خلاصه اینکه همه تلاش و اعمال فکرى، که بشر در اینگونه موارد دارد، براى این است که مورد را، یا مانند موش براى گربه نافع بداند و یا مانند گربه براى موش ‍ مضر بودنش را مسلم سازد، وقتى نافع و ضرر مورد را به این روشنى تشخیص داد، هر وقت به آن دست یافت، بی درنگ تحصیلش ‍نموده و هر وقت دچار این شد، بدون تامل از آن مى گریزد، عینا مثل اینکه از اول نفع و ضررش روشن بوده است.

پس خلاصه معناى اختیار این شد که: انسان وقتى بعضى از امور را تشخیص نمى دهد و نمى تواند بفهمد که آیا تصرف در آن نافع است یا مضر؟ فکر را به کار مى اندازد تا نفع و ضرر آن را در بین سایر محتملات، معلوم نماید، و اما اگر مانند موش در نظر گربه و گربه در نظر موش نفع و ضررش روشن باشد از همان اول بدون درنگ و بدون هیچ احتیاجى به تفکر، اراده خود را در تصرف آن به کار مى زند. پس انسان اختیار مى کند چیزى را که نفعش را، یا همان حال و یا بعد از تفکر ببیند، و در حقیقت اندیشیدن و تفکر جز براى رفع موانع حکم نیست.


اختلاف فاحشى که در مبادى (اختیار) و اسباب آن در انسان وجود دارد.

حال که این نکته روشن شد مى گوییم: اگر شما حالات افراد انسان را، که مختار بودنش، مورد اتفاق ما و شما است، در نظر بگیرید، خواهید دید که افراد آن در مبادى اختیار، یعنى صفات روحى و احوال باطنى از قبیل شجاعت و ترس، عفت و بی بند و بارى، نشاط و کسالت، وقار و سبکى، و همچنین قوت تعقل و ضعف آن و برخورد فکر و خطاى آن با هم اختلاف زیادى دارند، و بسیار مى شود که آدم شهوتران، خود را در مقابل شهوتى که اشتهاى آن را دارد، ناچار و مضطر و مسلوب الاختیار مى بیند، در حالى که آدم عفیف و پاکدامن، هیچ اعتنایى به امر آن شهوت ندارد، و همچنین آدم ترسو، چه بسا ممکن است از ترس جانش کوچکترین آزارى که احتمال مى دهد در این جنگ و یا در این امر مهم به وى برسد از او آرام و قرار را سلب نماید، در حالى که مرد شجاع و دلیر و زورنشنو، مرگ خونین، و هر صدمه بدنى دیگر را، امر آسانى شمرده و در راه رسیدن به مقاصدش حتى براى بزرگترین مصائب، اهمیتى قائل نمى شود، و چه بسا اشخاص سفیه و سبک مغز، با تصور واهى مختصرى، چیزى را ترجیح داده و اختیار نمایند و حال آنکه عاقل وزین، ترجیحى در آن فعل ندیده و چیزهایى که در نظر آن بى مغز، مرجح بوده در نظر این جز مشتى لهو و لعب نباشد، و نیز کارهایى که بچه هاى غیر ممیز مى کنند با اینکه به اعتراف خصم، اختیارى است، و با مقدارى تامل و اعمال رویه انجام مى شود با این همه در نظر اشخاص بالغ و رشید قابل اعتنا نیست.

حتى خود اشخاص بالغ هم در بسیارى از کارهایى که انجام مى دهند وقتى صحبت از آن کارها به میان مى آید خود را در ارتکاب آن مضطر و مجبور مى دانند، و به صرف اینکه به خاطر بعضى از ملاحظات اجتماعى، ارتکاب کرده اند و با اینکه عذرشان موجه نیست، مى گویند: مجبور به ارتکاب بودیم. شخص سیگارى مى گوید: چه کنم؟ معتادم. پرخواب مى گوید: چاره چیست؟ کسلم. و خائن مى گوید: بى پولى و فرط احتیاج مجبورم کرد و.

همین اختلاف فاحشى که در مبادى اختیار و اسباب آن هست و همین عرض عریضى که افعال اختیارى دارد، باعث شده که دین و سایر سنن اجتماعى، آن فعلى را اختیارى بدانند که افراد متوسط اجتماع آن را اختیارى تشخیص دهند، و مساله صحت امر و نهى و ثواب و عقاب و نفوذ تصرف و امثال آن را هم منوط به این جور تشخیص بدانند، و کسى را که عملش از روى مبادى و اسباب اختیار، یعنى استطاعت و فهم اشخاص متوسط نبوده، معذور بدانند.

البته این که گفتیم حد متوسط از افعال آدمى اختیارى است، مقصود این نبود که کمتر از آن به حسب واقع اختیارى نیست، زیرا به حسب واقع و نفس الامر و بر حسب نظر تکوینى، کمتر از آن هم اختیارى است. لیکن بر حسب نظریه دین و یا سنن اجتماعى و به ملاحظه مصلحت دین و اجتماع است که تنها حد متوسط، اختیارى شناخته شده است.


مى توان گفت حیوانات هم تا اندازه اى مختار هستند و احتمالا به تکالیفى مناسب با افق فهم و اختیارشان مکلف هستند.

دقت در آنچه گذشت آدمى را مطمئن و جازم مى کند به اینکه حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه اى از موهبت اختیار بهره دارند، البته نه به آن قوت و شدتى که در انسانهاى متوسط هست. شاهد روشن این مدعا این است که ما به چشم خود بسیارى از حیوانات و مخصوصا حیوانات اهلى را مى بینیم که در بعضى از موارد که عمل مقرون با موانع است. حیوان از خود حرکاتى نشان مى دهد که آدمى مى فهمد این حیوان در انجام عمل مردد است، و در بعضى از موارد مى بینیم که به ملاحظه نهى صاحبش و از ترس شکنجه اش ‍ یا به خاطر تربیتى که یافته از انجام عملى خوددارى مى کند.

اینها همه دلیل بر این است که در نفوس حیوانات هم حقیقتى به نام اختیار و استعداد حکم کردن به سزاوار و غیر سزاوار، هست. او نیز مى تواند یکجا حکم کند به وم فعل و جایى دیگر حکم کند به وجوب ترک، ملاک اختیار هم همین است، و لو اینکه این صلاحیت بسیار ضعیف تر از آن مقدارى باشد که ما آدمیان در خود سراغ داریم.

و وقتى صحیح باشد که بگوییم حیوانات هم تا اندازه اى خالى از معناى اختیار نیستند و آنها هم از این موهبت سهمى دارند، هر چه هم ضعیف باشد، چرا صحیح نباشد احتمال دهیم که خداى سبحان حد متوسط از همان اختیار ضعیف را ملاک تکالیف مخصوصى قرار دهد که مناسب با افق فهم آنان باشد، و ما از آن اطلاعى نداشته باشیم؟ و یا از راه دیگرى با آنها معامله مختار بکند و ما به آن معرفت نداشته باشیم، و خلاصه راهى باشد که از آن راه پاداش دادن به حیوان مطیع و مواخذه و انتقام از حیوان سرکش، صحیح باشد. و جز خداى سبحان کسى را بر آن راه آگهى نباشد؟

تفسیر المیزان علامه طباطبایی»


Image result for €ÙˆÙ…ا من دابة فى Ø§Ù„Ø§Ø±Ø ÙˆÙ„Ø§ طاØر یطیر€€Ž

در اینجا ممکن است کسانى اعتراض کرده، بگویند: گویا دانشمندان حیوان شناس هم همه متفق باشند بر اینکه غیر انسان، از انواع حیوانات، هیچ نوعى نیست که از موهبت اختیار برخوردار باشد، به شهادت اینکه مى بینیم کارهاى حیوانات را مانند کارهاى نباتات طبیعى و غیر اختیارى مى دانند، و شاید حق هم با ایشان باشد، براى اینکه مى بینند وقتى حیوان به چیزى که نفعش در آن است برخورد نماید، مثلا وقتى گربه به موش و شیر به شکار دست بیابد از اقدام به عمل نمى تواند خوددارى نماید، و همچنین موش و شکار وقتى به دشمن خونخوار خود برمى خورند، نمى توانند از فرار خوددارى کنند، با این حال چگونه مى توان گفت حیوانات دیگر هم مانند انسان داراى سعادت و شقاوت اختیارى هستند؟

جوابِ این اعتراض از تامل در معناى اختیار و دقت در حالات نفسانیه اى که انسان بوسیله آن افعال اختیاریه خود را انجام مى دهد به دست مى آید، زیرا اگر عنایت الهى، شعور و اراده اى را - که در حقیقت ملاک اختیار انسان در افعالش مى باشد - در آدمى به ودیعه سپرده، براى این است که وى حیوانیست که به وسیله شعور مى تواند در مواد خارجى عالم دخل و تصرف نموده و از آن مواد براى بقاى خود استفاده نماید، مفید آن را از مضرش تشخیص دهد. وقتى در ماده اى از مواد سودى سراغ کرد، اراده خود را به کار زده، از آن بهره بردارى کند، بنابراین، اگر انسان به شعور و اراده بیشترى احتیاج دارد این دلیل نیست بر اینکه حیوان در آن مقدار شعورى که دارد، در بکار زدنش اختیارى ندارد، بلکه خیلى از کارهاى انسان هست که عینا مانند موش گرفتن گربه، به تفکر احتیاج ندارد، او نیز مانند گربه و شیر بیدرنگ اقدام مى کند.

آرى، انسان هم چیزهایى را که نفعش روشن است و حکم به نافع بودنش مقدمه اى جز سراغ داشتن نمى خواهد، همین که آن را در جایى سراغ کرد اراده اقدام به عمل مى کند، مانند تنفس و غالب عملیات دیگرى که از روى ملکه انجام مى دهد.

البته چیزهایى که یا از نظر نقص وسائل، و یا وجود موانع خارجى، و یا اعتقادى، نفعشان براى انسان روشن نیست و صرف علم به وجود آن در برانگیختن اراده کافى نیست، چون جزم به نافع بودن آن را ندارد و انگیزش اراده به سوى آن، محتاج به تفکر است، ناگزیر است که فکر و شعور خود را به کار زده ببینند که آیا نواقص و موانعى همراه آن هست یا نه؟ و خلاصه نافع است یا مضر؟ اگر دید که نافع است البته اراده اش به آن تعلق گرفته، آن کار را مى کند، عینا مثل اینکه از اول، علم به نافع بودنش داشت.

مثلا انسان گرسنه اى که به غذایى قابل، براى سد جوع دست یافته، اگر در امر آن شک کند و نفهمد که آیا غذاى پاکیزه و صالحى است یا پلید و مسموم و مشتمل بر مواد مضره؟ و همچنین نفهمد که آیا این غذا، ملک خود او است و یا ملک غیر است و تصرف در آن جایز نیست؟ و اگر هم ملک او است آیا مانعى از تصرف در آن، از قبیل: روزه بودن و یا احتیاج مبرم بعدى هست یا نه؟ و ناگزیر شود که در چنین مواردى آن قدر فکر خود را به کار بزند تا به یک طرف این احتمالات یقین پیدا کند این چطور دلیل بر آن است که حیواناتى که طهارت و نجاست و ملک غیر و ملک خود، سرشان نمى شود، کارهایشان اختیارى نباشد؟ خلاصه اینکه همه تلاش و اعمال فکرى، که بشر در اینگونه موارد دارد، براى این است که مورد را، یا مانند موش براى گربه نافع بداند و یا مانند گربه براى موش ‍ مضر بودنش را مسلم سازد، وقتى نافع و ضرر مورد را به این روشنى تشخیص داد، هر وقت به آن دست یافت، بی درنگ تحصیلش ‍نموده و هر وقت دچار این شد، بدون تامل از آن مى گریزد، عینا مثل اینکه از اول نفع و ضررش روشن بوده است.

پس خلاصه معناى اختیار این شد که: انسان وقتى بعضى از امور را تشخیص نمى دهد و نمى تواند بفهمد که آیا تصرف در آن نافع است یا مضر؟ فکر را به کار مى اندازد تا نفع و ضرر آن را در بین سایر محتملات، معلوم نماید، و اما اگر مانند موش در نظر گربه و گربه در نظر موش نفع و ضررش روشن باشد از همان اول بدون درنگ و بدون هیچ احتیاجى به تفکر، اراده خود را در تصرف آن به کار مى زند. پس انسان اختیار مى کند چیزى را که نفعش را، یا همان حال و یا بعد از تفکر ببیند، و در حقیقت اندیشیدن و تفکر جز براى رفع موانع حکم نیست.


اختلاف فاحشى که در مبادى (اختیار) و اسباب آن در انسان وجود دارد.

حال که این نکته روشن شد مى گوییم: اگر شما حالات افراد انسان را، که مختار بودنش، مورد اتفاق ما و شما است، در نظر بگیرید، خواهید دید که افراد آن در مبادى اختیار، یعنى صفات روحى و احوال باطنى از قبیل شجاعت و ترس، عفت و بی بند و بارى، نشاط و کسالت، وقار و سبکى، و همچنین قوت تعقل و ضعف آن و برخورد فکر و خطاى آن با هم اختلاف زیادى دارند، و بسیار مى شود که آدم شهوتران، خود را در مقابل شهوتى که اشتهاى آن را دارد، ناچار و مضطر و مسلوب الاختیار مى بیند، در حالى که آدم عفیف و پاکدامن، هیچ اعتنایى به امر آن شهوت ندارد، و همچنین آدم ترسو، چه بسا ممکن است از ترس جانش کوچکترین آزارى که احتمال مى دهد در این جنگ و یا در این امر مهم به وى برسد از او آرام و قرار را سلب نماید، در حالى که مرد شجاع و دلیر و زورنشنو، مرگ خونین، و هر صدمه بدنى دیگر را، امر آسانى شمرده و در راه رسیدن به مقاصدش حتى براى بزرگترین مصائب، اهمیتى قائل نمى شود، و چه بسا اشخاص سفیه و سبک مغز، با تصور واهى مختصرى، چیزى را ترجیح داده و اختیار نمایند و حال آنکه عاقل وزین، ترجیحى در آن فعل ندیده و چیزهایى که در نظر آن بى مغز، مرجح بوده در نظر این جز مشتى لهو و لعب نباشد، و نیز کارهایى که بچه هاى غیر ممیز مى کنند با اینکه به اعتراف خصم، اختیارى است، و با مقدارى تامل و اعمال رویه انجام مى شود با این همه در نظر اشخاص بالغ و رشید قابل اعتنا نیست.

حتى خود اشخاص بالغ هم در بسیارى از کارهایى که انجام مى دهند وقتى صحبت از آن کارها به میان مى آید خود را در ارتکاب آن مضطر و مجبور مى دانند، و به صرف اینکه به خاطر بعضى از ملاحظات اجتماعى، ارتکاب کرده اند و با اینکه عذرشان موجه نیست، مى گویند: مجبور به ارتکاب بودیم. شخص سیگارى مى گوید: چه کنم؟ معتادم. پرخواب مى گوید: چاره چیست؟ کسلم. و خائن مى گوید: بى پولى و فرط احتیاج مجبورم کرد و.

همین اختلاف فاحشى که در مبادى اختیار و اسباب آن هست و همین عرض عریضى که افعال اختیارى دارد، باعث شده که دین و سایر سنن اجتماعى، آن فعلى را اختیارى بدانند که افراد متوسط اجتماع آن را اختیارى تشخیص دهند، و مساله صحت امر و نهى و ثواب و عقاب و نفوذ تصرف و امثال آن را هم منوط به این جور تشخیص بدانند، و کسى را که عملش از روى مبادى و اسباب اختیار، یعنى استطاعت و فهم اشخاص متوسط نبوده، معذور بدانند.

البته این که گفتیم حد متوسط از افعال آدمى اختیارى است، مقصود این نبود که کمتر از آن به حسب واقع اختیارى نیست، زیرا به حسب واقع و نفس الامر و بر حسب نظر تکوینى، کمتر از آن هم اختیارى است. لیکن بر حسب نظریه دین و یا سنن اجتماعى و به ملاحظه مصلحت دین و اجتماع است که تنها حد متوسط، اختیارى شناخته شده است.


مى توان گفت حیوانات هم تا اندازه اى مختار هستند و احتمالا به تکالیفى مناسب با افق فهم و اختیارشان مکلف هستند.

دقت در آنچه گذشت آدمى را مطمئن و جازم مى کند به اینکه حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه اى از موهبت اختیار بهره دارند، البته نه به آن قوت و شدتى که در انسانهاى متوسط هست. شاهد روشن این مدعا این است که ما به چشم خود بسیارى از حیوانات و مخصوصا حیوانات اهلى را مى بینیم که در بعضى از موارد که عمل مقرون با موانع است. حیوان از خود حرکاتى نشان مى دهد که آدمى مى فهمد این حیوان در انجام عمل مردد است، و در بعضى از موارد مى بینیم که به ملاحظه نهى صاحبش و از ترس شکنجه اش ‍ یا به خاطر تربیتى که یافته از انجام عملى خوددارى مى کند.

اینها همه دلیل بر این است که در نفوس حیوانات هم حقیقتى به نام اختیار و استعداد حکم کردن به سزاوار و غیر سزاوار، هست. او نیز مى تواند یکجا حکم کند به وم فعل و جایى دیگر حکم کند به وجوب ترک، ملاک اختیار هم همین است، و لو اینکه این صلاحیت بسیار ضعیف تر از آن مقدارى باشد که ما آدمیان در خود سراغ داریم.

و وقتى صحیح باشد که بگوییم حیوانات هم تا اندازه اى خالى از معناى اختیار نیستند و آنها هم از این موهبت سهمى دارند، هر چه هم ضعیف باشد، چرا صحیح نباشد احتمال دهیم که خداى سبحان حد متوسط از همان اختیار ضعیف را ملاک تکالیف مخصوصى قرار دهد که مناسب با افق فهم آنان باشد، و ما از آن اطلاعى نداشته باشیم؟ و یا از راه دیگرى با آنها معامله مختار بکند و ما به آن معرفت نداشته باشیم، و خلاصه راهى باشد که از آن راه پاداش دادن به حیوان مطیع و مواخذه و انتقام از حیوان سرکش، صحیح باشد. و جز خداى سبحان کسى را بر آن راه آگهى نباشد؟

تفسیر المیزان علامه طباطبایی»


Image result for €Ùˆ ما من دابة فى Ø§Ù„Ø§Ø±Ø Ùˆ لا طاØر یطیر€€Ž

۱. آیا حیوانات غیر انسانى هم نظیر انسان دارند یا نه؟

آیه ثم الى ربهم یون» متکفل جواب از این سؤال است، همچنانکه آیه و اذا الوحوش ت» قریب به آن مضمون را افاده مى کند، بلکه از آیات بسیار دیگرى استفاده مى شود که نه تنها انسان و حیوانات محشور مى شوند، بلکه آسمانها و زمین و آفتاب و ماه و ستارگان و جن و سنگها و بتها و سایر شرکائى که مردم آنها را پرستش مى کنند و حتى طلا و نقرهاى که اندوخته شده و در راه خدا انفاق نگردیده همه محشور خواهند شد، و با آن طلا و نقره پیشانى و پهلوى صاحبانشان داغ مى شود.

خلاصه اینکه آیات در این باره بسیار و روایات از حد شمار بیرون است.


۲. آیا حیوانات شبیه انسان است، و آنها هم مبعوث شده، و اعمالشان حاضر گشته و بر طبق آن پاداش و یا کیفر مى بینند؟

جواب: آرى معناى همین است، زیرا به معناى جمع کردن افراد و آنها را از جاى کندن و به سوى کارى بسیج دادن است.


۳. آیا امثال آسمانها و زمین و آفتاب و ماه و سنگها و غیر آن نیز دارند؟

جواب: قرآن کریم در خصوص اینگونه موجودات تعبیر به نفرموده، و لیکن چنین فرموده است: 

یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار»

روزی که زمین (به امر خدا) به غیر این زمین مبدل شود و هم آسمانها دگرگون شوند و تمام خلق در پیشگاه (حکم) خدای یکتای قادر قاهر حاضر شوند.

و نیز فرموده: 

و الارض جمیعا قبضته یوم القیمة و السموات مطویات بیمینه» 

و اوست که روز قیامت زمین در قبضه قدرت او و آسمانها در پیچیده به دست سلطنت اوست. آن ذات پاک یکتا منزّه و متعالی از شرک مشرکان (بلکه از فکر موحدان) است.

و نیز فرموده: 

و جمع الشمس و القمر» 

و نیز فرموده: 

انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون، لو کان هؤ لاء آلهة ما وردوها»

(و به آن کافران خطاب شود) البته شما و آنچه غیر خدا می‌پرستید امروز همه آتش افروز دوزخید و در آن آتش وارد می‌شوید. اگر اینها خدایانی بودند، هرگز وارد آن نمی‌شدند!»

 

علاوه بر اینکه از آیه شریفه 

ان ربک هو یفصل بینهم یوم القیمة فیما کانوا فیه یختلفون»

البته خدای تو به روز قیامت در آنچه این مردم (از آیات و احکام الهی) اختلاف کلمه می‌انگیختند حکم خواهد کرد.»

و آیه:

ثم الى مرجعکم فاحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون»

آن گاه بازگشت شما به سوی من خواهد بود، پس (به حق) حکم کنم در آنچه بر سر آن با هم به نزاع بر می‌خاستید.»


و همچنین از آیات دیگرى استفاده مى شود که: تنها ملاک مساله فصل خصومت در بین آنان و احقاق حق است که در آن اختلاف دارند. و مرجع همه این آیات به دو کلمه است، و آن انعام نیکوکار و انتقام از ظالم است، همچنانکه در آیه انا من المجرمین منتقمون» و آیه

فلا تحسبن الله مخلف وعده رسله ان الله عزیز ذو انتقام * یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار»

پس هرگز مپندار که خدا وعده خود با رسولانش را خلاف کند که البته خدا مقتدر و انتقام کشنده است. * روزی که زمین (به امر خدا) به غیر این زمین مبدل شود و هم آسمانها دگرگون شوند و تمام خلق در پیشگاه (حکم) خدای یکتای قادر قاهر حاضر شوند.»

 همین دو چیز را ذکر فرموده، یعنى انعام» و انتقام» را جزاى دو وصف احسان و ظلم دانسته، و چون این دو وصف در بین حیوانات وجود دارد، و اجمالا افرادى از حیوانات را مى بینیم که در عمل خود ظلم مى کنند و افراد دیگرى را مشاهده مى کنیم که رعایت احسان را مى نمایند از این رو به دلیل این آیات باید بگوییم که حیوانات نیز دارند.

مؤید این معنا ظاهر آیه: 

و لو یؤ اخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابة و لکن یؤ خرهم الى اجل مسمى»

و اگر خدا از ظلم و ستمگریهای خلق انتقام کشد جنبنده‌ای در زمین نخواهد گذاشت و لیکن او (عذاب) آنها را تأخیر می‌افکند» است، زیرا که این آیه ظهور در این دارد که اگر ظلم مردم مستوجب مؤاخذه الهى است تنها به خاطر این است که ظلم است، و صدورش از مردم دخالتى در مؤاخذه ندارد، بنابراین هر جنبده ظالمى، چه انسان و چه حیوان، باید انتقام دیده و هلاک شود. (دقت بفرمائید.)

گو اینکه بعضى ها گفته اند که مراد از دابة در این آیه خصوص انسان است.

این را هم باید خاطر نشان ساخت که لازمه انتقام از حیوانات، در روز قیامت، این نیست که حیوانات در شعور و اراده با انسان مساوى بوده و در عین بى زبانى همه آن مدارج کمال را که انسان در نفسانیات و روحیات سیر مى کند، آنها نیز سیر کنند، تا کسى اشکال کند و بگوید: این سخن مخالف با ضرورت است، و شاهد بطلان آن آثارى است که از انسان و حیوانات بروز مى کند، براى اینکه: صرف شریک بودن حیوانات با انسان در مساله مؤاخذه» و حساب» و اجر» مستم شرکت و تساویشان در جمیع جهات نیست، به شهادت اینکه افراد همین انسان، در جمیع جهات با هم برابر نیستند و جمیع افراد انسان در روز قیامت از جهت دقت و سختگیرى در حساب، یک جور نبوده، عاقل و سفیه، رشید و مستضعف به یک جور حساب پس نمى دهند.

علاوه بر اینکه خداى تعالى از پاره اى از حیوانات لطایفى از فهم و دقایقى از هوشیارى حکایت کرده که هیچ دست کمى از فهم و هوش انسان متوسط الحال در فهم و تعقل ندارد، مانند داستانى که از مورچه و سلیمان حکایت کرده و فرموده است:

حتى اذا اتوا على واد النمل قالت نملة یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون» 

تا چون به وادی مورچگان رسید موری (یعنی پیشوای موران) گفت: ای موران، همه به خانه‌های خود اندر روید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند.»

و نیز مانند مطلبى که از قول هدهد در داستان غایب شدنش حکایت کرده و فرموده است: 

فقال احطت بما لم تحط به و جئتک من سبا بنبا یقین، انى وجدت امراة تملکهم و اوتیت من کل شى ء و لها عرش عظیم، وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون الله و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل فهم لا یهتدون».

پس از اندک مکثی هدهد حاضر شد و گفت: من به چیزی که تو از آن (در جهان) آگاه نشده‌ای خبر یافتم و از ملک سبا تو را خبری راست و مهم آوردم. * همانا (در آن ملک) زنی را یافتم که بر مردم آن کشور پادشاهی داشت و به آن زن هر گونه دولت و نعمت (و زینت امور دنیوی) عطا شده بود و (علاوه بر اینها) تخت با عظمتی داشت. * آن زن را با تمام رعیتش یافتم که به جای خدا خورشید را می‌پرستیدند و شیطان اعمال زشت آنان را در نظرشان زیبا جلوه داده و آنها را به کلی از راه خدا باز داشته و آنها هم به حق راه یافته نیستند.»

خواننده هوشیار اگر در این آیات و مطالب آن دقت نموده و آن مقدار فهم و شعورى را که از این حیوانات استفاده مى کند وزن کرده و بسنجد، تردید برایش باقى نمى ماند که تحقق این مقدار از فهم و شعور موقوف به داشتن معارف بسیارى دیگر و ادراکات گوناگونى است از معانى بسیطه و مرکبه.

و چه بسا عجایب و غرایبى که دانشمندان حیوانشناسى پس از مطالعات عمیقى در انواع مختلفى از حیوانات و تحت نظر گرفتن تربیت آنها به دست آورده اند، گفتار ما را تایید نماید، براى اینکه چنین عجائب و غرایبى، جز از موجودى صاحب اراده و داراى فکر لطیف و شعور تیز و عمیق، سرنمى زند.

و اما سؤال چهارم و پنجم اینکه: آیا حیوانات تکالیف خود را در دنیا از پیغمبرى که وحى بر او نازل مى شود مى گیرند یا نه؟ و آیا پیغمبرانى که فرضا هر کدام به یک نوع از انواع حیوانات مبعوث مى شوند، از افراد همان نوعند یا نه؟ جوابش این است که: تاکنون بشر نتوانسته از عالم حیوانات سر درآورده و حجابهایى که بین او و بین حیوانات وجود دارد، پس بزند، لذا بحث کردن ما پیرامون این سؤ ال، فایده اى نداشته و جز سنگ به تاریکى انداختن چیز دیگرى نیست، کلام الهى نیز، تا آنجا که ما از ظواهر آن مى فهمیم، کوچکترین اشاره اى به این مطلب نداشته و در روایات وارده از رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم) و ائمه اهل بیت (علیهم السلام) هم چیزى که بتوان اعتماد بر آن نمود دیده نمى شود.

از آنچه که گفتیم به خوبى معلوم شد که اجتماعات حیوانى هم مانند اجتماعات بشرى، ماده و استعداد پذیرفتن دین الهى در فطرتشان وجود دارد، همان فطریاتى که در بشر سر چشمه دین الهى است و وى را براى و بازگشت به سوى خدا، قابل و مستعد مى سازد، در حیوانات نیز هست.

گو اینکه حیوانات بطورى که مشاهده مى کنیم، جزئیات و تفاصیل معارف انسانى را نداشته و مکلف به دقائق تکالیفى که انسان از ناحیه خداوند مکلف به آن است، نیستند، چنانکه آیات قرآنى نیز این مشاهده را تایید مى نماید، زیرا جمیع اشیاء عالم را مسخر انسان مى داند و او را از سایر حیوانات افضل مى شمارد. این منتها چیزیست که درباره حیوانات مى توان اظهار داشت.

اکنون به متن آیه مورد بحث برگشته و مى گوییم : اینکه خداى تعالى فرمود: 

و ما من دابة فى الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الا امم امثالکم»

دلالت بر این دارد که تاسیس اجتماعاتى که در بین تمامى انواع حیوانات دیده مى شود، تنها به منظور رسیدن به نتایج طبیعى و غیر اختیارى، مانند تغذیه و نمو و تولید مثل که تنها محدود به چهار دیوارى زندگى دنیا است، نبوده، بلکه براى این تاسیس شده که هر نوعى از آن، مانند آدمیان به قدر شعور و اراده اى که دارند به سوى هدفهاى نوعیه اى که دامنه اش تا بیرون این چهار دیوار، یعنى عوالم بعد از مرگ هم کشیده است، رهسپار شده و در نتیجه، آماده زندگى دیگرى شود، که در آن زندگى سعادت و شقاوت منوط به داشتن شعور و اراده است.

ادامه دارد.


Related image


استاد اصغر طاهرزاده:


هر چه ضربه می خوریم از روحیه های تکفیری امثال دکتر عباسی است»


از دفاعیاتی که قبلا از ایشان کرده ام پشیمانم»



سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز:

دکتر عباسی در یک کلیپی با نام مسیحیان امت پیامبر» که اخیرا منتشر کرده اند صحبت هایی در مورد دکتر داوری می کنند که بسیار جای تعجب بنده شد. اتهامات موجود در این کلیپ به قدری زیاد است که فقط خواهش می کنم خودتان ببنید. با توجه به اینکه عده ای از جوانان انقلابی از ایشان درس می گیرند خواهش می کنم نظر خود را در مورد حرف های ایشان بیان کنید. سوای تهمت هایی که به دکتر داوری زده شده به طور کلی ایشان قائل به نظریه ای به نام علوم تثلیثی هستند که با چماق این نظریه بر سر هر اندیشمندی که بخواهند می کوبند. اگر صلاح می دانید در مورد این نظریه هم یادداشتی مرقوم بفرمایید. 

لینک کلیپ سخنرانی دکتر عباسی»

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:

تأسف بیشتر ما به جهت روحیه‌ی تکفیری آقای عباسی است، وگرنه اگر موضوع انتقاد به افراد باشد که اشکال ندارد. هرچه ضربه خورده‌ایم از همین روحیه‌های تکفیری ضربه می‌خوریم. می‌فرمایند هرجا تثلیث هست، پای مسیحیت در کار است و به شاگردان‌شان فرموده‌اند بروید کتاب‌های کانت را پیدا کنید که چندین و چند نکته‌ی تثلیثی در آن هست. فکر می‌کنم اگر کمتر به خود زحمت داده بودند و به روایات و آیات ما رجوع می‌کردند، راحت‌تر می‌توانستند پیامبر خدا را نیز مسیحی بدانند که اللّه اکبر» می‌گوید، ولی تثلیثی فکر می‌کند. به عنوان نمونه به این چند روایت نظر بفرمایید که: رسول اللهصلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: 

الصَّبْرُ ثَلاثَةٌ، صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَة، وَ صَبْرٌ عَلَی الطّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ المَعْصِیَة» 

و یا می‌فرمایند: 

اَلْقَلبُ ثَلاثَةُ اَنْوَاعٍ: قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیا وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی» 

همچنان که در جای دیگر فرموده‌اند: 

ثلاثةٌ اَخافُهُنَّ علی امّتی من بعدی: الضَّلالةُ بَعْدَ المَعْرِفَةِ و مُضِلاّتُ الفِتَنِ و شَهْوَةُ البَطْنِ و الفَرْج». 

تأسف بیشتر از آن‌جا است که در جاهایی پا می‌گذارند که اساساً نمی‌توانند جای پای خود را محکم کنند. در مورد آیت اللّه جوادی می‌گویند: به آقای جوادی یک نفر بگوید در جامعه اثرش چه بوده است؟!» و در جایی دیگر می گویند: حضرت امام در آخر از فلسفه‌ی صدرایی عبور کرده‌اند». ای کاش فراموش نمی‌کردند امام در آخر عمر در نامه‌ای که به گورباچف نوشتند در آن‌جا از جناب ملاصدرا و ابن‌عربی برای دعوت گورباچف سخن راندند.

Image result for €Ø¯Ú©ØªØ± داوری اردکانی€€Ž

اگر لااقل آقای عباسی یک فصل از آخرین کتاب‌های آقای دکتر داوری مثل کتاب خرد ی در جهان توسعه‌نیافتگی» را خوانده بودند و کسی به ایشان کمک می‌کرد که جایگاه علوم انسانی در فرهنگ مدرن را در آن کتاب می‌فهمیدند، عرق شرم بر پیشانی ایشان می‌نشست که اساساً آن‌چه جناب آقای دکتر داوری، این چهره‌ی ماندگارِ این مرز و بوم در رابطه با علوم انسانیِ معروف در دنیا می‌گوید؛ زمین تا آسمان با علوم انسانیِ مورد نظر رهبری فاصله دارد و سخنان جناب آقای دکتر داوری، این اندیشمند دلسوز و فرهیخته‌ی جهانی تذکر به این امر است که مواظب باشیم علوم انسانیِ موجود یعنی اقتصاد و جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اساساً در بستر فرهنگ غربی برای رفع مشکلات آن فرهنگ است و بدین معنا ما اساساً علوم انسانی بدین معنا نداریم، زیرا مسائل ما، مسائل غربی نیست که با آن اقتصاد و آن روان‌شناسی و آن جامعه‌شناسی بخواهیم رفع کنیم. لاأقل نظری به سخنان دکتر کچوئیان جامعه‌شناسِ مشهور کشور خودمان می‌انداختند که می‌فرماید: علوم انسانی و جامعه‌شناسی، زبان انسان مدرن است و با آن، جهانِ مدرن و انسان مدرن تفسیر می‌شود و انسانِ مدرن با جامعه‌شناسی، زبان پیدا کرد». دکتر کچوئیان می‌فرماید: انقلاب اسلامی بزرگ‌ترین نقد ایده‌ی جامعه‌شناسی کلاسیک است». و حال آقای دکتر عباسی بدون توجه به جایگاه سخن آن‌هایی که می‌فرمایند ما علوم انسانی نداریم؛ حقیقتاً متحجرانه سخن رهبری را مقابل این سخنان قرار می‌دهد و این ضربه‌ی بزرگی است که به رهبری می‌زنند.

آری! هرچه ضربه می‌خوریم از امثال روحیه‌هایی است که آقای دکتر عباسی بدان دامن می‌زنند و بنده قبلا این سخنان را نشنیده بودم در حال حاضر از دفاعیاتی که قبلاً از ایشان کرده‌ام، پشیمانم چون فکر می کنم ایشان با این روحیه جوانان ما را از مواریثِ فکری و فرهنگی مان جدا می‌کنند. دیگر چه فرقی می‌کند داعشی‌های وهّابی داشته باشیم و یا داعشی‌های شیعه؟!! عمده آن است که بتوانیم فهمِ اندیشه‌ی اندیشمندان را به مخاطبان‌مان عطا کنیم به جای آن‌که غبار در چشم حقیقت بیفشانیم. تصور بنده آن است که آقای عباسی در این سخنرانی از اوّلیات اخلاقی نیز، سختْ سقوط کرده است، اگر اقلاً مباحث دینی آقای دکتر داوری را که بعضاً در رجوع به سخنان مولایمان امیرالمؤمنین علیه‌السلام» در بعضی از کتب ایشان به صورت پراکنده می‌دید؛ به خود چنین جرأتی نمی‌داد. 


Image result for €Ø±Ø§Ù‡Ùیمایی چهلمین سالگرد Ùیروزی انقلاب اسلامی€€Ž

نظر جنابعالی در رابطه با این موضوع مهم یعنی رخدادهای ۲۲ بهمن‌ این سال‌ها که هر سال به شکلی خاص و با پیامی جدید به صحنه می‌آید، چیست؟ گویا انقلاب چیزهایی در درون دارد که هرسال، شمّه‌ای از آن را در ۲۲ بهمن‌ها رو می‌کند. بنده حیرانم که از یک طرف، همه‌چیز به ظاهر حکایت از آن می‌کند که مردم از دست انقلاب عصبانی‌اند و از طرف دیگر می‌بینیم ماورای سختی‌ها و حتی خیانت‌ها، نگاه دیگری به انقلاب دارند و به قول خودشان انقلاب‌شان را دوست دارند و برای حفظ آن حاضرند جان بدهند. استاد: قضیه چیست؟

پاسخ استاد طاهرزاده:

در ذهنم هست که میشل‌فوکو آن فیلسوفِ پست‌مدرن گفته بود انقلاب اسلامی بزرگ‌ترین نقدِ ایده‌ی جامعه‌شناسی کلاسیک است که معتقد است فرهنگ‌ها در حالِ سکولارشدن هستند و دین» در حالِ خارج‌شدن از تاریخ است.

به این فکر کنید که انقلاب اسلامی به مثابه‌ی رویدادی تاریخی از مسیر تاریخی و تقدیری دیگر روایت می‌کند که در کشاکش با مدرنیته، نگاهی دیگر را در تاریخ ما وارد کرد. ماهیت انقلاب اسلامی موجب رویداد نظریه‌ای شد که هنوز که هنوز است متفکران دنیای مدرن نسبت به آن سرگردانند.

انقلاب اسلامی نشان داد ما در عین آن‌که از جهتی ذیل تاریخ غربی هستیم، تاریخ متفاوتی را مدّ نظر داریم. ما با انقلاب اسلامی، خود را پیدا کردیم و از آن به بعد مسیری را ادامه می‌دهیم که بر خلاف مسیر تفکر کلیشه‌ای روشنفکران تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته است.

انقلاب اسلامی به تفکر ما سر و سامان داد در حدّی که از معضله‌ی بی‌هویتی و بحران هویت، بیرون آمدیم. راهپیمایی‌های مکرر ۲۲ بهمن را شما در کدام انقلاب‌ها به این صورت دیده‌اید تا بنده از سخن خود منصرف شوم که می‌گویم انقلاب اسلامی، قدرت هویت‌بخشی دارد؟!

انقلاب اسلامی به اعتبار گشتِ تمدنی و نجات از انحطاط تاریخی که ما را گرفتار کرده بود، انقلاب کبیر این دوران است و بیشترین تراکم اجتماعی را دارا می‌باشد. رستاخیزی است جمعی، در پاسخِ به مسائل جامعه‌ی ایران به لحاظ این‌که مردم وضع جدیدی را فهم کرده‌اند. چرا روشنفکرانِ کلیشه‌ای هنوز متوجه‌ی نظریه‌ی شکست‌خورده‌ی خود نیستند و معتقدند ما داریم سکولار می‌شویم؟! نمی‌بینند اگر هنوز ظاهر بعضی افراد سکولار است، قلب‌ها چگونه به سوی ایمان رجوع نموده است.

مردم ما در انقلاب اسلامی، امکان غرب‌شناسی برایشان فراهم شد و فهمیدیم که غرب، چیزی است که در هر حال با ما فاصله دارد. انقلاب اسلامی با داد و ستد با غرب شکل گرفت، ولی از درونِ نحوه‌ای از تفکر پست‌مدرنیسم امکان اثبات حرکتی به ظهور آمد که باید برای زندگی، خدا را به مناسبات برگرداند و در بستر فرهنگ بومی خود با دنیای جدید و امکانات آن به داد و ستد نشست. 


Image result for €Ø§Ø³ØªØ§Ø¯ طاهرزاده€€Ž


استاد اصغر طاهرزاده:


آقای دکتر عباسی! 


ما به دنبال جذب نخبگان هستیم که نیاز به ادبیاتی فاخر دارد»


پیرو سوال یکی از دوستان در مورد حسن عباسی، متاسفانه جناب آقای طاهر زاده به بدترین شکل ممکن پاسخ سوال کننده را دادند. یعنی اینکه ایشان مشخصا این کلیپ مورد نظر را ندیدند و صرفا با عهد ذهنی خودشان پاسخ دادند و خودشان در این پاسخ چند اتهام به حسن عباسی زدند که اصلا قابل اغماض نیست. و اما اشکالات آقای طاهرزاده:

۱. ایشان را متهم به روحیه تکفیری کردند که خودش بی اخلاقی است و اگر کلیپ را ببینید متوجه می شوید که هیچ تکفیر و تفسیقی در این کلیپ وجود ندارد و دقیقا رومه های اصلاحاتی از حرف و دکتر داوری نتیجه ی این را گرفتند که این آقایان می گویند که علم دینی نداریم و استفاده کامل هم کردند و آقای داوری هم هیچ موضع مخالفی نسبت به خبر منتشر شده در چند تا رومه نگرفتند.

۲. ایشان هرگز نگفتند که هر جا تثلیث هست پای مسیحیت وجود دارد. ایشان با توجه به گفته های هگل و کانت و دانشمندان غربی که خودشان اذعان کردند گفتند که مبنای علوم غربی تثلیثی هست. ادعای غربی هاست. نه حسن عباسی و آقای طاهرزاده با یک جدل خیلی به نظرم بی اخلاقانه مثال به قرآن و کلام پیامبر می زنند. 

۳. جای بسی تاسف دارد که آقای طاهرزاده در نهایت بی اطلاعی ایشان را در حد داعش پایین می آورند و یک نیروی انقلابی را در نهایت تحجر از دایره انقلاب بیرون می کنند و حق این است که بر فرض هم که اشکالات شما وارد باشد که نیست! این مدل اتهام و حکم دادن بدون انصاف و اطلاع کاملا بی اخلاقی است و شما با کدام حجت شرعی به این راحتی این نیروی انقلابی را به راحتی هر چه تمام تر تا حضیض داعش پایین می آرید؟

۴. خود آقای طاهر زاده به این نکته تذکر می دهند که مبنای آقای داوری با مبنای علم دینی رهبری متفاوت است و این جای تعجب دارد که نمی گویند چرا و چطور مبنای آقای داوری به مبنای رهبری ترجیح دارد که ایشان را اندیشمند بزرگ جهان می دانند؟ در حالی که رومه های لیبرال و اصلاح طلب تمام زحمات پیامبران را به گند می کشند و آقای داوری هیچ حرفی نمی زنند. 

۵. آقای طاهرزاده با حدود ۶۰ سال سن گویا انسان نپخته ای هستند که یک دوره بدون اطلاع از یک شخصی که در تیم خودی است دفاع می کنند و مدتی بعد بدون اطلاع تر از دفاع خودشان تبری می جویند. از کجا معلوم دو روز دیگر از این نظرشان تبری نجویند؟ انشاءالله که جواب خوبی برای این حالت داشته باشند. 

۶. همان مبانی اخلاقی که ایشان به آن ارجاع می دهند را متاسفانه رعایت نمی کنند. 


پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:

نمی‌دانم چرا می‌فرمایید بنده آن کلیپ را ندیده‌ام؟ مگر می‌شود با ندیدن و نشنیدن آن سخنان، این اندازه صریح نظر داد؟ ولی در هر حال بحث بر سر محتوای سخنرانی است که بسیار سخنرانی دور از اخلاق و دور از واقعیت است. و اگر بنده نگران ضرری برای انقلاب و جوانان نبودم، هرگز ورودی این‌چنین نمی‌کردم. شما اگر آن سخنرانی را دیده و شنیده باشید، آیا این نوع حمله‌کردن به کسی که در زمان حضرت امام به عنوان عضو شورای انقلاب فرهنگی تعیین می‌شود و همچنان در این مسئولیت هست را، چه می‌بینید؟ به‌خصوص که آقای دکتر داوری از معدود اساتیدی است که قبل از انقلاب به عنوان اساتید انقلابی با مرحوم شهید مطهری و نشرهای طولانی داشته‌اند. کتاب ایشان در مورد انقلاب اسلامی تحت عنوان انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالَم» یکی از بهترین توصیفات در رابطه با انقلاب اسلامی است. حال شما که آن کلیپ را دیده‌اید برای من روشن کنید چقدر باید طرف بی‌حساب سخن بگوید وقتی این‌طوری آقای دکتر داوری را متهم می‌کند به مسیحیِ امت محمد صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله»، و رسماً نظرها را به شخص ایشان معطوف می‌کند؛ در حالی‌که رسول خدا صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» وقتی که مثلاً از مجوس امت سخن می‌رانند هیچ‌وقت شخصی را معین نمی‌نمایند.

من نگران امثال شماها هستم که خدای ناکرده با تأسی به امثال آقای دکتر عباسی صمیمیتی که باید در بین جامعه باشد، از میان برود. مقایسه کنید طرز سخنان آقای دکتر عباسی را با سخنان اخیر مقام معظم رهبری که در جمع محققان عرصۀ تمدن نوین اسلامی»، فرمودند: کارهای نظری به صورت قوی و فاخر صورت گیرد تا جوامع نخبگانی تحت تأثیر آن قرار گیرند» و بر ادبیاتِ فاخر برای تبیین نگاه تمدنی تأکید کردند. اگر سخنان ایشان را با طرز گفتار آقای دکتر عباسی مقایسه کنید معلوم می‌شود چرا بنده سختْ نگران این نوع ادبیات هستم. و واقعاً می‌پرسم اگر این سخنان، تکفیرگونه نیست، پس چیست؟ حقیقتاً بنده در طرز گفتار آقای دکتر عباسی فاجعه‌ای را در حال شکل‌گیری می‌بینم تا آن‌جایی که ملاحظه کردید ایشان مدعی‌اند بزرگترین کرسی های نظریه پردازی ایران را در اختیار دارند و دانشگاه و حوزه را اصلاً به چیزی نمی‌گیرند. این غرور خیره‌کننده و خودبزرگ‌بینیِ افراطی چه کمکی به جوانان ما می‌کند که بنده به عنوان یک معلم در مورد آن نگران نباشم و سکوت کنم؟

نخبگان فکری عموماً سخنان آقای دکتر عباسی را به چیزی نمی‌گیرند و حتی در حدّ جواب‌دادن به این سخنان و ادعاها هم ورود نمی‌کنند، ولی بنده به عنوان کسی که نگران آینده‌ی انقلابی هستم که باید با وسعتی خاص که تمدن اسلامی مدّ نظر دارد، در تاریخ حاضر شوند؛ وظیفه‌ی دیگری دارم تا همچنان که عرض شد جامعه‌ی جوان و متدین و انقلابی ما گرفتار چنین روحیه‌هایی نگردند و به راحتی گَرد در چشمِ حقیقت بپاشند. معلوم است که به گفته‌ی جناب آقای موسی نجفی، جریان اصلاح‌طلبی سعی می‌کند آقای دکتر داوری را برای خود مصادره کند؛ ولی چرا ما آتش‌بیارِ این معرکه باشیم؟ حقیقتاً اگر با دقت سخنان آقای دکتر عباسی را در آن جلسه استماع فرمایید، هیچ نامی جز داعشی‌گری شیعی نمی‌توان به آن داد. بعضی از عزیزان می‌فرمایند این خصوصیات ژورنالیستی آقای عباسی است، ولی فراموش نکنید که ایشان در آن سخنرانی با یک رقیب ی و حزبی روبه‌رو نشده است.

فرض را بر این بگذارید که حتی دکتر داوری از نظر تحقق علوم انسانیِ اسلامی تفاوت نظر با رهبر معظم انقلاب داشته باشد، بسیار خوب، جای انتقاد باقی است، ولی اتهامِ مسیحیت امت پیامبر با این أدایی که در سخنرانی خود در می‌آورد که با حرکت دست خود صلیبی را بر روی سینه می‌انگارد و بعد می‌گوید اللّه اکبر!! آیا چنین انسانی ارزش آن را دارد که جوانان ما به او دل بسپارند؟! البته همچنان که قبلاً تأکید کردم به هیچ‌وجه آن‌چه آقای دکتر داوری در مورد علوم انسانی می‌گوید با آن‌چه رهبر معظم انقلاب مطرح می‌کنند، یکی نیست و به همین جهت بعد از آن‌که آقای دکتر داوری آن نامه را به جلسه‌ی هم‌اندیشیِ علوم انسانی ارسال داشتند، دبیر محترم جلسه که بخوبی متوجه‌ی معنای صحبت آقای دکتر داوری بود، با چه احترامی جواب ایشان را داد. به هر حال موضوع علوم انسانی که آیا می‌تواند اسلامی باشد یا نباشد، یک بحث بسیار مهمی است.

همین اندازه به پیام  آقای دکتر داوری به جلسه‌ی هم‌اندیشیِ علوم انسانی توجه فرمایید که ما را به چه‌چیز دعوت می‌کند وقتی می‌گوید:

جامعه کنونی ما جامعه توسعه نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی آنکه از توانایی های آن برخخمیدهوردار باشد. اگر می توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه ای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژی های ساخته جهان توسعه یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده می شد. توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی توانم بگویم، جز اینکه خوبست که اگر می توانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.»

حقیقتش تنها خواستم بگویم ما در آینده‌ای زندگی می‌کنیم که وسعت انقلاب اسلامی بسی گسترده‌تر از آن چیزی است که آقای دکتر حسن عباسی در مقابل جوانان ما می‌گشاید. و ما هرچه ضربه خورده‌ایم از همین روحیه که آقای دکتر عباسی بدان دامن می‌زند، است. باید به آقای دکتر عباسی گفت: ما به دنبال جذب نخبگان هستیم که نیاز به ادبیاتی فاخر دارد». بنده نگران آن هستم که از این موضوع غفلت شود، وگرنه هیچ‌کس بی‌عیب و بی‌انتقاد نیست، مگر اولیاء معصوم علیهم‌السلام». 


Related image


استاد اصغر طاهرزاده:


هر چه ضربه می خوریم از روحیه های  امثال دکتر عباسی است»


سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز:

دکتر عباسی در یک کلیپی با نام مسیحیان امت پیامبر» که اخیرا منتشر کرده اند صحبت هایی در مورد دکتر داوری می کنند که بسیار جای تعجب بنده شد. اتهامات موجود در این کلیپ به قدری زیاد است که فقط خواهش می کنم خودتان ببنید. با توجه به اینکه عده ای از جوانان انقلابی از ایشان درس می گیرند خواهش می کنم نظر خود را در مورد حرف های ایشان بیان کنید. سوای تهمت هایی که به دکتر داوری زده شده به طور کلی ایشان قائل به نظریه ای به نام علوم تثلیثی هستند که با چماق این نظریه بر سر هر اندیشمندی که بخواهند می کوبند. اگر صلاح می دانید در مورد این نظریه هم یادداشتی مرقوم بفرمایید. 

لینک کلیپ سخنرانی دکتر عباسی»

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:

تأسف بیشتر ما به جهت روحیه‌ی تکفیری آقای عباسی است، وگرنه اگر موضوع انتقاد به افراد باشد که اشکال ندارد. هرچه ضربه خورده‌ایم از همین روحیه‌های تکفیری ضربه می‌خوریم. می‌فرمایند هرجا تثلیث هست، پای مسیحیت در کار است و به شاگردان‌شان فرموده‌اند بروید کتاب‌های کانت را پیدا کنید که چندین و چند نکته‌ی تثلیثی در آن هست. فکر می‌کنم اگر کمتر به خود زحمت داده بودند و به روایات و آیات ما رجوع می‌کردند، راحت‌تر می‌توانستند پیامبر خدا را نیز مسیحی بدانند که اللّه اکبر» می‌گوید، ولی تثلیثی فکر می‌کند. به عنوان نمونه به این چند روایت نظر بفرمایید که: رسول اللهصلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: 

الصَّبْرُ ثَلاثَةٌ، صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَة، وَ صَبْرٌ عَلَی الطّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ المَعْصِیَة» 

و یا می‌فرمایند: 

اَلْقَلبُ ثَلاثَةُ اَنْوَاعٍ: قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالدُّنْیا وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْعُقْبَی وَ قَلْبٌ مَشْغولٌ بِالْمَوْلَی» 

همچنان که در جای دیگر فرموده‌اند: 

ثلاثةٌ اَخافُهُنَّ علی امّتی من بعدی: الضَّلالةُ بَعْدَ المَعْرِفَةِ و مُضِلاّتُ الفِتَنِ و شَهْوَةُ البَطْنِ و الفَرْج». 

تأسف بیشتر از آن‌جا است که در جاهایی پا می‌گذارند که اساساً نمی‌توانند جای پای خود را محکم کنند. در مورد آیت اللّه جوادی می‌گویند: به آقای جوادی یک نفر بگوید در جامعه اثرش چه بوده است؟!» و در جایی دیگر می گویند: حضرت امام در آخر از فلسفه‌ی صدرایی عبور کرده‌اند». ای کاش فراموش نمی‌کردند امام در آخر عمر در نامه‌ای که به گورباچف نوشتند در آن‌جا از جناب ملاصدرا و ابن‌عربی برای دعوت گورباچف سخن راندند.

Image result for €Ø¯Ú©ØªØ± داوری اردکانی€€Ž

اگر لااقل آقای عباسی یک فصل از آخرین کتاب‌های آقای دکتر داوری مثل کتاب خرد ی در جهان توسعه‌نیافتگی» را خوانده بودند و کسی به ایشان کمک می‌کرد که جایگاه علوم انسانی در فرهنگ مدرن را در آن کتاب می‌فهمیدند، عرق شرم بر پیشانی ایشان می‌نشست که اساساً آن‌چه جناب آقای دکتر داوری، این چهره‌ی ماندگارِ این مرز و بوم در رابطه با علوم انسانیِ معروف در دنیا می‌گوید؛ زمین تا آسمان با علوم انسانیِ مورد نظر رهبری فاصله دارد و سخنان جناب آقای دکتر داوری، این اندیشمند دلسوز و فرهیخته‌ی جهانی تذکر به این امر است که مواظب باشیم علوم انسانیِ موجود یعنی اقتصاد و جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اساساً در بستر فرهنگ غربی برای رفع مشکلات آن فرهنگ است و بدین معنا ما اساساً علوم انسانی بدین معنا نداریم، زیرا مسائل ما، مسائل غربی نیست که با آن اقتصاد و آن روان‌شناسی و آن جامعه‌شناسی بخواهیم رفع کنیم. لاأقل نظری به سخنان دکتر کچوئیان جامعه‌شناسِ مشهور کشور خودمان می‌انداختند که می‌فرماید: علوم انسانی و جامعه‌شناسی، زبان انسان مدرن است و با آن، جهانِ مدرن و انسان مدرن تفسیر می‌شود و انسانِ مدرن با جامعه‌شناسی، زبان پیدا کرد». دکتر کچوئیان می‌فرماید: انقلاب اسلامی بزرگ‌ترین نقد ایده‌ی جامعه‌شناسی کلاسیک است». و حال آقای دکتر عباسی بدون توجه به جایگاه سخن آن‌هایی که می‌فرمایند ما علوم انسانی نداریم؛ حقیقتاً متحجرانه سخن رهبری را مقابل این سخنان قرار می‌دهد و این ضربه‌ی بزرگی است که به رهبری می‌زنند.

آری! هرچه ضربه می‌خوریم از امثال روحیه‌هایی است که آقای دکتر عباسی بدان دامن می‌زنند و بنده قبلا این سخنان را نشنیده بودم در حال حاضر از دفاعیاتی که قبلاً از ایشان کرده‌ام، پشیمانم چون فکر می کنم ایشان با این روحیه جوانان ما را از مواریثِ فکری و فرهنگی مان جدا می‌کنند. دیگر چه فرقی می‌کند داعشی‌های وهّابی داشته باشیم و یا داعشی‌های شیعه؟!! عمده آن است که بتوانیم فهمِ اندیشه‌ی اندیشمندان را به مخاطبان‌مان عطا کنیم به جای آن‌که غبار در چشم حقیقت بیفشانیم. تصور بنده آن است که آقای عباسی در این سخنرانی از اوّلیات اخلاقی نیز، سختْ سقوط کرده است، اگر اقلاً مباحث دینی آقای دکتر داوری را که بعضاً در رجوع به سخنان مولایمان امیرالمؤمنین علیه‌السلام» در بعضی از کتب ایشان به صورت پراکنده می‌دید؛ به خود چنین جرأتی نمی‌داد. 


Related image


دکتر رضا داوری اردکانی:

نظر آزاد است و هر کسی حق دارد با هر رایی مخالف باشد. فلسفه که وحی نیست. مردم می‌توانند با هر فلسفه‌ای مخالف باشند و مخالفت کنند. اما نمی‌دانم سرنوشت جامعه ما چه شده که بحث فلسفی هم به دشمنی کشیده می‌شود. یعنی دیگر مخالفت و نقد نیست، بلکه دشمنی است. قهرا دشمنی به شخص کشیده می‌شود یعنی سخن، زبان و فلسفه رها می‌شود و شخص هدف قرار می‌گیرد. شخص است که هدف ملامت و تهمت قرار می‌گیرد.

تعبیراتی در این اواخر شده که آدم را به حیرت وادار می‌کند. یکی از عیب‌های ما، که همه باید به آن توجه داشته باشیم، این است که چند کتاب فلسفه می‌خوانیم، یاد می‌گیریم و این تبدیل به عادت فکری می‌شود. آن‌وقت هر فکر و فلسفه‌ای را با آن قیاس می‌کنیم و اگر در این رهیافت و میزان نگنجید، بنابراین آن فرد از این نظر مجرم است. یعنی مخالف من مجرم است. نظر من این است که قدری در مورد خود فکر کنیم که این حقی که به خود می‌دهیم، از کجا آورده‌ایم؟

ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که زمانه آزادی است و همه حق مخالفت دارند. نه تنها در فلسفه بلکه در جاهای دیگر هم می‌توان نظر مخالف را ابراز کرد. اما تهمت زدن، بد گفتن و حکم کردن، نشانه بدی است» (۱)

*************************************************************************۱. سخنان آقای دکتر رضا داوری اردکانی در نشست گرامیداشت سید احمد فردید در بیست‌ و‌ هشتم بهمن در انجمن حکمت و فلسفه 



Image result for عکس استاد اصغر طاهرزاده

با خبر شدیم که استاد طاهرزاده مبتلا به کرونا شده اند. آیا صحت دارد؟»

پاسخ استاد طاهرزاده:

نه! مرگ و زندگی در دست خدا است. هر وقت هم تشریف آورد خوش آمد. ولی بنا شد با رعایت دستورات بهداشتی و توسلات دینی کرونا را شکست دهیم؛ نه آن‌که بدون دلیل دنبالِ کرونا راه بیفتیم و مردم را با شایعه بکُشیم.


Image result for €Øهدای Ù…Ø¯Ø§ÙØ Ø­Ø±Ù… گلستان Øهدا اØفهان€€Ž

سلام بر همراهان عزیز اوج پرواز»:

جای شما خالی امروز ظهر توفیقی حاصل شد به گلستان شهدای اصفهان رفتم. 

در قسمت شهدای مدافع حرم چشمم افتاد به شهید عزیزی که دو طرف قبر شریفشان دو ردیف گلدان سفید رنگ مستطیلی پر از گل در امتداد طول قبر گذاشته شده بود و زیبایی خاصی به قبر آن شهید بزرگوار داده بود. 

داشتم فاتحه می خواندم که ناگهان نگاهم بر روی دست نوشته هایی بر روی گلدانهای گل افتاد!

دست خطی کودکانه که نوشته بود:


لطفا گلهای پدر من را نکنید!!!»


با خواندن این جمله در هر حس و حالی که رفتید التماس دعا


شادی ارواح طیبة همة شهدا بخصوص شهدای مدافع حرم صلوت»



Image result for €Ø¯Øمن Ø§Ø±Ø§ÛŒØ Øنگی گرفته€€Ž

 

آرایش جنگی آمریکا، آرایش مناسب ما»


دشمن علیه ما آرایش جنگی گرفته و تهاجم آنان در زمینه‌های اقتصادی، ی، نفوذ اطلاعاتی و ضربه زدن بوسیله فضای مجازی است. آمریکا و صهیونیسم در همه ابعاد در حال برنامه‌ریزی و اقدام هستند. در مقابل آرایش جنگی دشمن علیه ملت ایران، ملت باید آرایش مناسب بگیرد و همه مسئولان، آحاد ملت و افراد توانا و نخبه در هر زمینه‌ای مشغول کارند با احساس مسئولیت و آمادگی وارد میدان شوند.»

این مهمترین فراز سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی- دامت‌برکاته- در دیدار اخیر با جمعی از معلمان متعهد و پرتلاش کشورمان بود و گرچه به دلیل وضوح کامل نیازی به شرح ندارد، اما اهمیت موضوع اقتضا می‌کند در اطراف آن بحث صورت گیرد:
اول:
آرایش جنگی دشمن برای از بین بردن هویت و منافع ملی و بین‌المللی ایران موضوع کاملاً آشکاری است. تحریم‌های اقتصادی، اقدامات علیه قدرت دفاعی ایران، تضعیف متحدان منطقه‌ای ایران، اعمال فشار بر همسایگان ما برای قطع روابط با ایران و در نهایت سخن گفتن آشکار از تغییر نظام ایران علنی‌تر از آن است که کسی بتواند درباره نیات و اقدامات ضد ایرانی آمریکا تردیدی داشته باشد و آنان هم که ابراز تردید می‌کنند در واقع تردید ندارند. برخی برای آنکه روند داخلی در برابر تهاجم دشمن را با دشمن همخوان کنند و برخی هم اساساً برای آنکه در مقابل مقاومت، راه سازش را به جایی برسانند از دشمنی که آرایش جنگی گرفته، تصویر دشمنی که آماده پایان دادن به دشمنی‌های گذشته است ارائه می‌دهند! آرایش جنگی دشمن در زمینه نظامی نیست و اگر رفتار نظامی آمریکا طی یک دهه گذشته - و بخصوص بعد از وسوسه‌ای که در تیر ۱۳۸۸ برای مداخله نظامی پیدا کرد ولی ناگزیر کنار گذاشت - را در نظر بگیریم، در می‌یابیم که حداقل فعلاً برنامه‌ای برای مصاف نظامی با ایرانی که از طریق جنگ نامتقارن بر آمریکا غلبه دارد، به چشم نمی‌خورد و صد البته فرماندهان و یگان‌های نظامی ایران نباید با فرض عدم جنگ، فرصت‌های ارتقاء توان نظامی ایران را از دست بدهند. همه می‌دانیم که وقوع یک جنگ همیشه پس از محاسبه دقیق و واقعی قدرت خود و قدرت طرف مقابل صورت نمی‌گیرد. بلکه اغلب، اشتباه محاسباتی» عامل اول در وقوع جنگ‌هاست. جنگ‌های بین‌المللی اول و دوم و جنگ‌های بزرگ یا نسبتاً بزرگی که در فاصله جنگ جهانی دوم تا امروز روی داده است و از جمله جنگ تحمیلی هشت‌ساله علیه ایران، جنگ ۳۳ روزه نیز برمبنای اشتباه محاسباتی» روی دادند. ولی خب به‌ هرحال فعلاً نه تنها نشانه‌ای از برنامه و تلاش دشمن برای درگیری نظامی علیه ایران به چشم نمی‌خورد بلکه دلایل و نشانه‌های نظامی متعددی وجود دارند که از عدم برنامه‌ریزی جنگی از سوی آمریکا حکایت می‌کنند دلیل آن هم روشن است، آمریکا خود را در جنگ نامتقارن» که ایران به متخصص درجه یک آن تبدیل شده است، بازنده می‌بیند.
دوم:
اما آرایش جنگی دشمن اگرچه فعلاً در حوزه نظامی نیست، آرایش جنگی او در حوزه‌های دیگر دقیقاً همان نتایجی را دنبال می‌کنند که آرایش جنگی در حوزه نظامی در پی تحقق آن است. دشمن می‌خواهد از طریق تضعیف قدرت اقتصادی ایران و به قول خودش به صفر رساندن توان اقتصادی ایران، جمهوری اسلامی را از مسیر استقلال‌طلبی و تبدیل‌شدن به یک قدرت مؤثر منطقه‌ای و بین‌المللی باز بدارد. این موضوع در یک وضع طبیعی امکان‌پذیر نیست یعنی اگر دشمن بخواهد از طریق خارجی، ایران را وادار به تسلیم و تبدیل‌شدن به یک کشور وابسته نماید امکان‌پذیر نیست. همین روزها در خود آمریکا چندین مقاله از شخصیت‌های صاحب تجربه آمریکایی در مطبوعات مشهور این کشور درج شدند و خمیرمایه همه یک چیز بود. ایران را از طریق فشار اقتصادی و. خارجی نمی‌توان وادار به تمکین کرد. بنابراین برای اینکه ایران از مسیری که می‌رود یعنی مسیر استقلال و تبدیل‌شدن به یک قدرت بازگردد، باید در داخل ایران اتفاقاتی بیفتد و این اتفاقات از یک‌سو از طریق جاانداختن این موضوع که آقا این راه هرچند ارزشمند است اما چون به جنگ ختم می‌شود به نتیجه نمی‌رسد بهتر است که قبل از آنکه دیر شود از آن برگردیم. اگر به فضای مجازی و حتی بعضی از رومه‌هایی که با مجوز رسمی در داخل کشور منتشر می‌شوند، نگاهی بیاندازیم می‌بینیم که هر روز صدها مطلب با همین مضمون منتشر می‌شود. بنابراین جنگ اقتصادی خارجی در فضای داخلی روی اسب رسانه و فضای مجازی مشغول تاخت‌وتاز بوده و جنگ مدت‌هاست شروع شده است.
سوم:
مسئله نفوذ یک‌موضوع مهم و اساسی در کارزار کنونی دشمن با ماست. همه می‌دانیم که در پرونده مذاکرات هسته‌ای که منجر به یک سند خسارت محض» شد به‌غیر از آنکه با ضعف کارشناسی تیم ایران توأم بود، افرادی- شامل دری اصفهانی- در این تیم حضور پیدا کرده بودند و پشت صحنه طرف ایران را پیش از آغاز هر دور مذاکرات به سه طرف اصلی مذاکرات یعنی آمریکا، انگلیس و فرانسه می‌دادند و در واقع تیم ایران، خلع‌سلاح شده دور میزی می‌نشست که طرف‌های مقابل انواعی از سلاح‌ها را برای وادار کردن او به تمکین آماده کرده بودند. نباید تردید کرد که این تیم نفوذی جاسوس علاوه بر آنکه در دادن اطلاعات و پشت صحنه تیم ایران به دشمن نقش ایفا می‌کردند، در متقاعدکردن تیم ایرانی به تفسیری دشمن‌پسندانه از نیات و عبارات هم نقش ایفا می‌کردند و در نهایت بر سر یک سرمایه استراتژیک ایران آن آوردند که می‌دانیم.
الان در بحث نفوذ باید توجه داشت که دشمن واقعاً به‌طور گسترده در دستگاه‌های متعدد جمهوری اسلامی حتی وزارت اطلاعات ما - با همه ارادتی که به این عزیزان داریم و آنان را به تأسی از حضرت امام بحق سرباز گمنام حضرت امام زمان سلام‌الله علیه می‌دانیم- نفوذ کرده‌اند تا همان دو کارکردی که در بحث مذاکرات هسته‌ای علیه کشور به اجرا گذاشتند، به منصه‌ظهور برسانند. برای آنکه درجه نفوذ دشمن را در دستگاه‌ها دریابیم کافی است به ادبیات مسئولین، معاونین، مدیران کل، سخنگویان، مصوبات و آنچه آن‌ها به‌طور غیررسمی در فضاهای رسانه‌ای و مجازی می‌نویسند نگاهی بیاندازیم. در این میان می‌توانیم به‌مواردی اشاره کنیم: - آنان ‌که از تهدید نظامی حرف می‌زنند و با تهدیدنمایی می‌خواهند ایجاد رعب کرده و کشور را در شرایط انتخاب بین جنگ و سازش نشان دهند؛- آنان‌ که شرایط آینده کشور را به رغم آنکه دوران سخت تحریم‌ها را سپری کرده و امکان افزایش آن وجود ندارد، بدتر و روبه‌بدتر‌شدن معرفی می‌نمایند؛- آنان‌ که مذاکره با آمریکا علی‌رغم آن‌که به شرور بودن ترامپ و تیم او اعتراف هم می‌کنند را یک گزینه منطبق با مصلحت و منافع ایران معرفی می‌کنند؛ - آنان‌ که سخن از سایه‌نشین، خانه‌نشین و محدودشدن سپاه به حوزه نظامی سخن می‌گویند که این برخلاف نص قانون اساسی هم هست که سپاه را پاسدار دستاوردهای انقلاب اسلامی» معرفی می‌کند؛ - آنان‌ که به دروغ‌پردازی علیه گروه‌های مقاومت منطقه‌ای نظیر حزب‌الله، حشدالشعبی، انصارالله و دولت سوریه سرگرم هستند؛- آنان ‌که روند کنونی اقتصادی که قطعاً ریشه اصلی آن در سوء مدیریت و رها‌شدن امور است، علاج‌ناپذیر معرفی می‌نمایند؛- آنان‌ که در زمانی که به همبستگی ملی در مواجهه با دشمنی که با آرایش جنگی به صحنه آمده نیاز داریم، بر طبل تفرقه می‌کوبند؛ - آنان که به تضعیف موقعیت‌ها و جایگاه‌هایی که برای کشور و نظام جنبه هویت‌بخشی دارند و قله‌های دفاع از امنیت و منافع ملی ایران شناخته می‌شدند، مشغولند و به‌خصوص تضعیف‌کنندگان رهبری. این‌ها بدون شک همان ماموریت دری اصفهانی» را به عهده دارند و مردم ما در شناسایی نفوذی‌ها نباید اسیر عناوین و چهره‌های به‌ظاهر موجه باشند و در تشخیص اشتباه کنند.
چهارم:
در زمانی که دشمن آرایش جنگی گرفته است، ما هم باید آرایش جنگی داشته باشیم و همه می‌دانیم که در آرایش جنگی یک جایگاه برجسته‌ای به ‌نام فرمانده» وجود دارد. حد و خط را فرمانده باید تعیین کند و زمان حرکت و حمله و غافلگیری را او مشخص نماید. تعیین رمز و راه عملیات با اوست. بنابراین دیگرانی که می‌خواهند در مصاف با دشمن قرار گیرند که همه باید قرار بگیرند، به این نکته و نقطه توجه خاص داشته باشند. خب حالا همان فرمانده در کنار قاعده کلی از آتش به اختیار» هم سخن گفته است و در واقع این اجازه و حتی دستور کلی هم برای عملیات‌های دیگر صادر کرده است. در اینجا و برای آنکه مقصود فرمانده در هر دو بعد تامین گردد، از یک سو باید آتش به اختیاران چشم به اصول داشته باشند که یکی از اصول در این شرایط عدم تضعیف دولت جمهوری اسلامی است و از سوی دیگر آتش به اختیاران باید بدانند فرمانده در غیر موارد تصریح شده، تشخیص را به خود آنان واگذاشته است درپاره‌ای از موارد که کم هم نیستند، فرمانده به دلایلی نمی‌تواند ورود کند و نیروی در خط نباید منتظر دستور بماند. در این شرایط نیروی در خط باید دو کار را توامان انجام دهد؛ یک خطوط اصلی تعیین و تصریح شده توسط فرمانده را مد نظر قرار دهد و خلاف آن عمل نکند و از سوی دیگر مقتضیات و شرایط را در نظر بگیرد تا بتواند تشخیص دهد الان شرایط با کدامیک از دستورات و راهنمایی‌ها و یا رفتار‌های قبلی فرمانده تطبیق می‌کند تا همان را به کار ببندد.
پنجم:
در این آرایش نظامی، دشمن روی بهم‌ریختگی داخلی خیلی حساب کرده و اساسا رمز موفقیت خود را در بهم‌ریختگی داخلی می‌داند. بهم‌ریختگی یعنی چه؟ یعنی اینکه به واسطه نفوذ افراد دشمن یا به واسطه هر چیز دیگر، نیروهای ایرانی خود را در حالی که قوی هستند، ضعیف ببینند و یا دشمن را در صحنه‌ای درحالی که ضعیف است، قوی ببینند. مثلا آمریکا قطعا نمی‌تواند صادرات نفت ما را صفر کند اما برای آنکه برنامه آمریکا در داخل پیش برود، لازم است که طرف ایرانی این کار را ممکن ارزیابی کند. مثال دیگر این است که در حالی که ایران واقعاً قادر است به صادرات نفت سعودی - که تأمین کننده مالی توطئه‌های ضد ایرانی آمریکاست- بدون آنکه به جنگ متوسل شود و یا بدون آنکه نتیجه اقدام ایران جنگ باشد، ضربه جدی بزند و حتی آن را متوقف کند، در داخل اینگونه تصور شود که این کار، ممکن نیست و مطرح‌کنندگان، بلوف می‌زنند و یا اینکه تصور شود که سخن گفتن از این زاویه به جنگ ختم می‌شود و این به‌صلاح و درحد توان ایران نیست. اگر به صحنه به‌طور دقیق بنگریم در‌می‌یابیم که در این آرایش چهاروجهی- اقتصادی، ی، نفوذ و فضای مجازی- ایران دست برتر واقعی دارد. کسی که در خانه خود به مقابله با مهاجم می‌پردازد، منطق و موقعیت قوی‌تری دارد. کسی که با همسایگان خود نوعاً روابط راهبردی دارد، از سوی دشمنی مثل آمریکا که در همسایگی ایران نیست دچار بحران روابط اقتصادی نمی‌شود، نفوذ دشمن در داخل هرچند قوی باشد از نفوذ اسلام و انقلاب در بین مردم قوی‌تر نیست و لذا باید گفت دشمن به‌طور واقعی در همین مربع- اقتصاد، ی، نفوذ و رسانه- هم‌ توان به شکست کشاندن ایران را ندارد و البته متأسفانه در داخل این توانایی از یک‌سو ضعیف نشان داده می‌شود و از سوی دیگر تضعیف می‌گردد و با دشمن همراهی می‌شود. فرمانده گفت دشمن آرایش جنگی گرفته، مردم باید آرایش مناسب یعنی متقابل بگیرند. بسم‌الله.
سعدالله زارعی»        

Image result for €Øهید بهØتی€€Ž


چگونه یک بار دیگر جماعتی زنده باشیم؟»

پدیده ای که در این زمان شاهد آن هستیم عدم فهم حرف همدیگر و جایگاه آن و به تبع آن تکفیر همدیگر می باشد.

۱. این پدیده آیا سابقه تاریخی دارد؟ یعنی در تمدن های گذشته هم اتفاق افتاده است؟

۲. راه خروج از این وضع چیست؟ و اساساً چه می‌شود که جامعه‌ای مثل جامعه‌ی ما با آن سوابقِ درخشان الهی و انسانی، یک‌مرتبه به چنین رویه‌ای گرفتار می‌شود که دیگر از آن فداکاری‌ها و جوانمردی‌ها نسبت به همدیگر تهی می‌گردد؟

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:

تمام عرایض بنده در کتاب عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» و ۷۰ جلسه شرح آن کتاب در همین رابطه بود. بنده این خطر را در آن‌جا متذکر شده‌ام و راه حل‌های آن در حدّ فهم خود ارائه داده شد.

برای اصیل‌شدن، برای آن‌که یک‌بار دیگر جماعتی زنده باشیم باید از نو در عطیه‌ی جامعه‌ی اسلامی‌مان داخل شویم. از طریق چنین التزامی، یک جامعه به یک قومِ زنده تبدیل می‌شود و جماعت افراد به نحو اصیلی با یکدیگر پیوند می‌یابند.

محقق‌گشتن یک قوم، پیش‌شرطِ اصول روابط حقیقی آن قوم است. در این حالت است که زندگی فرد نیز معنادار می‌شود. اگر فرد، و هر فرد به طریق خاص خود در وظیفه‌ی تاریخیِ قوم سهمی به دوش بگیرد، تنها چنین چیزی می‌تواند ما را از شبِ بی‌معنایی معاصر نجات دهد.

محقق‌‌شدن یک قوم، توسط اتحاد که در جامعه و در نسبت بین افراد پیش می‌آید چیز مهمی است زیرا از طریق این امر و صرفاً از طریق این امر، هم‌گرایی و یا معنایابیِ افراد ممکن می‌گردد.

هنگامی‌که عالَم در حجاب می‌رود و خود را پنهان می‌سازد، هنگامی که درک ما از آن به ورطه‌ی ابهام و انحطاط می‌افتد، بیگانگی و نیست‌انگاری سر بر می‌آورد و این وقتی است که جامعه‌ای معنوی و قدسی نداشته باشیم. چیزی که حضرت روح اللّه رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» متوجه‌ی آن بود و انقلاب اسلامی را به مردم ما پیشنهاد نمود.

مدرنیته، زمانه‌ی هجرتِ معنویت و زمانه‌ی سقوطِ معنا است. معنویت، بنیادِ لاینفکِ اصالت جماعت است. صرفاً با ست در سایه‌سارِ خدا است که بشر می‌تواند تاریخی شود، یعنی به یک قوم تبدیل شود. از آن‌جا است که افراد، صرفاً در جماعت، هم‌گرایی پیدا می‌کنند و در التزام به تقدیرِ جمعی خود معنا می‌یابند. امید است که در بستر معنویت‌بخشیِ این ماه با برکت، باز ست در سایه‌سارِ خدا را همچون زمان دفاع مقدس که زمان ایثار و فداکاری بود؛ احساس کنیم. باز شهید بهشتی‌ها با آن سعه‌ی صدر و با آن امید به آینده‌ی انقلاب اسلامی طلوع نماید. (۱)

**********************************************************************

۱) اخیراً بنا شد عرایضی در مورد شخصیت شهید بهشتی بشود. متن عرایض بنده چنین بود:

Image result for €Øهید بهØتی€€Ž


بهشتی یک امت بود»


۱. در مورد وسعت نظر شهید بهشتی، همین بس که دشمن همیشه نسبت به تنگ‌نظریِ افراد به ظاهر مذهبی امیدوار بود و شهید بهشتی برعکس، به عنوان یک شخصیت مذهبی، شدیداً بر آزادی اندیشه و وسعت نظر تأکید داشت. و بدین لحاظ دشمن، دشمنِ شهید بهشتی بود. زیرا او با وسعت نظری که داشت بسیاری از حیله‌های دشمن را خنثی می‌کرد.

۲. شهید بهشتی اسلام را به وسعت جهان مدّ نظر داشت و آن را جهانی می‌دید، لذا برای بقیه‌ی اندیشه‌ها احترام قائل بود، ولی نه آن‌طور که جریان‌های مقابل نظام اسلامی انتظار داشتند که در تصمیم‌گیری‌های کلان نظام اسلامی حاضر باشند. در حالی‌که بیش از ۹۰ درصدِ مردم به جمهوری اسلامی رأی داده بودند.

۳. تفاوت روش شهید بهشتی با شهید منتظری در نگاهی بود که شهید بهشتی به سعه‌ی نظام اسلامی در این تاریخ داشت که در هر حال، جای خود را در این جهان باز می‌کند و نباید نگران جریان‌هایی بود که سعی داشتند با روحیه‌ی غرب‌گرایی نظام اسلامی را استحاله کنند.

۴. شهید بهشتی در صحبتی که در دانشگاه داشتند وقتی نسبت به تهمت‌ها و اتهاماتی که به ایشان زده شده، سؤال کردند؛ فرمود: وقتی‌که بنده چنین تریبونی در اختیار دارم و می‌توانم از خود دفاع کنم، عملاً امکان دفاع از کسانی که چنین تریبونی ندارند، گرفته شده است، پس بهتر است از اتهام‌زنندگان، دلیل و مدرکِ سخنان‌شان پرسیده شود.

۵. نکاتی از نامه‌ی شهید بهشتی به امام خمینی رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مورد بنی‌صدر: ۲۲/۱۲/۵۹

دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط می‏ شود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت باشد، بینش دیگر در پی اندیشه‏ ها و برداشت‏ های بینابین، که نه به‌کلی از وحی بریده است و نه آن‏چنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پای‏بند، و گفته‏ ها و نوشته‏ ها و کرده‏ ها بر این موضوع بینابین گواه.

بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و ی و اقتصادی به نظام سخت ‏به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوری‏ها یا دل‏سوزی‏های بیگانگان معتقد و ملتزم. بینش دیگر، هرچند دلش همین را می‏ خواهد و زبانش همین را می‏ گوید و قلمش همین را می‏ نویسد، اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.

بینش اول به نظام و شیوه ‏ای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به‌سوی همه نوع پیشرفت و ترقی، مانع حل شدن مسلمان‏ها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام و ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد. بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزش‏های آن، جامعه را به راهی می‏ کشاند که خود به خود درها را به‌روی ارزش‏های بیگانه از اسلام و بلکه ضداسلام می‏ گشاید.

بینش اول روی شرایطی در گزینش مسئولان تکیه می‏ کند که جامعه را به‌سوی امامت متقین و گسترش این امامت ‏بر همه سطوح راه می‏ برد. بینش دیگر بیشتر روی شرایطی تکیه می‏ کند که خود به خود راه را برای نفوذ بی‌مبالات‏ها یا کم‌مبالات‏ها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آن‏ها بر سرنوشت انقلاب هموار می سازد.

اگر این دو بینش در اداره امور جمهوری اسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا می‌کند، نه مشکلات موجود دینی، فرهنگی، اخلاقیات اجتماعی و اقتصادی این مردم رنج‌دیده و محروم و ایثارگر با سرعت و قاطعیت کافی حل می‌شود و نه می‌توان برای آینده طرح‌های اصیل اسلامی ریخت و به مرحله عمل درآورد

امام عزیز، به خدا سوگند تحمل این وضع برای این فرزندتان بس دشوار است که چهره افسرده‏ این‏ها را ببینم و ندای یاللمسلمین آن‏ها را بشنوم و تنها پاسخ این باشد که صبر کنید. من هم صبر می‏ کنم و فی العین قذی و فی الحلق شجی.

ما در دیدار روز دوشنبه یازدهم اسفند در منزل آقای اردبیلی آن‌قدر با محبت و گرمی با ایشان برخورد کردیم و در حل مشکل وزیران دارایی و بازرگانی جلو رفتیم که امید داشتیم بر تفاهم‌ها افزوده شده است و هرگز باور نمی‌کردیم که آقای بنی‌صدر سه روز بعد از این دیدار چنین رفتاری از خود نشان خواهند داد.

ما از همان آغاز در پی آن بودیم که میدان عمل سازنده چنان فراخ و گسترده باشد که امثال آقای بازرگان و آقای بنی‌صدر و آقای یزدی در سطوح بالا فعالیت داشته باشند. در آبان سال گذشته، پس از استعفای دولت موقت پیام دادید که قم بیاییم تا مسئله فوری اداره کشور در خدمتتان بررسی شود، صحبت از ترکیب جدید شورای انقلاب بود، نظر حضرتعالی این بود که آقای مهندس بازرگان دیگر در شورای انقلاب نباشد. بر اساس همین اعتقاد به شرکت خلاق هرچه بیشتر نیروها و نفی هرنوع تنگ‌نظری و انحصارطلبی پیشنهاد کردیم که ایشان همچنان در شورای انقلاب بمانند و سرانجام حضرتعالی هم موافقت کردید و در همین مرحله بود که مسئولیت دو وزارتخانه مهم، وزارت دارایی و وزارت امور خارجه به آقای بنی‌صدر داده شد. اینها و نظایر اینها دلیل روشنی است بر این که شرکت فعال این آقایان در اداره امور کشور مطلوب ما بوده است و با آنها هیچ مسئله شخصی نداریم.

۶. شهید بهشتی با وجود اینکه تقابل ایدئولوژیک با بنی‌صدر داشت اما با ادبیاتی منصفانه، انحرافات وی و جریان متبوع وی را نقد کرد.

۷. شهید محمد منتظری با من رفیق بود. به او گفتم شما در مورد آقای بهشتی اشتباه می کنی. اجازه بده با ایشان قرار ملاقاتی بگذارم و برویم با هم صحبت کنیم. ایشان هم به این ملاقات راضی شد. سه یا چهار روز مانده به واقعه هفتم تیر بود که برای جلسه ای خدمت ایشان رسیدم. ورود من درست مصادف با ختم جلسه بود و مرحوم شهید بهشتی به طرف اتاقش می رفت. من تا آقای محمد منتظری را دیدم که سر پله ها ایستاده بود او را در آغوش کشیدم. تا محمد را بغل کردم شهید بهشتی که در حین حرکت متوجه حرکت من شده بود با صدای رسایی فرمود یک بار دیگر هم از طرف من آقا محمد را ببوس و ادامه داد همانطور که به شما گفتم محمد خودمونه و مسائل ما با همدیگر حل شد. خیلی هم راحت حل شد و به نفع ایشان هم حل شد. تا شهید محمد منتظری این عبارات شهید بهشتی را شنید زد زیر گریه. آمدیم پائین توی محوطه حیاط روی نیمکت های کنار باغچه نشستیم. از او پرسیدم محمدآقا حالا نظرت چیست؟ پاسخ داد بزرگواری آقای بهشتی بلایی به سر من آورد که هیچ چیز آن را جبران نمی کند. پرسیدم چطور؟ گفت من این همه به ایشان بد گفتم و اهانت کردم ولی در دفعه اولی که مرا دید مدتها مرا در آغوش خود گرفت و فشار داد و مرا بوسید و بعد سرش را جلو آورد و گفت یک کلمه راجع به گذشته حرف نخواهی زد. از حالا به بعد را با هم صحبت می کنیم. هرچه خواستم بگویم در گذشته فلانجا چه گفتم و قضیه چه بود اصلاً اجازه نداد حرف بزنم.

۸. نقش شهید بهشتی در تصویب قانون اساسی در دو جهت یکی در تنظیم محتوا و اصول و دیگر در مدیریت مجلس را که حاکی از سعه‌ی صدر و تحمل فوق‌العاده‌ی او بود، نباید فراموش کرد.

۹. مرحوم آیت اللّه مهدوی کنی می‌فرمودند: مرحوم بهشتی نسبت به عقاید بنی صدر احساس خطر می‌کرد، ولی تحمل کرد تا سرانجام بنی‌صدر باطن خود را ظاهر کرد و امام هم راضی شدند تا او را بردارند.

Image result for €Øهید بهØتی€€Ž

۱۰. حضرت امام خمینیرضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» اولاً فرمودند: بهشتی یک ملت بود برای این ملت ما». و ثانیاً: متذکر شدند: بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مُرد و . »  حال سؤال اساسی آن است که نباید به معنایِ یک ملت‌بودنِ آن مرد الهی فکر کرد؟ راستی! چگونه می‌شود که یک انسان در تاریخ خود و درک حضور تاریخی‌اش به وسعتِ یک ملت می‌شود؟! و چگونه با عدم درکِ چنین انسانی و با انواع تنگ‌نظری‌ها، او را مظلوم‌وار از دست بدهیم؟



Image result for €Ø³ÛŒÙ„ در ایران€€Ž

با سلام: با توجه به این‌که هنوز مناطق سیل‌زده مشکلات‌شان حل نشده و نیازهای اساسی زندگی آن‌ها هنوز مانده است و عملاً دولت توانایی برآورده‌کردن آن نیازها را ندارد؛ و بعضاً افرادی هستند که مایل‌اند در این امر مهم کمک نمایند و خبردار شده‌ایم بعضی از برادران که جنابعالی با آن‌ها ارتباط دارید در مناطق سیل‌زده فعّالانه کار را ادامه می‌دهند؛ بفرمایید اگر ما بخواهیم کمک نقدی بکنیم به چه حسابی باید واریز شود؟ با تشکر

Image result for €Ø³ÛŒÙ„ در ایران€€Ž

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:

سلام علیکم: همان‌طور که می‌فرمایید رفقایی از طلاب و سرداران سپاه هستند که با تمام وجود در خدمت آن امر مهم که مورد رضایت امام زمان عجل‌اللّه‌‌تعالی‌فرجه» و رهبر معظم انقلاب می‌باشد؛ بنده با آن عزیزان تماس گرفتم و ایشان شماره حساب زیر را به نام آقای امیر رضا ریاحی منش» اعلام فرمودند. شماره کارت  ۶۰۳۷۹۹۷۵۳۰۵۸۱۸۵۰  می‌باشد. به خصوص که بسیاری از افرادی که قبلاً در میدان بوده‌اند، میدان را ترک کرده‌اند و بدین لحاظ بنده احساس کردم نباید مسئله را فراموش‌شده گمان کرد. موفق باشید



Image result for €Øب قدر€€Ž

با توجه به اینکه امام زمان سلام الله علیه حقیقت و باطن قرآن و حقیقت شب قدر هستند چه ومی دارد هر سال قرآن بر قلب ایشان نازل شود؟ آیا به بحث دو وجهه بودن (وجه خلقی و حقی) حقیقت امام سلام الله علیه مربوط است؟

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:

همین‌طور که متوجه هستید قرآن در شب قدر از طریق ملائکه و روح نزول می‌کند. این بدین معنا است که آن حقیقت، در عین جامعیت به صورت وجوهِ خاص از آن اجمال به نحو تفصیلی به ظهور می‌آید. لذا حضرت مهدی عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» از این جهت که صاحب شب قدر می‌باشند در معرض نحوه‌ای خاص از انوار قرآن که مطابق آن زمان و آن تاریخ است، به حکم آیه‌ی کلّ یومٍ هو فی شأن» قرار می‌گیرند و در پرتو وجود حضرت و ذیل وجود ایشان، مؤمنین نیز سالی که در مقابل خود دارند را مطابق امر محتومی که لا یردُ و لا یبدل» است و حضرت حق اراده کرده‌اند، درمی‌یابند و سعی می‌کنند خود را با اراده‌ی حضرت ربّ العالمین هماهنگ کنند.


Related image

سلام استاد عزیز: متاسفانه مشکلات زیادی برای بنده در زندگی ام بوجود آمده از شما که مستجاب الدعوه هستید می خواهم که برایم دعا کنید. ضمن اینکه اگر ذکز یا دستورالعملی هست که بتواند در رفع مشکلات و گشایش بنده مفید باشد بفرمایید.

پاسخ استاده طاهرزاده: بنده مستجاب‌الدعوه نیستم، روسیاهی هستم که حتماً در مورد جنابعالی دعا خواهم کرد. پیشنهاد بنده آن است که در هر روز طبق روایتی که برای رفع مشکلات داریم ۲۱ مرتبه آیت الکرسی» را قرائت کنید.

دعای هفتم صحیفه سجادیه دعای خیلی مهمی است. در روایت داریم امام سجاد (علیه السلام) هر وقت امر مهمی برایشان پیش می‌آمد یا مشکل حادی پیش می‌آمد یا غم و غصه و فشارهای روحی و جسمی و ظاهری و دنیایی داشتند، در تلاطم و فشارهای روزگار که برای همه پیش می‌آید، این دعا را می‌خواندند و این دعا برای حل معضلات و مشکلات و غم‌ها، مشکلات اقتصادی و تنگی سینه و غم و غصه خیلی مؤثر است. 

مرحوم سید علی آقا شوشتری فرمودند: 

حضرت صدیقه طاهره (س) این ختم را تعلیم فرمودند و بسیار مجرب است. چون به شدت و بلیه ای مبتلا شدی با حضور قلب، ۱۰۰۱ مرتبه آیه کریمه رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرحَمُ الرّاحِمِینَ» را با خضوع و خشوع و تضرع بخوانی، نجات خواهی یافت.

مرحوم انصاری لاهیجی که از شاگردان مرحوم قاضی هستند،‌ می‌گفت: 

روزی از ایشان پرسیدم که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، و در بن‌بست کارها به چه ذکر مشغول شوم تا گشایش یابم؟ در جواب فرمودند: پس از پنج مرتبه صلوات و آیةالکرسی، در دل خود (بدون آوردن به زبان) بسیار بگو: اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَةِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تَشاء» تا ان شاء الله گشایش یابد. ایشان فرمودند: من در مواقع گرفتاری‌های صعب و مشکلات لاینحل به این دستور عمل کردم و نتیجه‌های عجیب گرفتم.

آیت الله العظمی شبیری زنجانی فرمودند: 

به چند واسطه از مرحوم آقا سید مرتضی کشمیری نقل است که ایشان هم از حضرت بقیه الله نقل کرده اند که برای رفع مشکلات، این دعا خوانده شود: یَا مَن إذا تَضَاَیَقَتِ الاُمُورُ فَتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب إلیه وَهمٌ، یا اَرحَمَ الرّاحمین»

آیت الله سید عبدالکریم کشمیری معتقد بودند که در زمان هجوم گرفتاری‌ها و مشکلات، قرائت سوره و یا ذکری به نیت هدیه به امام جواد (ع) بسیار مؤثر و مجرب است.

همچنین ایشان می فرمودند: هرگاه برای من مشکلی پیش می آید یک سوره یس» به بابا رکن الدین» هدیه می کنم و به این امر سفارش می کردند. 


Image result for €ØªÙ…دن اسلامی€€Ž 


تمدنی که ما مد نظر داریم»

در حوزه تمدنی، حقانیت خط فکری انقلاب اسلامی و امام خمینی با معضلات و ناکارآمدی‌های معرفتی، فرهنگی، اقتصادی، ی، سلامت اداری، انسانی و سیستمی همخوانی ندارد. یعنی هموطن ایرانی از ما می‌پرسد که این چه حقیقت و حقی است که نمی تواند در مقیاس تمدنی و تمدن‌سازی از پس مشکلات معرفتی، فرهنگی، اقتصادی و ی و. بر آید و پیشرفت شده پشرفت نظامی توام با موعظه‌ها و سخنرانی‌های اخلاقی. مملکت‌داری و تمدن‌سازی با سخنرانی‌های اخلاقی صحبت از ایده‌ها و ایده‌آلهای تکراری و رجزخوانی، انجام نمی شود.»

این سوال با سفرهای حقیقی و مجازی مسلمانان این عصر حتی مسلمانان انقلابی و حزب‌اللهی و حتی طلبه‌های مبلغ انقلابی به اقصی نقاط گیتی و آشنایی بیشتر آنان با فرهنگ و مظاهر غرب و محسنات ظاهری آن همچون: وامهای غیر‌ربویِ بانکهای غربی، نظم و انضباط، احترام به هم و حقوق همدیگر، راستگویی و صداقت در قول و فعل و. در کشورهای مدرن» با شدت و حدّت بیشتری مطرح می گردد. حقیر در کتابهای جنابعالی و سؤالات پرسش‌کنندگان سایت، چیزی که صراحتاً پاسخ سؤال مذکور باشد ندیدم. ممنون میشم اگر در این زمینه رهنمود بفرمایید. 

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:

بنده به صورت‌های مختلف در این مورد عرایضی داشته‌ام و این موضوع، موضوعی است با عرضی عریض، از آن جهت که 

اولاً: ما در چهارصدسال اخیر با تمدنی روبه‌رو هستیم که زیرساخت‌های خود را شکل داده و برای هرچیزی، تعریفی دارد. منتهی به جهت آن‌که به گفته‌ی متفکران غربی نتوانست به وعده‌های خود عمل کند، فکر تمدنی دیگر به ذهن انسان‌های دارای تمدن‌های کهن آمد. تمدن‌های دیگری مثل تمدن لائوتسه‌ای در چین و یا تمدن هندی و تمدن ایرانی. و این به معنی مقابله با تمدن غربی نیست، بلکه به معنای به خودآمدنِ تمدن‌هایی است که در مواجهه با تمدن غربی نسبت به آموزه‌های بومی خود به خود آید و به یک معنا آن نوع معنایی از انسانیت که در تمدن غربی به حاشیه رفته است را، به میان آورند و همان‌طور که در بحث جایگاه تمدن اسلامی و نسبت آن با این تاریخ» عرض شد: رفت و برگشتی باید صورت گیرد تا آموزه‌های دینی و فلسفه‌ی اسلامی مجدداً فهم شود و این همزمان با شناخت غرب ممکن است و افق این غرب‌شناسی برای بازگشت به وطن و نوعی خودشناسی در تاریخ جدید است تا از داشته‌های خود مطابق تاریخی که هستیم بهره‌مند شویم. این آن راهی است که در آن قرآن و روایات و فلسفه‌ی اسلامی از انزوای تحمیلیِ توسط فرهنگ سکولاریته آزاد می‌شوند و رجوعی ماورای رجوعِ فعلی به آن‌ها خواهد شد، رجوعی که فعلاً متون دینی و فلسفی ما در حدّ موضوعاتِ درسیِ آموختنی، تقلیل داده شده و دین و فلسفه وارد زندگی جامعه‌ی ما به صورت حضوری تاریخی و تمدنی نشده.»

 آنچه در حال ظهور است ابداً با وضع موجود ربطی ندارد. مدت مدیدی است با ظهور مدرنیته زندگی حقیقی یعنی آن نوع زندگی که بر مبنای یک تمدن زنده اداره شود، فراموش شده و آن فرهنگی که همچون یک موجود زنده باید مناسبات بشریت را مدیریت کند دستخوش تجزیه قرار گرفته است. هیئت درونی زندگی‌ها از هم پاشیده شده زیرا آن نیرویی که موجب می‌شود تا اعمال انسان‌ها در یک وحدت و یگانگی نسبت به همدیگر قرار داشته باشند از میان رفته و کشش کلّی و عمومی که نحوه‌ی فعالیت افراد را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد، از ضمیر وجدانی افراد جامعه به حاشیه رانده شده است. مسائل اقتصادی در حدّی بزرگ گشته، که نفوذ افراد، به موضوع اقتصاد گره خورده و معنای زندگی، در ثروت و بهره‌مندی از دنیا جستجو می‌شود وثروت، مترادف با شرافت تلقّی شده، بدون نظر به روح زندگی. تجسم عینی این نوع برداشت از زندگی، ظهور شهرهای بزرگ» و کنده‌شدن دهقانان از آب و خاک اجدادی و مجتمع‌شدن در شهرها شد.

در این دنیای سنگی و سنگ‌شده یعنی شهرها، توده‌های انسانی که باید آن را به توده‌ی بی‌شکلِ شن شبیه دانست، به وضع هولناکی کنار هم جمع شده‌اند. از این ماده یعنی توده‌ی شنی مردم، می‌توان هرگونه ترکیب تصنعی که خیلی زود در معرض تجزیه واقع می‌شوند، پدید آورد. از آن‌ها می‌توان حزب درست کرد و آرمان‌های زودگذرِ خیالی را پیش چشمشان آورد و مشغول تشکیلات ساختگی‌شان کرد.

در این شن‌زار انسانی، دیگر آن‌گونه نیروی طبیعی که سبب نشو و نمای عقل و عاطفه‌ی انسانی شود، به‌کلّی مرده است. در این شن‌زار انسانی، دیگر انسان‌هایی به چشم نمی‌خورند که زندگی را برای ما به معنای واقعی آن معنا کنند و روشن کنند چرا کشش و کوشش برای ادامه‌ی خانواده از میان رفته و ازدیاد نسل و فرزند که بارزترین نشانه‌‌ی جامعه‌ی سالم است، اسباب دردسر و تمسخر شده است.

ساکنان شهرهای بزرگ اَتم‌وار استقلال پیدا نموده‌اند و خودخواهانه تنها به خود فکر می‌کنند. با این‌که نه در توده‌ی اَتم‌ها زندگی هست و نه در توده‌ی انسان‌های منفرد از یکدیگر آن نوع زندگی به چشم می‌خورد که در جمع انسان‌های وارسته در جریان بود و در ذیل اهداف قدسی، در زیر سایه‌ی همدیگر زندگی می‌کردند. آنچه از شهرهای سنگی و از ریگ‌زارهای انسانی بیرون می‌آید مُد» روز است یعنی تصورات بی‌پایه‌ی روزمرّه‌گی‌ها که ابداً روح و بقاء ندارند.

در مقابل آنچه در بالا گفته شد تمدن حقیقی قرار دارد که با ارتباط با عالم قدس و معنویت مانند یک موجود زنده می‌روید و قد می‌کشد و دارای تقسیماتی مثل ریشه و تنه و برگ است، گل می‌دهد و به میوه می‌نشیند و هرکدام از اعضاء در جای خود مطمئن و راضی هستند. هر اندازه آن تمدن واقعی‌تر باشد و مبتنی با آموزه‌های الهی شکل گرفته باشد، بیشتر قد می‌کشد و یال و کوپال پیدا می‌کند و اعضای آن بهتر در جای خود قرار می‌گیرند و دقیق‌تر جای دیگران را درک می‌کنند و سنن و آداب تکوینی و تشریعی دقیق‌تر در آن جاری می‌باشد.

تمدن حقیقی عبارت از نظامی است که در عین مراتب مختلف که در بین اعضای آن هست هیچ‌کدام از اعضاء نسبت به هم احساس حقارت نمی‌کنند زیرا آنچه عامل کرامت‌و شرافت‌می‌باشد تقوا است.

در تمدن حقیقی، متانت در کلیه‌ی حرکات و سکنات با تعریفی معنوی که محصول پرورشی است مطابق آداب محکم و متقن الهی، چون خون جاری است، زیرا آن حرکات و سکنات ریشه در حقایق عالم دارد و عملاً آن جامعه را با هزاران وظیفه‌ی ناگفته و تعهدات نانوشته اداره می‌کند و به جهت نظر به آن حقایق عِلوی امور جامعه سر و سامانی غیر قابل تصور می‌یابد. جامعه‌ای که به حقایق عِلوی نظر دارد به صورت طبیعی دارای نوعی متانت و آداب محکم از زندگی است که همه‌ی مردمان تحت نفوذ غیر محسوس آن قرار دارند و چون با فطرت آن‌ها هماهنگ است، آن‌ها را در نوعی از یگانگی و حیاتی واحد قرار می‌دهد که افراد آن جامعه از حدود فردیت خود فراتر رفته، معنای خود را در گستره‌ی تمدنی جستجو می‌کنند که شرف و شرافت و غیرت را معنای قدسی می‌بخشد و در آن حال عناوین قدسی در سراسر زندگی افراد بیشتر از عناوین اجتماعی نفوذ کرده است. شرف شخصی در چنین جامعه‌ای عبارت است از احساس وظیفه‌ی هر فرد در مقابل تمدنی که در آن زندگی می‌کند. زیرا هر فرد در چنین فضایی حیات اجتماعی خود را احساس می‌کند و با حیات آن تمدنِ قدسی زندگی را معنا کرده و لذا وجود دیگران را که در آن تمدن زندگی می‌کنند، وجود شخصِ خود می‌پندارد. همان چیزی که شما در صدر اسلام ملاحظه کردید تا آن‌جایی که خداوند در وصف چنین روحیه‌ای فرمود: یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَة»(/9) آن‌ها آنچه بود را به دیگران ایثار می‌کردند در عین آن‌که خودشان به آن نیاز داشتند.

تمدنی که ما مدّ نظر داریم

در تمدنی که ما در ادامه‌ی انقلاب اسلامی مدّ نظر داریم، هر فرد پیرو اندیشه و روش خود نیست، بلکه مسئول جامعه‌ی خود است و همه مسئول روش و اندیشه‌ی واحدی هستند که آن جامعه‌ی قدسی اقتضای آن را دارد. اساس و جوهر چنین جامعه‌ای از تعهد معنوی انسان‌ها سرچشمه می‌گیرد و تعهدی که افراد نسبت به همدیگر دارند. در چنین جامعه‌ای عدم شرافت مربوط به کسانی است که تنها به خود می‌اندیشند. هر کسی به جهت تعلقی که به آن جامعه دارد شرافت دارد، مگر آن‌کسی که به شرافت دیگران توجه نمی‌کند که خود به ‌خود به او به عنوان انسانی فرومایه نگاه می‌شود. در تمدن الهی تنها چنین افرادی فرومایه‌اند وگرنه ثروتمندنبودن، مغایرِ شرافت نیست. انسان‌های حسودِ امروزی که در فرهنگ غربی تنفس می‌کنند تصور می‌کنند ناداری یک نوع عدم شرافت است، زیرا این‌ها به زندگی شریف حساس نیستند و کشش طبیعی آن‌ها از شرافت واقعی منحرف شده است. این همان جدایی از نیستان است.

ایران شیعه قبل از ورود فرهنگ غرب فارغ از آنچه در دربار شاهان می‌گذشت، به عنوان یک دولت نامرئی نسبت به دولت رسمی، مناسباتی را بر اساس آموزه‌های دینی بین افراد جامعه‌ی خود ایجاد کرده بود و امروز می‌توان گفت در آن شرایط و با آن محدودیت‌ها یک تمدن قدسی به حساب می‌آمد ولی متأسفانه به جای آن‌که ادامه یابد و تمدنی مقابل تمدن غرب شود، حاکمان خودباخته و تازه به دوران رسیده‌ی قاجار با شیفتگی نسبت به غرب، مانع ادامه‌ی آن شدند. همین امر موجب شد امروز شما با شرایطی روبه‌باشید که نه‌تنها هیچ‌کس در جای خود نباشد، بلکه ارزش و شرافت انسان‌ها بر محور ثروت و مقام اداری و اجتماعی آن‌ها بنا شده باشد. این همان جدایی از نیستان است که صدای آن از گذشته‌ی تاریخ ما به گوش می‌رسد، این دردِ هجران از آن روح ظریفی است که زمانی ما را به هم پیوند داده بود و زمینه‌ی ریزش الطاف الهی را بر جامعه‌‌ی ما فراهم می‌کرد و هرکس نسبت به جای‌جای آن جامعه احساس مسئولیت می‌نمود. با ورود فرهنگ مدرنیته و طرح آرمان‌های فرومایه‌ی دنیایی، آن پیوند به حاشیه رفت و ما امروز در ادامه‌ی گذشته‌ی توحیدی خود قرار نداریم، باید در راهی که صدساله‌ی اخیر طی کرده‌ایم، تجدید نظر کنیم. زندگی آینده‌ی ما مدیریت زمین است از طریق آسمان با نفی خودخواهی‌هایی که باید آن‌ها را زیر پا گذارد. اکنون آن زمان فرا رسیده که ما به آنچه می‌توانیم باشیم نظر کنیم و تصمیم نهایی را اَخذ کنیم و پای در راهی بس طولانی گذاریم که تنها راه سعادت ما است. 


حضرت امام و دیگران فرموده اند انسان موحد بخاطر شوق به بهشت و ترس از جهنم خدا را عبادت نمی کند و این ترس از دوزخ و شوق بهشت یک مرحله بسیار پایین از بندگی است. حال سوالی اینجاست چرا در ادعیه منصوب به ائمه اطهار (ع) این نعمتهای بهشتی درخواست شده؟ چرا امیر المومنین علی (ع) اینقدر از آتش و عذاب های دوزخ نام برده اند و اظهار خوف نموده اند؟ مگر در قیامت نعمت های بهشتی همان جلوه های ظهور حق تعالی نیستند؟ و مگر بهشت خواستن با خدا خواهی در تصاد است؟ یا مگر کسی وقتی شوقی به بهشت داشته باشد اصلا غیر از شوق بخدا است؟ این همه آیات الهی در قران در مورد نعمت های بهشتی و حتی مخصوص مقربین برای چه عنوان شده؟ بالا ترین درجه در قران برای مقربین مطرح شده و بهشت آنها را هم بصورت نعمت های بهشتی در کنار روح و ریحان معرفی نموده حال آیا یک انسان مقرب می تواند بگوید من نعمت ها را نمی خواهم فقط خود خدا را می خواهم؟ مگر جدایی بین این نعیم بهشتی و خدا هست؟ مگر حورالعین جلوه تام خدا نیست؟ آیا یک عارف بالله از حور العین فراری است و فقط خدا را می خواهد؟

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:

آری! موضوع رجوع به حضرت حق و در نتیجه، روبه‌روشدن با بهشت و نعمت‌های آن یک بحث است که آن عبادت احرار» است. ولی یک بحث آن است که انسان از ابتدای امر، انگیزه‌ی عبادتش را رسیدن به نعمت‌های بهشتی و یا فرار از عذاب جهنم قرار دهد. انگیزه‌ی اولیاء الهی در عبادات‌شان، حالت دوم نیست و این غیر از تلاش برای جهنم‌نرفتن است، زیرا متوجه‌ی محرومیت‌های بزرگ در ازاء گرفتارشدن در جهنم هستند.

آری! وقتی انگیزه‌ی انسان در عبادات، نظر به حضرت معبود شد عملاً حاصل آن‌ها تجلی انوار الهی به صورت حورالعین است. ولی آن‌کس که به امید حورالعین عبادت می‌کند، نمی‌دانم به چه‌چیز می‌رسد. در حالی‌که حورالعین محل تجلی اسماء جامع الهی است و عطایی است از طرف پروردگار برای مقربین، حال چه آن مقربین زن باشند و یا مرد، سراسر حیات‌بخش است.


Related image

و در الدرالمنثور است که ابن ابى الدنیا در کتاب امل و ابن ابى حاتم و بیهقى در کتاب شعب از ابى سعید خدرى روایت کرده اند که گفت: 

اسامة بن زید غلام نوزادى را به نسیه به مدت یک ماه به صد دینار خرید و من خود شنیدم که رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم) مى فرمود: 

آیا از اسامه عجب ندارید که نوزادى را به مدت یک ماه خریدارى نموده؟ مگر او مى داند که تا یک ماه دیگر زنده است، و مى تواند بدهیش را بپردازد، راستى چه آرزوى درازى؟ سوگند به کسى که جان من در دست او است هیچ وقت نشده که من چشم باز کنم و خیال کنم که مى توانم دوباره مژه بر هم نهم و قبل از بر هم نهادن پلک چشمم از دنیا نمی روم، و هیچ وقت نشده که به طرفى نگاه بیندازم و خیال کنم که مى توانم چشمم را قبل از آنکه قبض روحم کنند بجاى خود برگردانم، و هیچ نشده که لقمه اى در دهن بگذارم و پندارم که می توانم قبل از آنکه قبض روحم کنند آن را فروبرم. اى گروه بنى آدم! اگر خود را عاقل می دانید باید همیشه خود را میان مردگان ببینید، و خود را در زمره آنان به شمار آورید سوگند به کسى که جانم در دست قدرت اوست ان ما توعدون لات و ما انتم بمعجزین» آنچه که بدان وعده داده شدید خواهد آمد و شما عاجز کننده و مانع کار خدا نیستید.


و در امالى شیخ به سند خود از مسعدة بن زیاد روایت شده که گفت:

از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که در پاسخ کسى که معناى جمله فلله الحجة البالغة» را پرسید، فرمود: خداى تعالى روز قیامت به یک یک بندگان خود مى فرماید: بنده من! بگو ببینم در دنیا عالم بودى یا جاهل؟ اگر بگوید عالم بودم مى پرسد پس چرا به علم خود عمل نکردى، و اگر بگوید جاهل بودم مى فرماید چرا علم نیاموختى تا بدان عمل کنى؟ با همین حجت او را مجاب مى کند و حجت بالغه این است.

تفسیر المیزان علامه طباطبایی»

Image result for €Ùˆ الوزن يومØØ Ø§Ù„Ø­Ù‚ فمن Øقلت موازينه فاولØك هم المفلحون€€Ž


مراد از وزن و میزان اعمال در قیامت»


این دو آیه خبر مى دهد از میزانى که عمل بندگان با آن سنجیده مى شود یا خود بندگان را از جهت عمل وزن مى کند؛ از آیات دیگرى نیز این معنا که مراد از وزن، حساب اعمال است استفاده مى شود، مانند آیه:

وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا ۖ وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا ۗ وَکَفَىٰ بِنَا حَاسِبِینَ (آیه ۴۷ سوره انبیا)

و از آن روشن تر آیه:

یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ (۶) فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ (۷) وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (۸) است، که عمل را ذکر کرده و سنگینى را به آن نسبت داده است و کوتاه سخن اینکه منظور از وزن» سنگینى اعمال است، نه صاحبان اعمال.

آیه مورد بحث اثبات مى کند که براى نیک و بد اعمال وزنى هست، لیکن از آیه أُولَٰئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا (آیه ۱۰۵ کهف) استفاده مى شود که اعمال حبط شده برایش وزنى نیست و تنها اعمال کسانى در قیامت سنجیده مى شود که اعمالشان حبط نشده باشد، پس هر عملى که حبط نشده باشد چه نیک و چه بد ثقلى و وزنى دارد، و میزانى است که آن وزن را معلوم مى کند. (۱) لیکن این آیات در عین اینکه براى عمل نیک و بد ثقلى و وزنى قائل است در عین حال این سنگینى را سنگینى اضافى مى داند، به این معنا که حسنات را باعث ثقل میزان و سیئات را باعث خفت آن مى داند، نه اینکه هم حسنات داراى سنگینى باشد و هم سیئات، آن وقت این دو سنگین با هم سنجیده شود هر کدام بیشتر شد بر طبق آن حکم شود، اگر حسنات سنگین تر بود به نعیم جنت و اگر سیئات سنگین تر بود به دوزخ جزا داده شود، نه، از ظاهر آیات استفاده مى شود که میزان اعمال از قبیل ترازو و قپان نیست تا فرض تساوى دو کفه در آن راه داشته باشد، بلکه ظاهر آنها این است که عمل نیک باعث ثقل میزان و عمل بد باعث خفت آن است، چنانکه مى فرماید: 

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ۸ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ ۹ 

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ»

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ۶ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ ۷  وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ۸  فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ۹»

اشاره به اینکه ممکن است هر یک از اعمال، واحدى براى سنجش داشته باشد. 


بیان معناى جمله و الوزن یومئذ الحق»

این آیات بطورى که ملاحظه مى کنید سنگینى را در طرف حسنات و سبکى را در طرف سیئات اثبات مى کند. و امثال این آیات این احتمال را در نظر انسان تقویت مى کند که شاید مقیاس سنجش اعمال و سنگینى آن، چیز دیگرى باشد که تنها با اعمال حسنه سنخیت دارد، بطورى که اگر عمل حسنه بود با آن سنجیده مى شود و اگر سیئه بود چون سنخیت با آن ندارد سنجیده نمى شود، و ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن، عینا مانند موازینى که خود ما داریم، چون در این موازین هم مقیاسى هست که ما آن را واحد ثقل مى نامیم مانند مثقال و خروار و امثال آن، واحد را در یکى از دو کفه و کالا را در کفه دیگرى گذاشته مى سنجیم، اگر کالا از جهت وزن معادل آن واحد بود که هیچ، وگرنه آن متاع را برداشته متاع دیگرى بجایش ‍ مى گذاریم، پس در حقیقت میزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و یا قپان و یا باسکول، و اینها مقدمه و ابزار کار مثقال و خروارند که به وسیله آنها حال متاع و سنگینى و سبکى آن را بیان مى کند، و همچنین واحد طول که یا ذرع است و یا متر و یا کیلومتر و یا امثال آن، که اگر طول با آن واحد منطبق شد که هیچ، و اگر نشد آن را کنار گذاشته طول دیگرى را با آن تطبیق مى دهیم، ممکن است در اعمال هم واحد مقیاسى باشد که با آن عمل آدمى سنجیده شود، مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن که همان نماز حقیقى و تمام عیار است، و براى زکات و انفاق و امثال آنها مقیاس و واحدى باشد از جنس خود آنها، و همچنین براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش، و آن کلامى است که تمامیش حق باشد و هیچ باطلى در آن راه نیافته باشد، همچنانکه آیه یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته» به آن اشاره دارد.

بنابراین، بسیار به نظر قریب مى رسد که مراد از جمله و الوزن یومئذ الحق» این باشد، که آن میزانى که در قیامت اعمال با آن سنجیده مى شود همانا حق» است، به این معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از این رو داراى ثقل است. بر عکس عمل بد از آنجایى که مشتمل بر چیزى از حق نیست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نیست، پس خداى سبحان در قیامت اعمال را با حق» مى سنجد و وزن هر عملى به مقدار حقى است که در آن است. و بعید نیست قضاوت به حقى هم که در آیه:

واشرقت الارض بنور ربها و وضع الکتاب و جى ء بالنبیین و الشهداء و قضى بینهم بالحق و هم لا یظلمون» است اشاره به همین معنا باشد. و مراد از کتابى که در آن روز گذارده شده و خداوند از روى آن حکم مى کند همان کتابى است که در آیه هذا کتابنا ینطقعلیکم بالحق» به آن اشاره شده است.

پس کتاب مقدار حقى را که در عمل است تعیین نموده و میزان، مقدار ثقل آن حق را مشخص مى کند، بنابراین، وزن» در آیه مورد بحث به معناى ثقل است نه به معناى مصدریش (سنجیدن). و اگر در آیه ۱۰۳ سوره مؤمنون و آیه ۱۱ سوره قارعه )آن را به صیغه جمع آورده براى این است که دلالت کند بر اینکه میزان اعمال یکى نیست، بلکه براى هر کسى میزان هاى زیادى به اختلاف اعمال وى هست، حق در نمازش نماز واقعى و جامع همه اجزا و شرایط است، و حق در زکاتش زکات جامع شرایط است، خلاصه، حق در نماز، غیر حق در روزه و زکات و حج و امثال آن است.

تفسیر المیزان علامه طباطبایی»

************************************************************

۱) تمام اعمال صالحی که انسانهای کافر و مشرک انجام می دهند به سبب کفرشان حبط و نابود می شود و همچنین کسانی که مومن بوده و عمل صالح انجام داده باشند و سپس کافر شوند تمام اعمال صالح قبلی آنها به خاطر کفرشان نابود و حبط می شود.و برای این دو دسته میزان و حسابی نخواهد بود چون اعمالشان نباود شده است. پس حساب و میزان تنها برای آن دسته از مومنان است که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند و ایمانشان تا پایان عمر باقی بوده هرچند گناهانی انجام داده باشند. (شرح فوق از تفسیر المیزان نیست)


در تفسیر برهان از برقى نقل مى کند که وى به سند خود از عبدالله بن سلیمان عامرى از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: 

همواره در روزى زمین از ناحیه پروردگار حجتى که حلال و حرام خدا را بشناسد و به راه خدا دعوت کند بوده و خواهد بود، و این رابطه بین خدا و خلق هیچگاه در زمین قطع نمى شود مگر چهل روز مانده به قیامت که در آن چهل روز خداوند حجت خود را از زمین برمى دارد، در آن روزها است که در توبه به روى گنهکاران بسته مى شود، و ایمان آوردن در آن ایام بى فایده است، گنهکاران و کفارى که تا آن روز توبه نکرده و ایمان نیاورده اند از بدترین خلقند و کسانى هستند که قیامت بر آنان قیام مى کند.

تفسیر المیزان علامه طباطبایی»



Image result for €Øیطان€€Ž

محاصرة انسان توسط شیطان از چهار طرف»

آیه ثم لاتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم»  

بیان نقشه و کارهاى شیطان است، مى گوید: ناگهان بندگان تو را از چهار طرف محاصره مى کنم تا از راهت بدر برم. و چون راه خدا امرى است معنوى ناگزیر مقصود از جهات چهارگانه نیز جهات معنوى خواهد بود نه جهات حسى.

از آیات:

۱. یعدهم و یمنیهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا»

۲. انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاء» 

۳. و لاتتبعوا خطوات الشیطان»

۴. الشیطان یعد کم الفقر و یامرکم بالفحشاء»

نیز مى توان در این باره چیزهایى فهمید، و از آن استفاده کرد که 

۱. مقصود از من بین ایدیهم - جلو رویشان» حوادثى است که در زندگى براى آدمى پیش مى آید، حوادثى که خوشایند و مطابق آمال و آرزوهاى او یا ناگوار و مایه کدورت عیش او است؛ چون ابلیس در هر دو حال کار خود را مى کند. 

۲. و مراد از خلف - پشت سر» اولاد و اعقاب او است؛ چون انسان نسبت به آینده اولادش نیز آمال و آرزوها دارد، و درباره آنها از پاره اى مکاره مى اندیشد. آرى، انسان بقا و سعادت اولاد را بقاء و سعادت خود مى داند، از خوشبختى آنان خوشنود و از ناراحتى شان مکدر و متاءلم مى شود. انسان هر چه از حلال و حرام دارد همه را براى اولاد خود مى خواهد و تا بتواند آتیه آنان را تاءمین نموده، و چه بسا خود را در این راه به هلاکت مى اندازد.

۳. و مقصود از سمت راست که سمت مبارک و نیرومند آدمى است سعادت و دین او است. و آمدن شیطان از دست راست به این معنا است که وى آدمى را از راه دیندارى بى دین مى کند، و او را در بعضى از امور دینى وادار به افراط نموده به چیزهایى که خداوند از آدمى نخواسته تکلیف مى کند. و این همان ضلالتى است که خداوند آن را اتباع خطوات الشیطان» نام نهاده است.

۴. و منظور از سمت چپ بى دینى مى باشد، به این معنا که فحشا و منکرات را در نظر آدمى جلوه داده وى را به ارتکاب معاصى و آلودگى به گناهان و پیروى هواى نفس و شهوات وادار مى سازد.

تفسیر المیزان علامه طباطبایی/ در ذیل تفسیر آیه ۱۷ سوره اعراف»

Image result for €Ùˆ الوزن يومØØ Ø§Ù„Ø­Ù‚ فمن Øقلت موازينه فاولØك هم المفلحون€€Ž


مراد از وزن و میزان اعمال در قیامت»


این دو آیه خبر مى دهد از میزانى که عمل بندگان با آن سنجیده مى شود یا خود بندگان را از جهت عمل وزن مى کند؛ از آیات دیگرى نیز این معنا که مراد از وزن، حساب اعمال است استفاده مى شود، مانند آیه:

وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا ۖ وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا ۗ وَکَفَىٰ بِنَا حَاسِبِینَ (آیه ۴۷ سوره انبیا)

و از آن روشن تر آیه:

یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ (۶) فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ (۷) وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (۸) است، که عمل را ذکر کرده و سنگینى را به آن نسبت داده است و کوتاه سخن اینکه منظور از وزن» سنگینى اعمال است، نه صاحبان اعمال.

آیه مورد بحث اثبات مى کند که براى نیک و بد اعمال وزنى هست، لیکن از آیه أُولَٰئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا (آیه ۱۰۵ کهف) استفاده مى شود که اعمال حبط شده برایش وزنى نیست و تنها اعمال کسانى در قیامت سنجیده مى شود که اعمالشان حبط نشده باشد، پس هر عملى که حبط نشده باشد چه نیک و چه بد ثقلى و وزنى دارد، و میزانى است که آن وزن را معلوم مى کند. (۱) لیکن این آیات در عین اینکه براى عمل نیک و بد ثقلى و وزنى قائل است در عین حال این سنگینى را سنگینى اضافى مى داند، به این معنا که حسنات را باعث ثقل میزان و سیئات را باعث خفت آن مى داند، نه اینکه هم حسنات داراى سنگینى باشد و هم سیئات، آن وقت این دو سنگین با هم سنجیده شود هر کدام بیشتر شد بر طبق آن حکم شود، اگر حسنات سنگین تر بود به نعیم جنت و اگر سیئات سنگین تر بود به دوزخ جزا داده شود، نه، از ظاهر آیات استفاده مى شود که میزان اعمال از قبیل ترازو و قپان نیست تا فرض تساوى دو کفه در آن راه داشته باشد، بلکه ظاهر آنها این است که عمل نیک باعث ثقل میزان و عمل بد باعث خفت آن است، چنانکه مى فرماید: 

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ۸ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ ۹ 

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ»

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ ۶ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ ۷  وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ۸  فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ۹»

اشاره به اینکه ممکن است هر یک از اعمال، واحدى براى سنجش داشته باشد. 


بیان معناى جمله و الوزن یومئذ الحق»

این آیات بطورى که ملاحظه مى کنید سنگینى را در طرف حسنات و سبکى را در طرف سیئات اثبات مى کند. و امثال این آیات این احتمال را در نظر انسان تقویت مى کند که شاید مقیاس سنجش اعمال و سنگینى آن، چیز دیگرى باشد که تنها با اعمال حسنه سنخیت دارد، بطورى که اگر عمل حسنه بود با آن سنجیده مى شود و اگر سیئه بود چون سنخیت با آن ندارد سنجیده نمى شود، و ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن، عینا مانند موازینى که خود ما داریم، چون در این موازین هم مقیاسى هست که ما آن را واحد ثقل مى نامیم مانند مثقال و خروار و امثال آن، واحد را در یکى از دو کفه و کالا را در کفه دیگرى گذاشته مى سنجیم، اگر کالا از جهت وزن معادل آن واحد بود که هیچ، وگرنه آن متاع را برداشته متاع دیگرى بجایش ‍ مى گذاریم، پس در حقیقت میزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و یا قپان و یا باسکول، و اینها مقدمه و ابزار کار مثقال و خروارند که به وسیله آنها حال متاع و سنگینى و سبکى آن را بیان مى کند، و همچنین واحد طول که یا ذرع است و یا متر و یا کیلومتر و یا امثال آن، که اگر طول با آن واحد منطبق شد که هیچ، و اگر نشد آن را کنار گذاشته طول دیگرى را با آن تطبیق مى دهیم، ممکن است در اعمال هم واحد مقیاسى باشد که با آن عمل آدمى سنجیده شود، مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن که همان نماز حقیقى و تمام عیار است، و براى زکات و انفاق و امثال آنها مقیاس و واحدى باشد از جنس خود آنها، و همچنین براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش، و آن کلامى است که تمامیش حق باشد و هیچ باطلى در آن راه نیافته باشد، همچنانکه آیه یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته» به آن اشاره دارد.

بنابراین، بسیار به نظر قریب مى رسد که مراد از جمله و الوزن یومئذ الحق» این باشد، که آن میزانى که در قیامت اعمال با آن سنجیده مى شود همانا حق» است، به این معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از این رو داراى ثقل است. بر عکس عمل بد از آنجایى که مشتمل بر چیزى از حق نیست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نیست، پس خداى سبحان در قیامت اعمال را با حق» مى سنجد و وزن هر عملى به مقدار حقى است که در آن است. و بعید نیست قضاوت به حقى هم که در آیه:

واشرقت الارض بنور ربها و وضع الکتاب و جى ء بالنبیین و الشهداء و قضى بینهم بالحق و هم لا یظلمون» است اشاره به همین معنا باشد. و مراد از کتابى که در آن روز گذارده شده و خداوند از روى آن حکم مى کند همان کتابى است که در آیه هذا کتابنا ینطقعلیکم بالحق» به آن اشاره شده است.

پس کتاب مقدار حقى را که در عمل است تعیین نموده و میزان، مقدار ثقل آن حق را مشخص مى کند، بنابراین، وزن» در آیه مورد بحث به معناى ثقل است نه به معناى مصدریش (سنجیدن). و اگر در آیه ۱۰۳ سوره مؤمنون و آیه ۱۱ سوره قارعه )آن را به صیغه جمع آورده براى این است که دلالت کند بر اینکه میزان اعمال یکى نیست، بلکه براى هر کسى میزان هاى زیادى به اختلاف اعمال وى هست، حق در نمازش نماز واقعى و جامع همه اجزا و شرایط است، و حق در زکاتش زکات جامع شرایط است، خلاصه، حق در نماز، غیر حق در روزه و زکات و حج و امثال آن است.

تفسیر المیزان علامه طباطبایی»

************************************************************

۱) تمام اعمال صالحی که انسانهای کافر و مشرک انجام می دهند به سبب کفرشان حبط و نابود می شود و همچنین کسانی که مومن بوده و عمل صالح انجام داده باشند و سپس کافر شوند تمام اعمال صالح قبلی آنها به خاطر کفرشان نابود و حبط می شود.و برای این دو دسته میزان و حسابی نخواهد بود چون اعمالشان نابود شده است. پس حساب و میزان تنها برای آن دسته از مومنان است که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند و ایمانشان تا پایان عمر باقی بوده هرچند گناهانی انجام داده باشند. (شرح فوق از تفسیر المیزان نیست)



جایگاه تمدن زایی یا تمدن سازی؟»


۱. با توجه به این‌که دوران حضور فرا روایت‌ها تمام شده و در غرب هیچ فرا روایتی میدان‌دارِ افکار نیست و با حضور تکثر در افکار که جنبه‌ی یونیورسال‌بودن غرب را به حاشیه برده، می‌رود تا نسبت به ادامه‌ی تمدنی تمامیت‌خواه به نام تمدن غربی، تجدید نظر شود، می‌توان به آینده‌ای دیگر که آن آینده امکان دارد ادامه‌ی تمدن غربی نباشد؛ فکر کرد.


۲. در بستر تکثر افکار، غرب‌شناسیِ ملت‌های اصیل برای درک جایگاه خود تا حدّ زیادی میسّر شده و در نتیجه ایران اسلامی و هند و چین امکان آن را یافته‌اند تا در تاریخِ سیطره‌ی تمدن غربی از ما» سخن بگویند.

۳. آن ما»یی که در بستر تکثر افکار برای ملت‌های اصیل پیش آمده، می‌تواند تلقی دیگری از جهانی‌فکرکردن» را به میان آورد که نه جهانِ گذشته‌ی آن ملت‌ها است و نه آن‌چه فعلاً جهان غربی در آن است.


۴. همان‌طور که ما در نهضت مشروطه در مواجهه با جهان مدرن، متوجه‌ی حضوری خاص در تاریخ خود شدیم و به نظام پارلمانی جهت اداره‌ی کشور فکر کردیم. امروز می‌توانیم در مواجهه با جهان مدرن ولی در بستر انقلاب اسلامی، جهان متمیزی را تجربه کنیم که بی‌بهره از جهان غرب نیست، ولی جهان نوینی است که نه تماماً خودِ دیروز و گذشته‌ی ما است، و نه خودِ غربی ما.


۵. آقای دکتر رضا داوری در مقاله‌ی ایران و مسائل و مشکلات» در رابطه با تمدن نوین اسلامی می‌گوید:

. در این میان سخن خوب دیگری هم به میان آمده است و آن سخن تمدن نوین اسلامی» است. برای ساختن این تمدن قاعدتاً باید دین و مدرنیته را با هم جمع کرد و با اندیشیدن به طرح آینده لااقل به یاد تجدد آورد که دارد با افق های باز خداحافظی می‌کند ولی توجه داشته باشیم که بنای نظام الهی و قدسی جز با رسوخ در توحید و آزادی از تعلقات دنیای جدید و کسب ملکات فاضله و مکارم اخلاق، در عین آشنایی نزدیک با جهان جدید و آزادی از آن -که نمی دانیم چگونه ممکن است- متصوّر نمی شود. زندگی کردن میان دو جهان، مشکل بزرگ ما و معمای تاریخ معاصر است ولی متأسفانه ما هم کمتر صبر داریم و نمی دانیم و نمی خواهیم بدانیم که راه تاریخ را باید با دردِ تفکر و جسارت در عمل گشود و پیمود. ما امروز به هر جا بخواهیم برویم باید از همین جا که ایستاده ایم آغاز کنیم.»


۶. رفت و برگشتی باید صورت گیرد تا آموزه‌های دینی و فلسفه‌ی اسلامی مجدداً فهم شود و این همزمان با شناخت غرب ممکن است و افق این غرب‌شناسی برای بازگشت به وطن و نوعی خودشناسی در تاریخ جدید است تا از داشته‌های خود مطابق تاریخی که هستیم بهره‌مند شویم. این است آن راهی برای آن‌که قرآن و روایات و فلسفه‌ی اسلامی از انزوای تحمیلی توسط فرهنگ سکولاریته آزاد می‌شوند و رجوعی ماورای رجوعی فعلی به آن‌ها بشودکه آن‌ها را در حدّ موضوعاتِ درسی آموختنی تقلیل داده، بلکه دین و فلسفه وارد زندگی جامعه‌ی ما می‌گردد و حضوری تاریخی و تمدنی را رقم بزنید.


۷. در مواجهه با غرب و تمدن غربی می‌توانیم متوجه‌ی داشته‌های خود و امکان حضور در این تاریخ بر مبنای فرهنگ خودی بگردیم، مثل حضور دموکراسی در شِمای مردم‌سالاری دینی و یا مثل درک آزادی در عین حفظ فرهنگ دینی که در عین مواجهه با تمدن غربی با نوعی بازگشت به خویشتن همراه بود.


۸. ما در مسیر حضور تاریخی خود در شرایطی قرار داریم که دیگر مواظب نیستیم که سیل جهان‌گیر فرهنگ غربی ما را با خود ببرد، بلکه در شرایطی قرار داریم که می‌توانیم دنیای مدنی خود را شکل دهیم که آن نه دنیای غرب است و یا دنیای گذشته‌ی خود، و از این طریق می‌توان گفت به کمک سرمایه‌های وَحیانی و فلسفیِ خود، به نحوی در دنبای جدید سهیم خواهیم شد و آثار افول دوران یونیورسال‌بودنِ غرب را به‌خوبی نشان دهیم.


۹. البته حضور تاریخی انقلاب اسلامی در این دوران هیچ ربطی به جریان‌های ی مشهور به اصول‌گرایی و اصلاح‌طلبی ندارد، زیرا نه به اصلاح‌طلبی توانسته وارد تاریخی شود که با انقلاب اسلامی ظهور کرده و هنوز متأسفانه در تاریخ غربی به‌سر می‌برد - با همه‌ی نقص‌هایی که غرب به آن دچار شده- و نه به اصطلاح اصول‌گرایی متوجه حضور در جهانی شده که تنها در مواجهه با غرب می‌توان در آن حاضر شد. اصول‌گرایان سنتی هنوز به دنبال گذشته‌ای هستند که در گذشته است.


۱۰. روژه‌گاردوی در سخنرانی خود در سال ۱۳۵۶ در تهران، متذکر می‌شود: این درست نیست که بگوییم باید سلطه‌ی تمدن غربی را برانداخت تا خود به خود جا برای تمدن‌های دیگر باز شود. هویت فرهنگی، بازگشت به عقب نیست؛ هویت فرهنگی عبارت است از توسعه‌ی یک تمدن از همان ‌جایی که با ورود تمدن غربی مسدود شده، آن‌هم با جذب همه‌ی دست‌آوردهای فرهنگ دیگر.» (کتاب با دیگری»، دکتر اصغر مصلح، ص 472)


۱۱. طلوع افق جدید می‌تواند از نقطه‌ای باشد که مرکز بحران است. اما پس از آن‌چه بسا همه‌ی جهان در افقی جدید قرار می‌گیرد. درک درستِ عمیق بحران و تلاش برای گشایش افق آینده، امر مهمی است.


۱۲. آینده، نسبتی با وجود آدمی دارد و در هر صورت از افقِ وجودِ آدمی طلوع می‌کند. بدین لحاظ پرسش از آینده با پرسش از وضع آدمی و درکی که از خویش دارد، پیوند می‌خورد و درک بشر امروز از خود در هر کجا هست، درکی است تمدنی.


۱۳. آن‌چه در این تاریخ و در زمان معاصر اهمیت دارد، جستجوی راه‌های همگرایی است که فراتر از یک فرهنگ است و این نیاز امروز کره‌ی زمین است.


۱۴. با تمدن مدرن، بشر راه خود را گم کرد و نیاز دارد به اقلیم معرفت برگردد و انقلاب اسلامی از جهت تاریخی در این موقف ایستاده است تا نقش خود را در فضایی که ادیان ابراهیمی به بشر عرضه کرده‌اند، ایفاء کند. زیرا با گریزِ خدایان توسط تمدن مدرن، اشباح، فرمانروایی می‌کنند و لذا هر روز سیطره‌ی وَهم و توهّم، بیشتر زندگی بشریت را احاطه کرده است.


۱۵. با انکار امکان حضور تمدنی برای سایر ملت‌های اصیل در این تاریخ و در مواجهه با تمدن غربی، عملاً بستر را برای حضور هرچه بیشتر روحِ تمامیت‌خواهِ تمدن غربی که در کنار خود هیچ فکر و اندیشه‌ای را به رسمیت نمی‌شناسد، فراهم می‌کنیم و این با زمان‌شناسیِ یک انسان عاقل و متفکر همخوانی ندارد از آن جهت که حضرت صادق علیه‌السلام» می‌فرمایند: وَ عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ بَصِیراً بِزَمَانِهِ، مُقْبِلاً عَلَى شَأْنِهِ، حَافِظاً لِلِسَانِه».‏

والسلام

استاد اصغر طاهرزاده»

شرح صوتی استاد طاهرزاده بر این مقاله را در پستهای آینده دنبال بفرمایید»


Image result for €ÙˆØØا مروا باللØو مروا کراما€€Ž

در مقابل بحث ها و گفتگوهایی که در محیط کار یا در مهمانی ها و جاهای مختلف صورت می گیرد و افرادی شروع به اشکال در دین و حکومت اسلامی می کنند چه باید کرد. اگر سکوت کنیم حق پایمال می شود و اگر هم بحث کنیم غالبا به نتیجه نمی رسد و آنها از حرف خود عقب نشینی نمی کنند و اگر هم تسلیم شوند دوباره فردا شبهه دیگری پیدا می کنند و بحث را ادامه می دهند و در این بحث و جدلها غالبا انسان دچار کدورت در دل می شود. تکلیف ما چیست؟

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:

تنها وقتی که انسان‌ها مایل و آماده‌ی شنیدن حقیقت باشند باید با آن‌ها در این موارد سخن گفت وگرنه موجب مراء خواهد شد که در آموزش‌های دینی ما از آن نهی شده است. در هر صورت اگر زمینه‌ی هدایت طرف مقابل نیست و گرفتار ذهنیات لغو خودش می‌باشد، در این موارد به ما فرموده‌اند: إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً» یعنی چون با سخنان لغو روبه‌رو شدید بزرگوارانه از آن بگذرید. ملاصدرا رحمةالله‏ علیه» در دومین نکته از نکات نشانه‏ هاى الهام ملک و وسوسه شیطان مى فرماید: جدال و ستیز و نظرنمایى همه از وسوسه‏ هاى شیطانى است و دقّت و آرامش و تدبّر، نشانه الهام ملک است، همچنان‏که بى حوصلگى در درک معارف الهى ریشه در وسوسه‏ هاى شیطانى دارد». خودتان تجربه کرده‏ اید که روحیه شیطان، ستیز است و خودنمایى. او در مقابل خداوند که فرمود به آدم سجده کن، گفت: انَا خَیْرٌ مِنْه»؛ من بهتر از آدم هستم، چون من از آتشم! هر وقت دیدید دغدغه توجه به حق و اطاعت از حق ندارید، بلکه دغدغه استعلاء و بزرگ‏ کردن خود را دارید تا با بزرگ‏ کردن خود از سبک‏ شدن خود جلوگیرى کنید، بدانید که کارتان شیطانى است و حتماً سبک مى شوید، چون خداوند در مقابل این کار به شیطان فرمود: انَّکَ رَجیم»؛ تو از مقام قدس و کرامت بیرون شدى. در روایت از حضرت اباعبدلله علیه السلام داریم: هر کس مجادله و ستیز را ترک کرد، در واقع ایمان خود را محکم کرده و همراهى دین خود را نیکو داشته و عقل خود را صیانت نموده». (۱) چون با ترک جدال و ستیز، قلب آماده الهام ملک‏ مى شود، در آن حال انسان اصلًا جدال و ستیز نمى کند. بعضى مواقع مى خواهید موضوعى را ثابت کنید که حق است، و روشن کنید رقیب شما بر باطل است، امّا چون روش تان شیطانى است و حالت جدال و ستیز به خود مى گیرید، نتیجه لازم را به ‏دست نمى آورید، هرچند منطق شما حق بود. در اخلاق اسلامى داریم که ستیزه و مراء حرام است. امام صادق علیه السلام مى فرمایند: الْمِراءُ داءٌ دَوِیٌّ وَ لَیْسَ فِی‏الْانْسانِ خَصْلَةٌ بِشَرٍّ مِنْهُ وَ هُوَ خُلْقُ ابْلیسَ وَ نِسْبَتُهُ فَلایُماری فی ایِّ حالٍ کانَ الّا مَنْ کانَ جاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ مَحْرُوماً مِنْ حَقایِقِ الدّین» (۲)  جدال و ستیز دردى است بسیار سخت و در انسان، هیچ خصلتى بدتر از آن نیست، و آن صفت ابلیس است و منشأ این صفت اوست، مجادله و ستیز نمى کند در هیچ حالى مگر کسى که جاهل به نفس خود و جاهل به غیر باشد، و از معارف و حقایق دین محروم باشد.» مراء و جدال ما را در معرض ستیزه‏ هاى شیطانى قرار مى دهد و قلب ما را مشغول مى کند، آن ‏وقت نور الهامات ملک در ما مى میرد، براى همین بعد از مدّتى، عبادت شما تاریک مى شود و دیگر آن صفاى معنوى در روحتان نیست. ریشه ی ‏این تاریکى را باید در جدال‏ها و ستیزهایى پیدا کنید که شیطان شما را بر آن‏ها واداشته است. نظرنمایى؛ نیز از وسوسه ‏هاى شیطانى است یعنى بخواهیم فکر خود را به رخ بقیّه بکشیم که این یک نحوه ریاء» در کلام است و در قیامت به شخص مرائى یا ریاکار در نزد میزان گفته مى شود: ثواب عمل خود را از کسى بگیر که براى او آن عمل را انجام دادى. مسلّم دست او در آن حال خالى خواهد بود، و این بلایى بود که شیطان بر سر او آورد، چون مى خواست همچون شیطان به همه نشان دهد: انَا خَیْرٌ مِنْه». یک ‏وقت مى خواهیم حق ‏نمایى کنیم، در آن صورت بدون مطرح کردن خود، فقط حق را مى نمایانیم و هر چه کمتر خود را مطرح کنیم، بهتر توانسته‏ ایم حق را بنمایانیم. پیامبر خدا صلى الله علیه وآله وسلم خودِ حق برایشان مهم بود و نه استعلاى بر بقیه. حق به‏ خودى خود استعلاء دارد، ولى آن استعلاء و برترى که ما براى خودمان اراده کنیم براى‏ ما ستیز و شیطنت به همراه مى آورد، ولى اگر خود را زیر پا بگذاریم و برتر بودن حق را اراده کنیم برترى حقیقى که همان حق است در صحنه مى ماند. کَلِمَةُاللهِ هِیَ العُلْیاء» (۳) یعنى کلمه و سنّت الله» تنها و تنها برتر است و باید انسان‏ها برترى خدا را بخواهند، نه برترى خود را، اگر برترى خود را خواستند، در واقع از برترى حقیقى جدا شده و گرفتار پستى و خوارى شده‏ اند. کسى که اهل ستیز و جدال است، عملًا خوارى و پستى را طلب کرده است. اگر برترى حق را بخواهید در مقام تواضع قرار مى گیرید، ولى اگر برترى خود را خواستید همان برترى، شما را خراب مى کند. مثل این است که شما آب را مى خواهید تا خانه مردم را خراب کنید، شما عملًا خود آب را نمى خواهید، بلکه خرابى خانه مردم را مى خواهید، ولى این خراب کردن را از طریق آب انجام مى دهید، این دیگر آب‏ خواستن نیست، همچنان‏که برترى خود را خواستن، برترى نیست، برترى ما به عبودیت ما است، خداى ما که برترى اش در قلب ما براى ما پیدا شد و عظیم بودن او براى ما جلوه کرد، این باید براى ما شیرین باشد و نه برترى خودمان. این از بحث‏هاى دقیق انسان‏شناسى است که لازم است در جاى خودش دنبال شود. همین‌قدر بدانید که مراء» ما را از گفت‌وگوهای ثمربخش محروم می‌کند. موفق باشید

***********************************************************************

۱) مصباح‏الشریعه»، باب مراء، حدیث دوم.

۲) مصباح‏الشریعه»، باب مراء، حدیث اوّل.

۳) سوره توبه، آیه 40.


چرا در احادیث اخلاقی نیاز به بررسی سند حدیث نیست؟

پاسخ استاد اصغر طاهرزداه:

اولا:

حساسیتی که در احادیث فقهی در میان راویان بوده‌است، در احادیث اخلاقی نبوده چرا که تکلیفی به عهده‌ی مکلّف نبوده که ترکش موجب معصیت شود و به همین خاطر بسیاری از احادیث اخلاقی‌ای که صادر شده‌است سند معتبری ندارند و این به معنای عدم صدور آن‌ها از معصوم نیست. 

ثانیا: در برخی روایات که به احادیث من بلغ» مشهور است آمده که اگر کسی روایتی بشنود که متضمن آن است که فلان عمل فلان مقدار ثواب را دارد و آن عمل را به امید آن‌که به آن ثواب برسد انجام دهد، خداوند تفضل کرده و آن ثواب را به وی می‌دهد» به همین خاطر عمل به احادیث اخلاقی که حاوی دستور دارای ثواب است مورد تأیید شرع است. 

ثالثا: در احادیث اخلاقی قصد انتساب امری به شارع نداریم که شبهه‌ی بدعت شود و به همین خاطر حساسیتی که روی احادیث فقهی هست بر روی احادیث اخلاقی نیست.


و در کافى به سند خود از اسحاق بن عبدالعزیز از بعضى از اصحاب خود نقل کرده که گفت: 

خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم در راه مکه بودیم و مى خواستیم احرام ببندیم لذا نوره کشیدیم، و چون سبوس همراه نداشتیم که به بدن خود بمالیم و اثر نوره را از بدن بزداییم ناگزیر قدرى آرد به خود مالیده و با آن رفع حاجت نمودیم، من ناگهان به این فکر افتادم که این چه کارى بود کردم، و خدا مى داند که چقدر ناراحت شدم. حضرت فرمود: آیا ترس تو از این جهت است که مبادا اسراف کرده باشى؟ 

عرض کردم: آرى، 

فرمود: ناراحت مباش در هر چیزى که بدن را اصلاح کند اسراف نیست. من خودم بارها شده که دستور داده ام مغز استخوان برایم بیاورند تا بدنم را چرب کنم، روغن زیتون آورده اند، و من به خود مالیده ام، این اسراف نیست، اسراف عبارت است از کارى که مال را ضایع کند، و به بدن ضرر برساند.

عرض کردم: اقتار» چیست؟ 

فرمود: اقتار این است که انسان با قدرت بر تحصیل غذاى گوارا به نان و نمک اکتفا کند.

عرض کردم، پس اقتصاد به چه معنا است؟

فرمود: اقتصاد این است که انسان همه رقم غذا از قبیل نان، گوشت، شیر، سرکه و روغن بخورد و لیکن در هر وعده یک رقم.

تفسیر المیزان. جلد هشتم»


پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم):

قلم بر سعادت کسى که ایمان آورده و تقوای الهی پیشه ساخته خشکیده است.»

(شرح: از قضاها و تقدیرات حتمی خداوند بر همه مومنانی که خود را با تقوای الهی حفظ می نمایند این است که آنها را سعادتمند خواهد نمود.)

تفسیر المیزان. جلد ۸. بحث روایی آیات ۲۶ الی ۳۶ سوره اعراف»



در تفسیر عیاشى از ابان بن تغلب روایت شده که گفت: 

امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: 

خیال مى کنى که اگر خداوند به کسى نعمتى مى دهد از کرامت آن کس است؟ و اگر دریغ مى دارد از خوارى او است؟ نه، چنین نیست، مال مال خدا است که به ودیعه بدست هر کس بخواهد مى سپارد، و خوردن، آشامیدن، پوشیدن، نکاح و سوارى و سایر انواع تصرفات در آن را مباح کرده به شرطى که رعایت اعتدال و اقتصاد را بنمایند و مازاد آن را به فقراى مؤمن رسانیده یا با آن امور خود را اصلاح کنند، وگرنه همه آن تصرفات حرام خواهد بود. آنگاه جمله و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین» را تلاوت نمود.

سپس فرمودند: 

آیا مى پندارى خدا کسى را در مالى که به او داده امین مى کند که اسبى به ده هزار درهم بخرد با اینکه اسبى به ارزش ‍ بیست درهم او را کفایت مى کند، و کنیزى به بهاى هزار دینار بخرد با اینکه کنیزى به قیمت بیست درهم براى او کافى است، و از طرف دیگر بفرماید اسراف نکنید چون خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد؟

تفسیر المیزان. جلد هشتم. سوره مبارکه اعراف»


Image result for €"سلمان طاهرزاده"€€Ž

                  

                      مراسم هفتمین روز درگذشت


سلمان طاهرزادة اصفهانی - فرزند استاد طاهرزاده»


اصفهان - حسینیة گار شهدای دستگرد خیار - نرسیده به فلکة قائمیه»

جمعه ۱۳۹۸/۴/۱۴ - از ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۸ عصر»


گزارش دیدار با استاد طاهرزاده در منزلشان جهت عرض تسلیت»

ساعت چهار بعد از ظهر دوشنبه دهم تیرماه بود که خبردار شدم فرزند ارشد استاد طاهرزاده آقای سلمان طاهرزاده» که سپاهی بودند از دنیا رفته اند. از شنیدن خبر بسیار متاثر شدم. با آقای دکتر قدوسی مسئول سایت استاد تماس گرفتم که از مراسم ترحیم جویا بشوم که فرمودند فردا صبح در حسینیه گار شهدای قائمیه اصفهان است. به یکی از دوستان (آقای غدیری) زنگ زدم که برای فردا همانگ کنم که ایشان گفتند الان در معیت حاج آقای شیروی از ون خمینی شهر می رویم منزلشان برای عرض تسلیت. این بود که ساعت ۶:۳۰ دقیقه عصر حرکت کردیم.

وقتی رسیدیم به کوچه گار در محله قائمیه که منزل استاد آنجا قرار دارد دیدیم تفت آن مرحوم را با اعلامیه درب منزل گذاشته اند. اما کسی آنجا نبود و درب منزل بسته بود. این بود که حدس زدیم استاد بعد از بازگشت از مراسع تشییع و خاکسپاری که در باغ رضوان اصفهان انجام شده در حال استراحت هستند برای همین تصمیم گرفتیم مزاحم استاد نشویم و برگردیم خمینی شهر ولی اول نماز مغرب و عشاء را در مسجد خدیجه کبری (محل برگزاری جلسات اخلاقی استاد) بخوانیم بعد برگردیم.

انتهای کوچه چند نفری را دیدیم که ایستاده اند که یکی از آنها از همسایه های استاد بودند و بنده ایشان را می شناختم و با پسرشان که بودند در سفر راهیان نور و مراسم اعتکاف آشنا شده بودم.

با ایشان مشغول صحبت شدیم و جریان فوت را پرسیدیم. به خاطر بیماری گوارشی که از مدتها قبل درگیر آن بوده اند فوت کرده بودند.

صحبتها که تمام شد دیدم درب پارکینک خانه استاد که همان اتاق استاد محسوب می شود باز شد و آقا محمد پسر دوم استاد که هستند با مرد مسن دیگری (که بعد استاد ایشان را معرفی کردند که پدر خانم آقا سلمان هستند) بیرون آمدند. هنوز دو دل بودیم که برویم سمت منزل یا نه. دوستان به بنده پیشنهاد دادند که جلو بروم و خودشان انتهای کوچه ماندند. رفتم نزدیک منزل و به آن مرد مسن گفتم ببخشید امکانش هست استاد را برای عرض تسلیت ببینیم؟!» که ایشان با کمال ناباوری گفتند: بله بفرمایید تو!» به دوستان اشاره کردم که بیایند. آقا محمد پسرشان آمدن درب منزل و ما رفتیم داخل. بنده همان نزدیک در پارکینگ کنار قفسه کتابهای استاد که کل دیوار سمت راست پارکینگ را تشکیل می داد نشستم و دوستان به دیوار مقابل تکیه دادند. یک لنگه از درب چوبی سرتاسری که پارکینگ و اتاق مجاور را از هم جدا می کرد باز بود و توی حیاط چند تا از مردها مشغول درست کردن شربت بودند. 

استاد با عبای قهوه ای و پیراهن آبی آسمانی با همان شادابی و لبخند همیشگی که بر روی لب داشتند وارد شدند. بلند شدیم. دست دادیم و عرض تسلیت گفتیم. آقا بنده راضی نبودم شما این همه راه تشریف بیاورید اینجا. بفرمایید. بقرمایید» نشستیم استاد با فاصله کمی سمت راست بنده نشستند. کسی حرفی نمی زد یعنی نمی دانست چی باید بگوید بخصوص بعد از دیدن روحیه بشاش استاد. استاد مدام زیر لب می فرمودند الحمد لله. الحمد لله» تا اینکه خودشان باب بحث را باز کردند.

من واقعا همیشه فکری بودم که اگر من یه روزی بمیرم این پسرم نمیتونه دوری من را تحمل کنه و دغ میکنه از بس که به بنده علاقه داشتند و عجیب بود این علاقه. یه جور عشق و شیدایی بود. کلا ایشون چنین آدمی بودند. خیلی محبتی بقول خودامون عشقی بودند. می گفتم این پسر داغ من رو نمیتونه تحمل کنه تا اینکه خدا ایشون رو زودتر بردند (با لبخند فرمودند) چون می دونستند تحمل من برای از دست دادن ایشان خیلی بیشتر است. چند وقت پیش عیال بنده یه خوابی رو دیده بودند، که برداشت خودم از این خواب این بود که دیگه خدا رو شکر وقت رفتن بنده است و باید خودم رو آماده کنم. برای همین یک ماهی بود که مناجات حضرت یوسف را مرتب به همین نیت آماده شدن برای مرگ می خواندم. تا اینکه این اتفاق افتاد و فهمیدم در تعیین مصداق اشتباه کرده بودم و پسرمون بوده که باید می رفته. واقعا دشواره که آدم بتواند لطف الهی را در مصیبتها ببیند. خدا می داند این بیست رو چه دعاها و نذرها و قربانی هایی شد برای ایشون که زنده بماند. اما بنده به دلم بود ایشان رفتنی اند. چند روز قبلش به خانمشان گفتم گاهی نذر و قربانی ها به معنی این نیست که حتما چیزی که ما می خواهیم محقق می شود و بیمار ما شفا پیدا می کند بلکه باعث یک سری گشایشهای دیگر می شود. 

یک بار به یکی از دوستهایشان که سوار موتور شده بودند و تخته گاز می رفتند ان دوستشان به پسرم گفته بود اینقدر تند نرو می میریم ها سلمان هم خندیده بود و گفته بودند که من قبل از چهل سالگی می میرم و به چهل سال نمی رسم. و همان هم شد. ایشان ۳۸ سالشون بود.»

بعد از صحبت درخصوص پسرشان بحث ها به سمت مسائل معرفتی و عرفانی و آمادگی نسل کنونی برای دریافت معارف ناب معاد که علامه طباطبایی هم جرات مطرح کردن آن را در حوزه ها را نداشتند، کشیده شد. مثلا استاد فرمودند بنده این کتاب مدرنیته و توهم را در همین مسجد انبیاء بحث کردم برای همین مردم عادی و وقتی یکی از اساتید دانشگاه فهمید تعجب کرد و گفت ما جرات نمی کنیم اینها را برای دانشجوها بگوییم شما چطور توی مسجد مطرح کردید و من گفتم اتفاقا توی مسجد این مباحث بیشتر جواب می دهد تا توی دانشگاه. بنده خودم یادم است وقتی توی دانشگاه می خواستیم کتاب معارف را درس بدهیم هیچ کس گوش نمی داد اما وقتی ده دقیقه می خواستیم کتاب آداب الصلات امام را شرح بدهیم همچین گوش می دادند. این نشان میده این نسل تشنه معارف نابه. جالب بود استاد دقیقا مثل دفعات قبلی که توفیق رسیدن به خدمتشان را داشتیم خیلی عادی صحبت می کردند و اصلا انگار هیچ اتفاقی برایشان نیافتاده و فرزندشان را از دست نداده اند. اینجا بود که فرق یک مرد الهی را با افراد عادی بصورت ملموس متوجه شدم که مرگ را فقط یک پلی برای انتقال به زندگی ابدی خودشان می دانند و رها شدن از عالم تنگ زمینی.

آرمان بدیعی»


Image result for €"سلمان طاهرزاده"€€Ž

                  

                      مراسم هفتمین روز درگذشت


سلمان طاهرزادة اصفهانی - فرزند استاد طاهرزاده»


اصفهان - حسینیة گار شهدای دستگرد خیار - نرسیده به فلکة قائمیه»

جمعه ۱۳۹۸/۴/۱۴ - از ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۸ عصر»


گزارش دیدار با استاد طاهرزاده در منزلشان جهت عرض تسلیت»

ساعت چهار بعد از ظهر دوشنبه دهم تیرماه بود که خبردار شدم فرزند ارشد استاد طاهرزاده آقای سلمان طاهرزاده» که سپاهی بودند از دنیا رفته اند. از شنیدن خبر بسیار متاثر شدم. با آقای دکتر قدوسی مسئول سایت استاد تماس گرفتم که از مراسم ترحیم جویا بشوم که فرمودند فردا صبح در حسینیه گار شهدای قائمیه اصفهان است. به یکی از دوستان (آقای قدیری) زنگ زدم که برای فردا همانگ کنم که ایشان گفتند الان در معیت حاج آقای شیروی از ون خمینی شهر می رویم منزلشان برای عرض تسلیت. این بود که ساعت ۶:۳۰ دقیقه عصر حرکت کردیم.

وقتی رسیدیم به کوچه گار در محله قائمیه که منزل استاد آنجا قرار دارد دیدیم تفت آن مرحوم را با اعلامیه درب منزل گذاشته اند. اما کسی آنجا نبود و درب منزل بسته بود. این بود که حدس زدیم استاد بعد از بازگشت از مراسع تشییع و خاکسپاری که در باغ رضوان اصفهان انجام شده در حال استراحت هستند برای همین تصمیم گرفتیم مزاحم استاد نشویم و برگردیم خمینی شهر ولی اول نماز مغرب و عشاء را در مسجد خدیجه کبری (محل برگزاری جلسات اخلاقی استاد) بخوانیم بعد برگردیم.

انتهای کوچه چند نفری را دیدیم که ایستاده اند که یکی از آنها از همسایه های استاد بودند و بنده ایشان را می شناختم و با پسرشان که بودند در سفر راهیان نور و مراسم اعتکاف آشنا شده بودم.

با ایشان مشغول صحبت شدیم و جریان فوت را پرسیدیم. به خاطر بیماری گوارشی که از مدتها قبل درگیر آن بوده اند فوت کرده بودند.

صحبتها که تمام شد دیدم درب پارکینک خانه استاد که همان اتاق استاد محسوب می شود باز شد و آقا محمد پسر دوم استاد که هستند با مرد مسن دیگری (که بعد استاد ایشان را معرفی کردند که پدر خانم آقا سلمان هستند) بیرون آمدند. هنوز دو دل بودیم که برویم سمت منزل یا نه. دوستان به بنده پیشنهاد دادند که جلو بروم و خودشان انتهای کوچه ماندند. رفتم نزدیک منزل و به آن مرد مسن گفتم ببخشید امکانش هست استاد را برای عرض تسلیت ببینیم؟!» که ایشان با کمال ناباوری گفتند: بله بفرمایید تو!» به دوستان اشاره کردم که بیایند. آقا محمد پسرشان آمدن درب منزل و ما رفتیم داخل. بنده همان نزدیک در پارکینگ کنار قفسه کتابهای استاد که کل دیوار سمت راست پارکینگ را تشکیل می داد نشستم و دوستان به دیوار مقابل تکیه دادند. یک لنگه از درب چوبی سرتاسری که پارکینگ و اتاق مجاور را از هم جدا می کرد باز بود و توی حیاط چند تا از مردها مشغول درست کردن شربت بودند. 

استاد با عبای قهوه ای و پیراهن آبی آسمانی با همان شادابی و لبخند همیشگی که بر روی لب داشتند وارد شدند. بلند شدیم. دست دادیم و عرض تسلیت گفتیم. آقا بنده راضی نبودم شما این همه راه تشریف بیاورید اینجا. بفرمایید. بقرمایید» نشستیم استاد با فاصله کمی سمت راست بنده نشستند. کسی حرفی نمی زد یعنی نمی دانست چی باید بگوید بخصوص بعد از دیدن روحیه بشاش استاد. استاد مدام زیر لب می فرمودند الحمد لله. الحمد لله» تا اینکه خودشان باب بحث را باز کردند.

من واقعا همیشه فکری بودم که اگر من یه روزی بمیرم این پسرم نمیتونه دوری من را تحمل کنه و دغ میکنه از بس که به بنده علاقه داشتند و عجیب بود این علاقه. یه جور عشق و شیدایی بود. کلا ایشون چنین آدمی بودند. خیلی محبتی بقول خودامون عشقی بودند. می گفتم این پسر داغ من رو نمیتونه تحمل کنه تا اینکه خدا ایشون رو زودتر بردند (با لبخند فرمودند) چون می دونستند تحمل من برای از دست دادن ایشان خیلی بیشتر است. چند وقت پیش عیال بنده یه خوابی رو دیده بودند، که برداشت خودم از این خواب این بود که دیگه خدا رو شکر وقت رفتن بنده است و باید خودم رو آماده کنم. برای همین یک ماهی بود که مناجات حضرت یوسف را مرتب به همین نیت آماده شدن برای مرگ می خواندم. تا اینکه این اتفاق افتاد و فهمیدم در تعیین مصداق اشتباه کرده بودم و پسرمون بوده که باید می رفته. واقعا دشواره که آدم بتواند لطف الهی را در مصیبتها ببیند. خدا می داند این بیست روز چه دعاها و نذرها و قربانی هایی شد برای ایشون که زنده بماند. اما بنده به دلم بود ایشان رفتنی اند. چند روز قبلش به خانمشان گفتم گاهی نذر و قربانی ها به معنی این نیست که حتما چیزی که ما می خواهیم محقق می شود و بیمار ما شفا پیدا می کند بلکه باعث یک سری گشایشهای دیگر می شود.»

یک بار به یکی از دوستهایشان که سوار موتور شده بودند و تخته گاز می رفتند، آن دوستشان به پسرم گفته بود اینقدر تند نرو می میریم ها، سلمان هم خندیده بود و گفته بود که من قبل از چهل سالگی می میرم و به چهل سال نمی رسم. و همان هم شد. ایشان ۳۸ سالشون بود.»

بعد از صحبت درخصوص پسرشان بحث ها به سمت مسائل معرفتی و عرفانی و آمادگی نسل کنونی برای دریافت معارف ناب معاد که علامه طباطبایی هم جرات مطرح کردن آن را در حوزه ها را نداشتند، کشیده شد. مثلا استاد فرمودند بنده این کتاب مدرنیته و توهم را در همین مسجد انبیاء بحث کردم برای همین مردم عادی و وقتی یکی از اساتید دانشگاه فهمید تعجب کرد و گفت ما جرات نمی کنیم اینها را برای دانشجوها بگوییم شما چطور توی مسجد مطرح کردید و من گفتم اتفاقا توی مسجد این مباحث بیشتر جواب می دهد تا توی دانشگاه. بنده خودم یادم است وقتی توی دانشگاه می خواستیم کتاب معارف را درس بدهیم هیچ کس گوش نمی داد اما وقتی ده دقیقه می خواستیم کتاب آداب الصلات امام را شرح بدهیم همچین گوش می دادند. این نشان میده این نسل تشنه معارف نابه. جالب بود استاد دقیقا مثل دفعات قبلی که توفیق رسیدن به خدمتشان را داشتیم خیلی عادی صحبت می کردند و اصلا انگار هیچ اتفاقی برایشان نیافتاده و فرزندشان را از دست نداده اند. اینجا بود که فرق یک مرد الهی را با افراد عادی بصورت ملموس متوجه شدم که مرگ را فقط یک پلی برای انتقال به زندگی ابدی خودشان می دانند و رها شدن از عالم تنگ زمینی.

آرمان بدیعی»


Image result for €Øب در طبیØت€€Ž

در الدر المنثور است که احمد، بخارى، مسلم و نسائى از ابى موسى روایت کرده اند که گفت: 

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: 

مثل هدایت و علمى که خداوند مرا بدان مبعوث فرمود مثل باران شدیدى است که در سرزمینى ببارد، 

قسمتى از آن زمین، آب را در خود فرو برد و در نتیجه گیاهان بسیار برویاند، 

قسمتى دیگر که بایر است آب را در خود نگهداشته و مردم از آن آب نوشیده و سیراب شوند و با آن زراعت خود را نیز مشروب سازند، 

قسمتى دیگر بلندى ها و کوه هاى سنگى است که نه آب را در خود نگهدارى و ذخیره مى کند و نه گیاهى در خود مى رویاند. 

مردم نسبت به دین من نیز سه طایفه اند: 

۱. بعضى ها آن را یاد مى گیرند و گلیم خود را از آب در مى آورند، ولى از دیگران دستگیرى ننموده چیزى از آن را به دیگران نمى آموزند، 

۲. بعضى دیگر هم خود از آن بهره مند مى شوند و هم به دیگران مى آموزند، 

۳. طایفه سوم، کسانى هستند که نه خود آن را مى آموزند و نه به دیگران یاد مى دهند.

تفسیر المیزان علامه طباطبایی / جلد هشتم / سوره اعراف / آیات ۵۴ الی ۵۸»


Image result for €Ù‡Ù…سران Ù…Ø¯Ø§ÙØ Ø­Ø±Ù…€€Ž


عشقی که عطای این دوران است»


تاریخ جدیدی شروع شده است»

با مطالعه کتبی مثل گلستان یازدهم» یا یادت باشد» یا سربلند» و از این قبیل کتب به فهمی می رسیم که از حقایق زمانه ماست. آری، شهدای ما نوعی جدید از ازدواج و تشکیل خانواده را برای ما نمایان کردند. آن ها با درک این حقیقت که مسافری بیش در این دنیا نیستند و سفر آن ها الی الله است برای خود همراه و همسفر گزیدند. همراه و همسفری که سیر او را تسهیل، تسریع و محقق کرد. همراه و همسفری که اگر نبود شاید هیچوقت آن شهید حقیقتا مفهوم حب الله، ایثار و فدای حق شدن را نمی فهمید و اگر هم می فهمید در جامه ی عمل پوشاندن به آن موفق نمی شد. 

آری شهدای ما ذیل حب الحسین علیه السلام که همان حب الله است بر یکدیگر در خانواده محبت کردند و محبت حقیقی را در عالم نمایان ساختند. محبتی از جنس روضه های خانوادگی شهید حججی که در آن روضه ها کنار همراهش تمنای فدای حق شدن می کرد و بعید نیست که این سعادت را مدیون همین روضه ها باشد.

محبتی که ذیل محبت خدا بود تاریخی را محقق می کند که یک همسر از سوریه رفتن همسرش که در عرف مقرون با کشته شدن و جدایی از محبوبش است بسیار خوشحال شود. خوشحالی از جنس توحید و اخلاص نه از دل سیری، خوشحالی از جنس کسب رضایت ولی الله نه یک حس زودگذر.

آری شهدای ما آموزش دادند که می توان نگاه دیگری به ازدواج کرد که در زمانه کنونی ما از خانواده دری گرانبها ایجاد کند و مردان را چون وهب و همسران را چون همسر وهب بار بیاورد. همچنین فرزندان آن ها را همان یاران در گهواره سید روح الله کند. همان ها که نیامده انتظار فدای حق شدن می کشند.

ازدواجی نه برای محرومیت ها، نه برای دنیا و دنیا خواهی، ازدواجی از جنس سفر، از جنس مستقر در دنیا نبودن، ما بنایی برای استقرار در این دنیا نداریم و به قول شهید کاظمی ما اهل اینجا نیستیم.

ازدواجی که اصلا فقط برای رفتن محقق شده است و در این خانواده همه ی هم و غم یک چیز است و آن رضایت الله است و چقدر کسب این رضایت در این فضا و در کنار همراه سهل است.

دیگر باید این عینک را از چشم ها کنار بگذاریم که هر ازدواجی را صرفا برای ی امیال بدانیم، خیر ازدواج در زمانه ما تبدیل به نردبان ترقی سالکان راه حق شده است، نه صرفا نرده ی محافظ آن ها از افتادن در قعر چاه.

بعید نیست که بگوییم در امر طلبگی نیز بسیاری از کسانی که همراه داشته باشند می توانند بهتر به وظایف خود عمل کنند و در فضایی واقعی تر زندگی کنند. که حاصل این در فضای واقعی زندگی کردن و مواجهه حضوری با مسیر بهتر عمل کردن آن ها است، چه در فضای درسی، چه در فضای تبلیغی و چه در سلوک عرفانی آن ها.

شاید فتح قله های تاریخ ما با همراه راحت تر است و به محقق شدن نزدیک تر.

ما باید برای انقلاب و دغدغه انقلاب، این ظهور خدا در زمانه ی خود زندگی کنیم، معنای زندگی لله در این تاریخ این است.

در نتیجه سایر دغدغه های ما نیز باید با این اصل کلی جهت پیدا کنند.

آن گونه می شود که با فهم صحیح از زمانه ی خود و نیاز و وظیفه زمانه، خانواده هایی تشکیل می شود که تک تک اعضای آن خانواده و تک تک افعال آن اعضاء خار چشم دشمنان خدا و موجب خشنودی اولیا الله است.

و هدف خلقت انسان که عبودیت باشد محقق می شود.

همچنین دغدغه‌های نائب الامام بر مسأله جمعیت، بر مسأله ی خانواده، بر ترویج ازدواج ساده، بر تسهیل امر ازواج جوانان و. دلایلی روشن بر دغدغه دینی برای ازدواج است.

آن که مفهوم سرباز بودن را بفهمد طبیعتا ازدواج مخل علم آموزی او نیست، بلکه مقوم مسیر اوست و از تکه های پازل سربازی اوست که منافاتی با علم آموزی اش ندارد.

راجع به علم نیز ما نیامده ایم که درس بخوانیم که درس خوانده باشیم و برای خود شخصیت ایجاد کنیم که به ما بگویند عالم.

ما آمده ایم در حوزه به حسب سرباز بودن خود درس بخوانیم و آنقدر بخوانیم که آن هایی که به آن ها لقب عالم اطلاق شد نیز شاید آنقدر نخوانده اند، ولی ذره ای تشخص عالم بودن به خود نگیریم. صرفا در جهت سرباز بودن خود زندگی طلبگی کنیم نه جهت کسب جایگاه اجتماعی یا حتی امیال نفسانی مثل لذت عالم بودن و چشیدن مزه ی علم.

سرباز فقط ممتثل امر مولا ست نه به دنبال خودیت خود، او وقتی سرباز بودن را انتخاب کرد خودیت خود را نفی کرد و غیر از این حالت با فلسفه وجودی سرباز در تعارض است.


Image result for €"سلمان طاهرزاده"€€Ž

                  

                      مراسم هفتمین روز درگذشت


سلمان طاهرزادة اصفهانی - فرزند استاد طاهرزاده»


اصفهان - حسینیة گار شهدای دستگرد خیار - نرسیده به فلکة قائمیه»

جمعه ۱۳۹۸/۴/۱۴ - از ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۸ عصر»

استاد اصغر طاهرزاده:

فدای حضرت ربّ العالمین بشوم که 

در بلا هم می‌چشم الطاف او

مات اویم مات اویم مات او

مگر می‌شود از طرف حضرت رحمان، جز رحمت به ظهور آید؟!! 

درست است که عاطفه، خلأ فرزند را نمی‌پذیرد و حق هم دارد؛ ولی قلب در استقرارِ توحیدی خود چیزِ دیگری می‌بیند. 


      گزارش دیدار با استاد طاهرزاده در منزلشان جهت عرض تسلیت»


ساعت چهار بعد از ظهر دوشنبه دهم تیرماه بود که خبردار شدم فرزند ارشد استاد طاهرزاده آقای سلمان طاهرزاده» که سپاهی بودند از دنیا رفته اند. از شنیدن خبر بسیار متاثر شدم. با آقای دکتر قدوسی مسئول سایت استاد تماس گرفتم که از مراسم ترحیم جویا بشوم که فرمودند فردا صبح در حسینیه گار شهدای قائمیه اصفهان است. به یکی از دوستان (آقای قدیری) زنگ زدم که برای فردا همانگ کنم که ایشان گفتند الان در معیت حاج آقای شیروی از ون خمینی شهر می رویم منزلشان برای عرض تسلیت. این بود که ساعت ۶:۳۰ دقیقه عصر حرکت کردیم.

وقتی رسیدیم به کوچه گار در محله قائمیه که منزل استاد آنجا قرار دارد دیدیم تفت آن مرحوم را با اعلامیه درب منزل گذاشته اند. اما کسی آنجا نبود و درب منزل بسته بود. این بود که حدس زدیم استاد بعد از بازگشت از مراسع تشییع و خاکسپاری که در باغ رضوان اصفهان انجام شده در حال استراحت هستند برای همین تصمیم گرفتیم مزاحم استاد نشویم و برگردیم خمینی شهر ولی اول نماز مغرب و عشاء را در مسجد خدیجه کبری (محل برگزاری جلسات اخلاقی استاد) بخوانیم بعد برگردیم.

انتهای کوچه چند نفری را دیدیم که ایستاده اند که یکی از آنها از همسایه های استاد بودند و بنده ایشان را می شناختم و با پسرشان که بودند در سفر راهیان نور و مراسم اعتکاف آشنا شده بودم.

با ایشان مشغول صحبت شدیم و جریان فوت را پرسیدیم. به خاطر بیماری گوارشی که از مدتها قبل درگیر آن بوده اند فوت کرده بودند.

صحبتها که تمام شد دیدم درب پارکینک خانه استاد که همان اتاق استاد محسوب می شود باز شد و آقا محمد پسر دوم استاد که هستند با مرد مسن دیگری (که بعد استاد ایشان را معرفی کردند که پدر خانم آقا سلمان هستند) بیرون آمدند. هنوز دو دل بودیم که برویم سمت منزل یا نه. دوستان به بنده پیشنهاد دادند که جلو بروم و خودشان انتهای کوچه ماندند. رفتم نزدیک منزل و به آن مرد مسن گفتم ببخشید امکانش هست استاد را برای عرض تسلیت ببینیم؟!» که ایشان با کمال ناباوری گفتند: بله بفرمایید تو!» به دوستان اشاره کردم که بیایند. آقا محمد پسرشان آمدن درب منزل و ما رفتیم داخل. بنده همان نزدیک در پارکینگ کنار قفسه کتابهای استاد که کل دیوار سمت راست پارکینگ را تشکیل می داد نشستم و دوستان به دیوار مقابل تکیه دادند. یک لنگه از درب چوبی سرتاسری که پارکینگ و اتاق مجاور را از هم جدا می کرد باز بود و توی حیاط چند تا از مردها مشغول درست کردن شربت بودند. 

استاد با عبای قهوه ای و پیراهن آبی آسمانی با همان شادابی و لبخند همیشگی که بر روی لب داشتند وارد شدند. بلند شدیم. دست دادیم و عرض تسلیت گفتیم. آقا بنده راضی نبودم شما این همه راه تشریف بیاورید اینجا. بفرمایید. بقرمایید» نشستیم استاد با فاصله کمی سمت راست بنده نشستند. کسی حرفی نمی زد یعنی نمی دانست چی باید بگوید بخصوص بعد از دیدن روحیه بشاش استاد. استاد مدام زیر لب می فرمودند الحمد لله. الحمد لله» تا اینکه خودشان باب بحث را باز کردند.

من واقعا همیشه فکری بودم که اگر من یه روزی بمیرم این پسرم نمیتونه دوری من را تحمل کنه و دغ میکنه از بس که به بنده علاقه داشتند و عجیب بود این علاقه. یه جور عشق و شیدایی بود. کلا ایشون چنین آدمی بودند. خیلی محبتی بقول خودامون عشقی بودند. می گفتم این پسر داغ من رو نمیتونه تحمل کنه تا اینکه خدا ایشون رو زودتر بردند (با لبخند فرمودند) چون می دونستند تحمل من برای از دست دادن ایشان خیلی بیشتر است. چند وقت پیش عیال بنده یه خوابی رو دیده بودند، که برداشت خودم از این خواب این بود که دیگه خدا رو شکر وقت رفتن بنده است و باید خودم رو آماده کنم. برای همین یک ماهی بود که مناجات حضرت یوسف را مرتب به همین نیت آماده شدن برای مرگ می خواندم. تا اینکه این اتفاق افتاد و فهمیدم در تعیین مصداق اشتباه کرده بودم و پسرمون بوده که باید می رفته. واقعا دشواره که آدم بتواند لطف الهی را در مصیبتها ببیند. خدا می داند این بیست روز چه دعاها و نذرها و قربانی هایی شد برای ایشون که زنده بماند. اما بنده به دلم بود ایشان رفتنی اند. چند روز قبلش به خانمشان گفتم گاهی نذر و قربانی ها به معنی این نیست که حتما چیزی که ما می خواهیم محقق می شود و بیمار ما شفا پیدا می کند بلکه باعث یک سری گشایشهای دیگر می شود.»

یک بار به یکی از دوستهایشان که سوار موتور شده بودند و تخته گاز می رفتند، آن دوستشان به پسرم گفته بود اینقدر تند نرو می میریم ها، سلمان هم خندیده بود و گفته بود که من قبل از چهل سالگی می میرم و به چهل سال نمی رسم. و همان هم شد. ایشان ۳۸ سالشون بود.»

بعد از صحبت درخصوص پسرشان بحث ها به سمت مسائل معرفتی و عرفانی و آمادگی نسل کنونی برای دریافت معارف ناب معاد که علامه طباطبایی هم جرات مطرح کردن آن را در حوزه ها را نداشتند، کشیده شد. مثلا استاد فرمودند بنده این کتاب مدرنیته و توهم را در همین مسجد انبیاء بحث کردم برای همین مردم عادی و وقتی یکی از اساتید دانشگاه فهمید تعجب کرد و گفت ما جرات نمی کنیم اینها را برای دانشجوها بگوییم شما چطور توی مسجد مطرح کردید و من گفتم اتفاقا توی مسجد این مباحث بیشتر جواب می دهد تا توی دانشگاه. بنده خودم یادم است وقتی توی دانشگاه می خواستیم کتاب معارف را درس بدهیم هیچ کس گوش نمی داد اما وقتی ده دقیقه می خواستیم کتاب آداب الصلات امام را شرح بدهیم همچین گوش می دادند. این نشان میده این نسل تشنه معارف نابه. جالب بود استاد دقیقا مثل دفعات قبلی که توفیق رسیدن به خدمتشان را داشتیم خیلی عادی صحبت می کردند و اصلا انگار هیچ اتفاقی برایشان نیافتاده و فرزندشان را از دست نداده اند. اینجا بود که فرق یک مرد الهی را با افراد عادی بصورت ملموس متوجه شدم که مرگ را فقط یک پلی برای انتقال به زندگی ابدی خودشان می دانند و رها شدن از عالم تنگ زمینی.

آرمان بدیعی»


Image result for €Ú©ØªØ§Ø¨ Ø§Ø²Ø¯ÙˆØ§Ø Ø¯Ú©ØªØ± حبØی€€Ž


کتاب ازدواج»


نویسنده دکتر حمید حبشی»

مطالعة این کتاب ارزشمند را به همة عزیزانی که قصد تشکیل زندگی مشترک موفقی را دارند توصیه می کنم. به نظرم کتاب جامع و بی نظیری است. همة آنچه که  برای یک انتخاب آگاهانه نیاز به دانستن دارید می توانید در این کتاب پیدا کنید. برای خریداری نمودن این اثر می توانید به سایت 

شاهدان» متعلق به استاد حبشی مراجعه نمایید.


Image result for €Ú©ØªØ§Ø¨ Ø§Ø²Ø¯ÙˆØ§Ø Ø¯Ú©ØªØ± حبØی€€Ž

Image result for €Ø­Ø§ÙØ¸€€Ž

روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی خواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد:

ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟

گفتم: استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم.

خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند.

همین طور که صحبت می کرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار.

می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را می خواند. 

پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟

گفت: سؤالی داشتم 

گفتم: بفرما 

پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟

گفتم: خب بله، صددرصد

گفت: ولی من اعتقاد ندارم 

پرسیدم: من چه کاری میتونم انجام بدم؟ از من چه خدمتی بر میاد؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم) 

گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید؟

گفتم: اگر از دستم بر بیاد، حتما، چرا که نه؟

گفت: یک فال برام بگیرید 

گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما 

مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید 

فاتحه ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی خوام، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چی می گه؟

برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال.

حافظ، عاشورا، اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه؟

با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور  ویژه به این موضوع پرداخته باشد.

متوجه تردیدم شد، گفت: چی شد استاد؟ 

گفتم: هیچی، الان، در خدمتتان هستم.

چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم: 

Image result for €Ø²Ø§Ù† یار دلنوازم Øکریست با Øکایت€€Ž

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت


بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم

یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت


رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس

گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

Image result for €Ø³Ø±Ù‡Ø§ بریده بینی بی Øرم و بی Øنایت€€Ž

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت


چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی

جانا روا نباشد خونریز را حمایت


در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود

از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت


از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت


ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت


این راه را نهایت صورت کجا توان بست

کش صد هزار منزل بیش است در بدایت


هر چند بردی آبم روی از درت نتابم

جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت


عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ

قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت


خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین (ع) و وقایع روز و شب یازدهم نباشد، پس چه می تواند باشد، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود. متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم.

بلند شدم، دستم را گرفت می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد، معتقد بووودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند. 

Image result for €Ø³Ø±Ù‡Ø§ بریده بینی بی Øرم و بی Øنایت€€Ž

پیشنهاد می کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید.

خاطره ای از دکتر زرین کوب»

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده درباره این خاطره:

بنده هم هیچ راهی جز آن‌چه آن پیرمرد از آن دریافت کرد، نیافتم که همان اشک ریختن است با دیدن این غزل و با توصیفی که در آن شرایط پیش آمده‌است. راستی را آیا جز این است که جناب حافظ لسان الغیب است و غیب، چیزی است که هر جا ظهور کند همه‌ی آن‌چه باید به ظهور آید به میان می‌آورد و چه چیزی زیبا تر از قصه‌ی حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام» وقتی که لسان الغیب از ابعاد غیبیِ آن سخن بگوید؟‌


Image result for rick warren

 

?WHAT IS IN YOUR HAND

 

خیلی ها ازم می پرسند، چی درباره کتابت بیشتر از همه متعجبت میکنه؟ و من میگم اینکه تونستم بنویسمش و هرگز نمیتونستم تصورش رو هم بکنم، خوابش رو هم نمیدیدم.

و خیلی ها ازم میپرسن، فکر میکنی چرا اینهمه آدم خوندنش؟

این کتاب هنوز هم حدود یک میلیون نسخه در ماه فروش داره و فکر میکنم دلیلش اینه که تهی بودن معنوی یه بیماری جهانگیره. به باور من همه ما در اعماق وجودمون بر این باوریم که معنی زندگی باید بیش از این چیزها باشه. صبح از خواب بیدار شو، برو سرکار، برگرد خونه و تلوزیون تماشا کن، بخواب، صبح از خواب بیدار شو، برو سرکار، برگرد خونه و تلوزیون تماشا کن، بخواب. آخر هفته یه مهمونی برو.

خیلی ها میگن من دارم زندگی می کنم. نخیر زندگی نمی کنی تو فقط وجود داری. من معتقدم که انسان تصادفی بوجود نمیاده، پدر و مادر ممکنه برای به دنیا آوردن انسان برنامه نداشته باشند اما خدا داره. پدر و مادر ممکنه تصادفی باشن، اما فکر نمی کنم هیچ بچه ای تصادفی باشه. و فکر می کنم تک تک شماها اهمیت دارید. برای خدا اهمیت دارید، برای تاریخ اهمیت دارید، برای جهان هستی اهمیت دارید و فکر می کنم تفاوت بین آنچه از نظر من سطح زندگی، موفقیت و اهمیت زندگی است در اینست که پی ببریم چرا به این دنیا پاگذاشتیم. من آدمای زیادی رو می بینم که بسیار باهوشند و میگن آخه چرا نمیتونم به مشکلاتم پی ببرم؟ و آدمای موفق زیادی رو می بینم که میگن چرا نمیتونم موفق تر باشم؟ چرا احساس می کنم خودم نیستم. چرا احساس می کنم باید وانمود کنم از اون چیزی که هستم بیشترم؟ به نظر من همه اینها برمیگرده به موضوع معنا، اهمیت و هدف. برمیگرده به موضوع اینکه چرا اینجام؟ برای انجام چه کاری اینجام؟ از اینجا به کجا خواهم رفت؟ اینها نه صرفا بحث های دینی، بلکه بحث های انسانیه.

وقتی کتابم پرفروش ترین کتاب در سه سال گذشته شد، منم یه جورایی با یه بحران کوچیک مواجه شدم. اینکه دلیلش چی میتونه باشه؟ چرا که پول هنگفتی عایدم کرد. وقتی پر فروش ترین کتاب دنیا رو می نویسی خروارها پول گیرت میاد و توجه زیادی رو بهم جلب کرد که هیچ کدوم رو نمی خواستم.

وقتی کلیسایی رو پایه گذاری کردم ۲۵ ساله بودم. و وقتی این کتاب رو نوشتم و ناگهان معروف شد با خودم گفتم دلیل این همه معروفیت چیه؟ چون همونطوری که در آغاز گفتم فکر نمی کنم پول و شهرتی که بدست میارید برای راضی شدن خودتونه اصلا به این اعتقاد ندارم.

و من شروع کردم به اندیشیدن درباره چیزی که اون رو مسئولیت در قبال ثروت و قدرت می نامم. پس من اساسا بر این عقیده ام که رهبری یه نوع مسئولیته، اگه در زمینه ای پیشگام هستید، در بازرگانی، در ت، در ورزش، در هنر، در دانش، در هر زمینه ای، چنین مقامی به شما تعلق نداره، بلکه امانتیه نزد شما. ما مسئولیم، این جهانبینی منه، پس باید به جهانبینی خودتون پی ببرید. مشکل اینجاست که بیشتر مردم اصلا به این موضوع فکر نمی کنند. هیچ وقت بطور واقعی جهانبینی شون رو ارزیابی نمی کنند. و میگن این چیزیه که من بهش اعتقاد دارم و این همه دلیلشه. من خودم به شخصه ایمان کافی برای بی خدا بودن ندارم. جهانبینی شما هر چیز دیگه ای رو توی زندگیتون رو تحت الشعاع قرار میده، چرا که تصمیمات شما رو تحت الشعاع قرار میده. روابطتون رو تحت الشعاع  قرار میده. میزان اعتمادتون رو تحت الشعاع قرار میده. در واقع همه چیز زندگیتون رو تحت تاثیر قرار میده. اونچه ما باور داریم تعیین کننده رفتارمونه. و رفتارمون تعیین کننده اون چیزیه که در زندگی خواهیم شد.

به هر حال این ثروت و شهرت در زندگی من سرازیر شد. و با خودم گفتم باهاشون چکار کنم؟ در ابتدا من و همسرم تصمیم گرفتیم در پنج جا اون رو خرج کنیم. گفتم اول اینکه خرج خودمون نمی کنیم. نرفتم باهاش یه خونه بزرگتر بخرم. من خونه ای برای پذیرایی از مهمونهایم ندارم. هنوز همون ماشین فوردی که چهار سال پیش خریدم رو دارم. دوم اینکه دیگه از کلیسا حقوقی نگرفتم. سوم اینکه همه حقوقی رو که کلیسا تو ۲۵ سال گذشته بهم داده بود حساب کردم و برگرداندم. و سپس سه تا موسسه خیریه برپا کردیم و پولمان را در آنجا گذاشتیم. آخرین کاری که کردیم پرداخت صدقه و انفاق مع بود. بدین معنا که وقتی من و همسرم ۳۰ سال پیش ازدواج کردیم. شروع به پرداخت صدقه و انفاق کردیم. که یکی از اصول انجیله. که میگه ده درصد درامدت رو به خیریه بده و در راه دیگران خرج کن. پس شروع به این کار کردیم و هر سال یک درصد به انفاقمون اضافه می کردیم. یعنی سال نخست زندگی مشترک ۱۱ درصد سال دوم ۱۲ درصد سال سوم ۱۳ درصد و به همین منوال پیش رفتیم. چرا این کار رو کردم؟ چون هر وقت که پولم رو صرف این کار می کنم. از بند دنیاگرایی توی زندگی رها میشم. دنیاگرایی همه اش حول بدست آوردن میچرخه. هر چه میتونی بیشتر پس انداز کن. مالت رو دو دستی بچسب. گور پدر بقیه. همه اش حول جمع کردن ماله. و ما فکر می کنیم زندگی خوب یعنی ظاهر خوب، احساس خوب و دارا بودن. اما زندگی خوب به این نیست. من همیشه آدمهایی رو میبینم که این چیزا رو دارن و وما شاد نیستن. اگه پول واقعا انسان رو خوشبخت می کرد. پس پولدارترین آدمها توی دنیا باید خوشبخت ترین باشند. و من به شخصه میدونم که این صحت نداره. بنابراین زندگی خوب به معنی ظاهر خوب و احساس خوب و یا پولداری نیست. بلکه زندگی خوب یعنی خوب بودن و کار خوب کردن. یعنی فداکاری. بزرگی در زندگی از مقام بدست نمیاد چون که همیشه یه نفر هست که مقامش بالاتر از ماست. از درآمد بدست نمیاد، بلکه از خدمت کردنه که میشه به بزرگی رسید. با فداکاریه که زندگی معنا پیدا میکنه و به بزرگی می رسیم. و به عقیده من خدا ما رو اینطوری برنامه ریزی کرده. پس ما شروع کردیم به انفاق. و حالا پس از ۳۰ سال من و همسرم انفاق میدیم. ۹۰ درصد درامدمون رو می بخشیم و با ده درصدش زندگی می کنیم. این در حقیقت بخش آسونش بود. قسمت دشوارش این بود که با این همه شهرت که این کتاب نصیبم کرده چکار کنم؟ و در مقام یه کشیش شروع کردم به خواندن انجیل. یه فصلی در انجیل هست به نام نیایش ۷۲. که دعای حضرت سلیمان برای قدرت و تاثیرگذاری بیشتر است. وقتی این نیایش رو میخونید خیلی خودخواهانه و خودپسندانه به نظر میرسه. اینطور به نظر میاد که میگه خدایا به من شهرت بده این چیزیه که از خدا میخواد. میگه ازت میخوام که مشهورم کنی، ازت میخواهم که نام من رو شهرره افاق کنی. ازت میخواهم که بهم قدرت بدی. ازت میخواهم معروفم کنی. ازت میخوام بهم قدرت تاثیرگذاری بدی. و در مقام دعا بسیار خودستانه به نظر میاد. تا اینکه همه نیایش رو تا آخر میخونید. تا شاه سلیمان بتونه غمخوار بیوه ها و یتیم ها، پشتیبان افسردگان، مدافع بی دفاعان، تیماردار بیماران حامی فقرا و زبان گویای غریبه ها و اسیران باشه. در اصل داره درباره همه به حاشیه رانده شدگان جامعه صحبت میکنه. و همینطور که این رو میخوندم با خودم فکر کردم. منظور این نیایش اینه که هدف قدرت پشتیبانی از کسانیه که قدرت و مقام ندارند. هدف قدرت تقویت حس خودپسندی یا افزایش ارزش نیست. پس تصمیم گرفتم هر چه پول و قدرت دارم صرف کمک به اونایی کنم که هیچ یک از اینها رو ندارن.

یه داستان در انجیل هست درباره حضرت موسی، موسی به درخت سوزانی برمیخوره و خدا از اون طریق باهاش حرف میزنه، خدا میگه موسی چی تو دستته؟ فکر میکنم این یکی از مهمترین پرسشهاییه که میشه از یه نفر پرسید. چی تو دستته؟ موسی میگه یه چوبدسته. یه چوبدست چوپانی. و خدا میگه بندازش زمین. موسی چوبدستی رو میندازه و تبدیل میشه به مار بزرگ و بعد خدا میگه برش دار. برش میداره. و دوباره تبدیل میشه به یه چوبدست. وقتی این رو خوندم با خودم فکر کردم چه معنی میتونه داشته باشه؟ واقعا معنایش چیه؟ خب من میدونستم که اولا خدا برای خودنمایی معجزه نمیکنه. دوم اینکه اگه خدا از انسان سوالی میپرسه پاسخ رو از قبل میدونه. و سوالی که میپرسه برای مصلحت شماست، نه خودش، پس میگه چی تو دستت داری؟ تو دست موسی چی بود؟ یه چوبدست چوپانی. این چوب دست نماد سه چیز در زندگی موسی بود. اول نماد هویتش بود. موسی چوپان بود و چوبدست نماد شغلش. چوبدست نمادی از هویت و حرفه اش بود. دوم نه فقط نماد هویتش بود، بلکه نماد درآمدش هم بود، چون که همه دارایی اش گوسفندهایش بودند. پس چوبدست نماد هویت و درآمدش بود. و سوم نماد قدرت اش بود چون با آن گوسفندها رو از یه نقطه به نقطه ای دیگر می برد. پس خدا بهش میگه تو دستت چیه؟ هویتت، درآمدت، قدرتت؟ و میگه ازت می خواهم هویتت رو زمین بذاری. بهش میگه اگه چوبدستت رو زمین بگذاری من بهش زندگی میدم. یه کاری می کنم که هرگز تصورش رو هم نمیتونی بکنی. و میدونید همه اون معجزات بزرگ مصر بوسیله چوبدست موسی رخ داد. و حالا سوال من از شما اینه. تو دستتون چی دارید؟ چیه که به شما عطا شده؟ استعداد؟ شغل خوب؟ دانش؟ فرصت؟ ثروت؟ ایده؟ خلاقیت؟ با این چیزهایی که بهتون عطا شده دارید چکار می کنید؟ این از نظر من پرسش اصلی زندگیه. این به نظر من معنای اصلی هدفمندیه. من توی کتابم درباره این صحبت میکنم که هر یک از ما چگونه برای انجام کارهای مشخصی برنامه ریزی شده ایم. رسیدن به این حد از بزرگی نیازمند برخورداری از هدیه های معنوی، جرات، توانایی، شخصیت و تجربه است. اینها هستند که شما رو شکل میدن. و اگه می خواهید بدونید که در زندگیتون باید چکار کنید باید یه نگاه به خودتون بیاندازید و از خودتون بپرسید برای چه کاری برنامه ریزی شدید؟ چرا خدا باید شما رو برای کاری برنامه ریزی کنه و بعد نخواهد بهش عمل کنید؟ اگه برای این ساخته شدید که مردم شناس بشید، مردم شناس بشید. اگه برای این ساخته شدید که دانشمند بشید، دانشمند بشید اگر برای نقاشی برنامه ریزی شده باشید نقاش بیشید. آیا میدونستید وقتی خودتون باشید خدا لبخند میزنه؟ وقتی بچه هایم کوچیک بودند می رفتم توی اتاق و کنار تختشون مینشستم و خوابیدنشون رو تماشا می کردم. و بدنهای کوچیکشون رو نگاه می کردم که با نفس کشیدن بالا و پایین می رفتند. و بهشون نگاه می کردم. می گفتم این تصادفی نیست. و فقط با نگاه کردن بهشون شاد می شدم. بعضی ها به غلط فکر می کنند که خدا فقط وقتی کارهای معنوی می کنیم خوشحال میشه، مثل کلیسا رفتن یا کمک به نیازمندها یا توبه کردن از گناهان یا چیزهایی از این قبیل. اما حقیقت اینه که چیزی که خدا رو شاد میکنه اینه که شما خودتون باشید. چرا؟ چون شما رو خلق کرده. و وقتی کاری رو انجام بدید که برایش ساخته شدید. میگه آفرین پسرم، افرین دخترم، که داری از استعداد و توانایی که بهت دادم استفاده می کنی. پس نصیحت من به شما اینه به چیزی که تو دستتونه نگاه کنید. هویت، قدرت و درآمدتون، و بگید اینا مال به من نیست. بلکه برای بهتر کردن وضعیت مردم دنیاست.


Image result for rick warren

 

?WHAT IS IN YOUR HAND

 

خیلی ها ازم می پرسند، چی درباره کتابت بیشتر از همه متعجبت میکنه؟ و من میگم اینکه تونستم بنویسمش و هرگز نمیتونستم تصورش رو هم بکنم، خوابش رو هم نمیدیدم.

و خیلی ها ازم میپرسن، فکر میکنی چرا اینهمه آدم خوندنش؟

این کتاب هنوز هم حدود یک میلیون نسخه در ماه فروش داره و فکر می کنم دلیلش اینه که تهی بودن معنوی یه بیماری جهانگیره. به باور من همه ما در اعماق وجودمون بر این باوریم که معنی زندگی باید بیش از این چیزها باشه. صبح از خواب بیدار شو، برو سرکار، برگرد خونه و تلوزیون تماشا کن، بخواب، صبح از خواب بیدار شو، برو سرکار، برگرد خونه و تلوزیون تماشا کن، بخواب. آخر هفته یه مهمونی برو.

خیلی ها میگن من دارم زندگی می کنم. نخیر زندگی نمی کنی تو فقط وجود داری. من معتقدم که انسان تصادفی بوجود نمیاده، پدر و مادر ممکنه برای به دنیا آوردن انسان برنامه نداشته باشند اما خدا داره. پدر و مادر ممکنه تصادفی باشن، اما فکر نمی کنم هیچ بچه ای تصادفی باشه. و فکر می کنم تک تک شماها اهمیت دارید. برای خدا اهمیت دارید، برای تاریخ اهمیت دارید، برای جهان هستی اهمیت دارید و فکر می کنم تفاوت بین آنچه از نظر من سطح زندگی، موفقیت و اهمیت زندگی است در اینست که پی ببریم چرا به این دنیا پاگذاشتیم. من آدمای زیادی رو می بینم که بسیار باهوشند و میگن آخه چرا نمیتونم به مشکلاتم پی ببرم؟ و آدمای موفق زیادی رو می بینم که میگن چرا نمیتونم موفق تر باشم؟ چرا احساس می کنم خودم نیستم. چرا احساس می کنم باید وانمود کنم از اون چیزی که هستم بیشترم؟ به نظر من همه اینها برمیگرده به موضوع معنا، اهمیت و هدف. برمیگرده به موضوع اینکه چرا اینجام؟ برای انجام چه کاری اینجام؟ از اینجا به کجا خواهم رفت؟ اینها نه صرفا بحث های دینی، بلکه بحث های انسانیه.

وقتی کتابم پرفروش ترین کتاب در سه سال گذشته شد، منم یه جورایی با یه بحران کوچیک مواجه شدم. اینکه دلیلش چی میتونه باشه؟ چرا که پول هنگفتی عایدم کرد. وقتی پر فروش ترین کتاب دنیا رو می نویسی خروارها پول گیرت میاد و توجه زیادی رو بهم جلب کرد که هیچ کدوم رو نمی خواستم.

وقتی کلیسایی رو پایه گذاری کردم ۲۵ ساله بودم. و وقتی این کتاب رو نوشتم و ناگهان معروف شد با خودم گفتم دلیل این همه معروفیت چیه؟ چون همونطوری که در آغاز گفتم فکر نمی کنم پول و شهرتی که بدست میارید برای راضی شدن خودتونه اصلا به این اعتقاد ندارم.

و من شروع کردم به اندیشیدن درباره چیزی که اون رو مسئولیت در قبال ثروت و قدرت می نامم. پس من اساسا بر این عقیده ام که رهبری یه نوع مسئولیته، اگه در زمینه ای پیشگام هستید، در بازرگانی، در ت، در ورزش، در هنر، در دانش، در هر زمینه ای، چنین مقامی به شما تعلق نداره، بلکه امانتیه نزد شما. ما مسئولیم، این جهانبینی منه، پس باید به جهانبینی خودتون پی ببرید. مشکل اینجاست که بیشتر مردم اصلا به این موضوع فکر نمی کنند. هیچ وقت بطور واقعی جهانبینی شون رو ارزیابی نمی کنند. و میگن این چیزیه که من بهش اعتقاد دارم و این همه دلیلشه. من خودم به شخصه ایمان کافی برای بی خدا بودن ندارم. جهانبینی شما هر چیز دیگه ای رو توی زندگیتون رو تحت الشعاع قرار میده، چرا که تصمیمات شما رو تحت الشعاع قرار میده. روابطتون رو تحت الشعاع  قرار میده. میزان اعتمادتون رو تحت الشعاع قرار میده. در واقع همه چیز زندگیتون رو تحت تاثیر قرار میده. اونچه ما باور داریم تعیین کننده رفتارمونه. و رفتارمون تعیین کننده اون چیزیه که در زندگی خواهیم شد.

به هر حال این ثروت و شهرت در زندگی من سرازیر شد. و با خودم گفتم باهاشون چکار کنم؟ در ابتدا من و همسرم تصمیم گرفتیم در پنج جا اون رو خرج کنیم. گفتم اول اینکه خرج خودمون نمی کنیم. نرفتم باهاش یه خونه بزرگتر بخرم. من خونه ای برای پذیرایی از مهمونهایم ندارم. هنوز همون ماشین فوردی که چهار سال پیش خریدم رو دارم. دوم اینکه دیگه از کلیسا حقوقی نگرفتم. سوم اینکه همه حقوقی رو که کلیسا تو ۲۵ سال گذشته بهم داده بود حساب کردم و برگرداندم. و سپس سه تا موسسه خیریه برپا کردیم و پولمان را در آنجا گذاشتیم. آخرین کاری که کردیم پرداخت صدقه و انفاق مع بود. بدین معنا که وقتی من و همسرم ۳۰ سال پیش ازدواج کردیم. شروع به پرداخت صدقه و انفاق کردیم. که یکی از اصول انجیله. که میگه ده درصد درامدت رو به خیریه بده و در راه دیگران خرج کن. پس شروع به این کار کردیم و هر سال یک درصد به انفاقمون اضافه می کردیم. یعنی سال نخست زندگی مشترک ۱۱ درصد سال دوم ۱۲ درصد سال سوم ۱۳ درصد و به همین منوال پیش رفتیم. چرا این کار رو کردم؟ چون هر وقت که پولم رو صرف این کار می کنم. از بند دنیاگرایی توی زندگی رها میشم. دنیاگرایی همه اش حول بدست آوردن میچرخه. هر چه میتونی بیشتر پس انداز کن. مالت رو دو دستی بچسب. گور پدر بقیه. همه اش حول جمع کردن ماله. و ما فکر می کنیم زندگی خوب یعنی ظاهر خوب، احساس خوب و دارا بودن. اما زندگی خوب به این نیست. من همیشه آدمهایی رو میبینم که این چیزا رو دارن و وما شاد نیستن. اگه پول واقعا انسان رو خوشبخت می کرد. پس پولدارترین آدمها توی دنیا باید خوشبخت ترین باشند. و من به شخصه میدونم که این صحت نداره. بنابراین زندگی خوب به معنی ظاهر خوب و احساس خوب و یا پولداری نیست. بلکه زندگی خوب یعنی خوب بودن و کار خوب کردن. یعنی فداکاری. بزرگی در زندگی از مقام بدست نمیاد چون که همیشه یه نفر هست که مقامش بالاتر از ماست. از درآمد بدست نمیاد، بلکه از خدمت کردنه که میشه به بزرگی رسید. با فداکاریه که زندگی معنا پیدا میکنه و به بزرگی می رسیم. و به عقیده من خدا ما رو اینطوری برنامه ریزی کرده. پس ما شروع کردیم به انفاق. و حالا پس از ۳۰ سال من و همسرم انفاق میدیم. ۹۰ درصد درامدمون رو می بخشیم و با ده درصدش زندگی می کنیم. این در حقیقت بخش آسونش بود. قسمت دشوارش این بود که با این همه شهرت که این کتاب نصیبم کرده چکار کنم؟ و در مقام یه کشیش شروع کردم به خواندن انجیل. یه فصلی در انجیل هست به نام نیایش ۷۲. که دعای حضرت سلیمان برای قدرت و تاثیرگذاری بیشتر است. وقتی این نیایش رو میخونید خیلی خودخواهانه و خودپسندانه به نظر میرسه. اینطور به نظر میاد که میگه خدایا به من شهرت بده این چیزیه که از خدا میخواد. میگه ازت میخوام که مشهورم کنی، ازت میخواهم که نام من رو شهرره افاق کنی. ازت میخواهم که بهم قدرت بدی. ازت میخواهم معروفم کنی. ازت میخوام بهم قدرت تاثیرگذاری بدی. و در مقام دعا بسیار خودستانه به نظر میاد. تا اینکه همه نیایش رو تا آخر میخونید. تا شاه سلیمان بتونه غمخوار بیوه ها و یتیم ها، پشتیبان افسردگان، مدافع بی دفاعان، تیماردار بیماران حامی فقرا و زبان گویای غریبه ها و اسیران باشه. در اصل داره درباره همه به حاشیه رانده شدگان جامعه صحبت میکنه. و همینطور که این رو میخوندم با خودم فکر کردم. منظور این نیایش اینه که هدف قدرت پشتیبانی از کسانیه که قدرت و مقام ندارند. هدف قدرت تقویت حس خودپسندی یا افزایش ارزش نیست. پس تصمیم گرفتم هر چه پول و قدرت دارم صرف کمک به اونایی کنم که هیچ یک از اینها رو ندارن.

یه داستان در انجیل هست درباره حضرت موسی، موسی به درخت سوزانی برمیخوره و خدا از اون طریق باهاش حرف میزنه، خدا میگه موسی چی تو دستته؟ فکر میکنم این یکی از مهمترین پرسشهاییه که میشه از یه نفر پرسید. چی تو دستته؟ موسی میگه یه چوبدسته. یه چوبدست چوپانی. و خدا میگه بندازش زمین. موسی چوبدستی رو میندازه و تبدیل میشه به مار بزرگ و بعد خدا میگه برش دار. برش میداره. و دوباره تبدیل میشه به یه چوبدست. وقتی این رو خوندم با خودم فکر کردم چه معنی میتونه داشته باشه؟ واقعا معنایش چیه؟ خب من میدونستم که اولا خدا برای خودنمایی معجزه نمیکنه. دوم اینکه اگه خدا از انسان سوالی میپرسه پاسخ رو از قبل میدونه. و سوالی که میپرسه برای مصلحت شماست، نه خودش، پس میگه چی تو دستت داری؟ تو دست موسی چی بود؟ یه چوبدست چوپانی. این چوب دست نماد سه چیز در زندگی موسی بود. اول نماد هویتش بود. موسی چوپان بود و چوبدست نماد شغلش. چوبدست نمادی از هویت و حرفه اش بود. دوم نه فقط نماد هویتش بود، بلکه نماد درآمدش هم بود، چون که همه دارایی اش گوسفندهایش بودند. پس چوبدست نماد هویت و درآمدش بود. و سوم نماد قدرت اش بود چون با آن گوسفندها رو از یه نقطه به نقطه ای دیگر می برد. پس خدا بهش میگه تو دستت چیه؟ هویتت، درآمدت، قدرتت؟ و میگه ازت می خواهم هویتت رو زمین بذاری. بهش میگه اگه چوبدستت رو زمین بگذاری من بهش زندگی میدم. یه کاری می کنم که هرگز تصورش رو هم نمیتونی بکنی. و میدونید همه اون معجزات بزرگ مصر بوسیله چوبدست موسی رخ داد. و حالا سوال من از شما اینه. تو دستتون چی دارید؟ چیه که به شما عطا شده؟ استعداد؟ شغل خوب؟ دانش؟ فرصت؟ ثروت؟ ایده؟ خلاقیت؟ با این چیزهایی که بهتون عطا شده دارید چکار می کنید؟ این از نظر من پرسش اصلی زندگیه. این به نظر من معنای اصلی هدفمندیه. من توی کتابم درباره این صحبت میکنم که هر یک از ما چگونه برای انجام کارهای مشخصی برنامه ریزی شده ایم. رسیدن به این حد از بزرگی نیازمند برخورداری از هدیه های معنوی، جرات، توانایی، شخصیت و تجربه است. اینها هستند که شما رو شکل میدن. و اگه می خواهید بدونید که در زندگیتون باید چکار کنید باید یه نگاه به خودتون بیاندازید و از خودتون بپرسید برای چه کاری برنامه ریزی شدید؟ چرا خدا باید شما رو برای کاری برنامه ریزی کنه و بعد نخواهد بهش عمل کنید؟ اگه برای این ساخته شدید که مردم شناس بشید، مردم شناس بشید. اگه برای این ساخته شدید که دانشمند بشید، دانشمند بشید اگر برای نقاشی برنامه ریزی شده باشید نقاش بیشید. آیا میدونستید وقتی خودتون باشید خدا لبخند میزنه؟ وقتی بچه هایم کوچیک بودند می رفتم توی اتاق و کنار تختشون مینشستم و خوابیدنشون رو تماشا می کردم. و بدنهای کوچیکشون رو نگاه می کردم که با نفس کشیدن بالا و پایین می رفتند. و بهشون نگاه می کردم. می گفتم این تصادفی نیست. و فقط با نگاه کردن بهشون شاد می شدم. بعضی ها به غلط فکر می کنند که خدا فقط وقتی کارهای معنوی می کنیم خوشحال میشه، مثل کلیسا رفتن یا کمک به نیازمندها یا توبه کردن از گناهان یا چیزهایی از این قبیل. اما حقیقت اینه که چیزی که خدا رو شاد میکنه اینه که شما خودتون باشید. چرا؟ چون شما رو خلق کرده. و وقتی کاری رو انجام بدید که برایش ساخته شدید. میگه آفرین پسرم، افرین دخترم، که داری از استعداد و توانایی که بهت دادم استفاده می کنی. پس نصیحت من به شما اینه به چیزی که تو دستتونه نگاه کنید. هویت، قدرت و درآمدتون، و بگید اینا مال به من نیست. بلکه برای بهتر کردن وضعیت مردم دنیاست.


عکس از: محدثه اداوی»

 

 

من، زندگی، موسیقی»

 
 
پشت پرده های جادوی موسیقی»
 
 
موسیقی هنری است شنیداری، اگر شما برای خودتان، احساساتتان، شخصیتتان، روح و روانتان، و زمانی که برای گوش دادن به موسیقی می گذارید ارزش قائل باشید، برای شنیدن نیازمند اصولی خواهید بود و قطعا به نتیجه می رسید که هر چیزی که آهنگین باشد ارزش شنیدن را ندارد.
 
 

نویسنده این کتاب محمد داستانپور» در شش فصل، سعی دارد از ابعاد گوناگون (روانشناسی، علمی و پزشکی، اجتماعی، دیدگاه فلسفی و هنری، ی، دینی و فقهی) به هنر موسیقی بپردازد.

در این کتاب به سوالهای بسیاری در باب موسیقی پاسخ داده شده از جمله:

موسیقی چگونه شخصیت سازی می کند؟

هر کدام از انواع موسیقی ها چه ویژگیهایی دارد؟

نظر فلاسفه و متفکران و دانشمندان غربی درباره موسیقی چیست؟

موسیقی چه تاثیراتی بر سیستم عصبی انسان می گذارد؟

آیا موسیقی انسان را به آرامش می رساند؟

چرا برخی ها موسیقی شاد دوست دارند و برخی موسیقی غمگین؟

آیا گوش دادن به موسیقی اراده انسان را ضعیف می کند؟

آیا موسیقی از منظر موسیقی دانها به خوب و بد تقسیم می شود؟

چگونه موسیقی باعث بوجود آمدن عشق های آتشین می شود؟

نقش پر رنگ موسیقی در فیلمهای هالیوود برای تخریب باورهای اسلامی و دینی چگونه است؟

اینکه ما از گوش دادن به موسیقی لذت می بریم دلیل بر خوب و مفید بودن موسیقی نیست؟

آیا رابطه ای بین موسیقی و شیطان وجود دارد؟

آیا گوش دادن به موسیقی در حین مطالعه تمرکز انسان را افزایش می دهد؟

آیا اسلام با خوشی و شادی و لذت مخالف است؟

گفته می شود که موسیقی غذای روح است پس چرا برخی با آن مخالفت می کنند؟

تاثیر موسیقی درمانی در درمان برخی بیماری ها تا چه حد است؟

ویژگیهای موسیقی های ممنونه و حرام از نظر فقهی چیست؟

نظر اهل البیت (ع) درباره موسیقی چیست؟

آیا گوش دادن به موسیقی باعث مرگ زودرس می شود؟

جایگاه موسیقی در تهای کلان جهانی چیست؟

چرا برخی از نوازندگان عاقبت دچار جنون و دیوانگی شده اند؟

چه رابطه ای بین موسیقی و کم شدن حیا و غیرت وجود دارد؟

 


 

پیامبران خدا و نظر به آغازِ آغازها»

 

تفسیر سورة جاثیه - جلسة ششم - ۱۳۹۸/۰۸/۰۴»

 
 
استاد اصغر طاهرزاده»
 

دانلود فایل صوتی شرح متن»

 

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللَّهِ»

 

ما از رسول خدا صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» سخن می‌گوئیم ولی به حکم لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» سخنان‌مان در مورد همه پیامبران است.

 

۱. اصلی‌ترین کار رسولان خدا توجه بشریت است به آغازِ آغازها،‌ یعنی آغازِ هستیِ موجودات که همان حضرت حق است و آغاز انسان که وجه امکانی او یا عین ثابته‌ی او می‌باشد. زیرا از این طریق، تفکر اصیل به بشر عطا خواهد شد.

 

۲. پیامبران خدا متذکر شدند که خداوند خالق همه‌ی عالم است یعنی وجود» و بودن»ِ هر موجودی را او داده است و در نتیجه خداوند، بودنِ محض و هستی مطلق می‌باشد و این اولین قدم در راستای تفکر است از آن جهت که تفکر مربوط به وجود» است و آغازِ آغازها.

 

۳. پیامبران در مورد مخلوقات به‌خصوص انسان‌ها فرمودند خداوند با نظر به امکانِ بودن مخلوقات، آنها را خلق کرد و لذا حضرت موسی علیه‌السلام» در تفسیر جایگاهِ نبوت خویش و برادرشان دو نکته را در میان آوردند که: قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه/۵۰)‏ یعنی اولاً: پروردگار ما خلقتِ هر موجودی را به آن موجود عطا می‌کند. ثانیاً: او را هدایت می‌نماید و در راستای هدایت خداوند است که پیامبران را می‌فرستد. ولی در نکته‌ی‌ اول، معرفتی بس‌ آغازین را متذکرشدند از آن جهت‌که می‌فرمایند خلقت هرمخلوقی را خداوند به‌آن مخلوق می‌دهد. یعنی از یک جهت خلقت آن مخلوق، مربوط به‌خودش است و خداوند یعنی‌ آن‌ بودنِ محض، مطابقِ آن‌ خلقت، آن موجود را وجود» می‌بخشد.

 

۴. در راستای معرفتِ آغازین برای هر مخلوق، در قرآن داریم: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (یس/۸۲) وقتی خداوند خواست موجودی را به‌وجود آورد در خطاب به آن می‌گوید: بشو» و آن موجود می‌پذیرد که بشود». یعنی قبل از آن‌که آن موجود، موجود شود؛ در علمِ خداوند امکانِ بودنش هست و خداوند مطابق آن امکان به آن موجود، وجود می‌دهد.

 

۵. راستی! اگر خداوند آغاز کننده‌ی امکانِ هر موجودی بود، آن مخلوق حق نداشت از خداوند سؤال کند که چرا آن را آن‌چنان خلق کرده است؟ در حالی‌که: فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ» (انعام/۱۴۹) برای خداوند حجت بالغه هست و آن‌چنان نیست که کسی بتواند حجتی در نفیِ حجت بالغه‌ی الهی داشته باشد.

 

۶. حال با توجه به مباحث فوق، به این فکر کنید که اگر کسی نحوه‌ی بودن خود را درست درک کند و متوجه باشد حضرت حق در راستای نحوه‌ی بودنِ او به او وجود» می‌دهد؛ می‌یابد که تنها از طریق وجود خود با پروردگارش می‌تواند مرتبط شود و معنی روایت مشهور: الطُّرُقُ الَی اللهِ بِعَدَدِ اَنفاسِ الخَلائِق» می‌رساند که راهِ هرکس به سوی پروردگارش، همان نحوه‌ی بودن»ِ اوست، و مأوایِ حقیقی هرکس، به‌سربردن در این نحوه بودن است.

 

۷. مشکل بشر از آن جا پیدا شد که به جای مأواگزیدن در نحوه‌ی بودن خود و از آن طریق با پروردگار عالم، مرتبط‌ شدن؛ دلْ در بودن‌های دیگران انداخت و به مقایسه‌ها گرفتار شد و از بهترین مأوا و بود» محروم گشت. در حالی‌که پیامبران خدا و به‌خصوص آخرین پیامبر به ما متذکر شدند: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ۖ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» (مائده/۱۰۵) ای مؤمنان! متوجه‌ی خودتان باشید که در آن صورت، انحرافِ بقیه وقتی شما در مسیر هدایت باشید، به شما ضرر نمی‌رساند.

 

                                               والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته 


Image result for ‫دکترین مقاومت امام خمینی‬‎

 

امام خمینی (ره) و مکتب مقاومت در این تاریخ»

 

استاد اصغر طاهرزاده»

 

۸ آبان ماه ۱۳۹۸»

 

سخن بر سر معجزه مقاومت است که خداوند در این تاریخ در مقابل مستضعفان جهان گشوده است و مقام معظم رهبری متذکر آن شدند از آن جهت که حضرت امام خمینی رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» آن را نمایان ساختند. در این مقاله سعی بر آن است تا جایگاه تذکرات رهبر معظم انقلاب حفظه‌اللّه» را با خوانندگان محترم در میان بگذاریم.

 

۱. وقتی آموزه‌های دینی، ما را متوجه این امر می‌کند که مشیّتی الهی بر انسان‌ها و تاریخِ آن‌ها حاکم است که از چشم عمومِ پوشیده‌است ولی انبیاء و اولیاء متذکر آن هستند، ما بر آن می‌شویم که بدانیم در هر صورت در زیر سایه‌ی اولیاء الهی، آن مشیت و سرنوشت باید از طریق ما ظاهر شود و تحقق یابد وگرنه جهت شکوفایی خود، مطابق اراده‌ی الهی عمل نکرده‌ایم، همان طور که وقتی حضرت سید‌الشهدا علیه‌السلام» در رؤیایی که رسول خدا صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را در آن دیدند از حضرت شنیدند که فرمودند: فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ‏ قَتِیلًا . إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهُنَّ سَبَایَا» (ترجمه لهوف، ص ۶۵) خداوند می‌خواهد تو را در این مسیر کشته‌شده و خانواده‌ی تو را اسیر ببیند. حضرت امام حسین علیه‌السلام» همه‌ی اختیار خود را در مسیر اراده‌ی الهی که از طرف جدّشان از آن آگاه شدند، به کار بردند و به عالی‌ترین شکوفایی ممکن رسیدند.

انبیاء و اولیاء امکانات و خصوصیات تاریخی را که ما در آن به سر می‌بریم به ما متذکر می‌شوند تا ما در بستر تاریخ خود به شکوفایی لازم دست یابیم.

یک ملت تنها پس از قرارگرفتن در شرایط تحققِ مشیت الهی در زندگی‌شان به خودآگاهی و تفکّر تاریخی لازم می‌رسند و عملاً اراده‌ی خداوند را به ظهور می‌رسانند. در این صورت این ملت در مقابل همه‌ی موانعی که اراده‌های شیطانیِ دوران ایجاد می‌کنند می‌ایستند و پیروز خواهند شد و آینده را از آنِ خود خواهند کرد. رهبر معظم انقلاب حفظه‌اللّه» با توجه به چنین قاعده‌ای در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۹۸ در حرم حضرت امام خمینی رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند:

یک خصوصیّت از خصوصیّات امام هست که بنده امروز درباره‌ی آن بیشتر می خواهم صحبت کنم و آن، خصوصیّت مقاومت» است؛ مقاومت، ایستادگی. آن چیزی که امام را در هیئت یک مکتب، یک اندیشه، یک تفکّر، یک راه، مطرح کرد برای زمان خود و در تاریخ، بیشتر این خصوصیّت بود؛ خصوصیّت ایستادگی، مقاومت، عدم تسلیم در مقابل مشکلات و موانع. در برابر طاغوت‌ها امام مقاومت خودش را به رخ همه‌ی دنیا کشید؛ چه طاغوت داخل در دوران مبارزات که خیلی‌ها خسته‌ شدند، خیلی‌ها مشرف به ناامیدی شدند امّا امام محکم ایستاد، امام بدون ذرّه‌ای عقب‌نشینی در راه مبارزه ایستاد؛ که این مال دوران قبل از پیروزی انقلاب بود. و بعد از پیروزی انقلاب هم فشارها از نوع دیگر و به صورت همه‌جانبه‌تر در مقابل امام ظاهر شد، [امّا] امام باز هم اصل مقاومت را، ایستادگی را از دست ننهاد، مقاومت کرد.» این به جهت آن بود که تلاش دشمن و تهدید دشمن نمی‌توانست دستگاه محاسباتی امام را به هم بریزد؛ زیرا به بیّنات دین مبین اسلام متّکی بود.

 

۲. کافی است به جای آن‌که گمان کنیم آن‌چه در تاریخ ما می‌گذرد اتفاقی است، متوجه شویم همه‌چیز حکیمانه مدیریت می‌شود و این اصلی است که نمی‌توان آن را انکار کرد. اگر تاریخ با نظر به مشیت الهی به اندیشه درآمد درخواهیم یافت که بشر نیز در جریان تحقق اراده‌ی الهی نقش دارد. و ما امروز در راستای تحقق مکتب مقاومت می‌توانیم نقش‌افرینی کنیم به همان معنایی که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

معنای مقاومت این است که انسان راهی را انتخاب کند که آن را حق می‌داند، و موانع نتواند او را از حرکت در این راه منصرف کند. حرف امام حاکمیّت دین خدا بود؛ بر جامعه‌ی مسلمین و بر زندگی عموم مردم؛ بدیهی است که این حرف و این مَشی، دشمنان گردن‌کلفتی در عالم دارد. این‌که یک حکومتی در قلب آسیا، در این نقطه‌ی حسّاس، در ایران به وجود بیاید که شعارش این باشد که با ظلم کنار نمی‌آید، از مظلوم حمایت می‌کند، معلوم است دشمنی را کسانی شروع کردند که اهل ظلم بودند، این‌ها با طبیعت پیام امام بزرگوار یعنی نظام جمهوری اسلامی، طبعاً نمی‌توانستند سازگار باشند. امام در مقابل این تهاجم ناجوانمردانه و خباثت‌آلود، از اوّل، فکر مقاومت را، فکر ایستادگی را، فکر گم نکردن راه و هدف را پایه‌گذاری کرد و به عنوان یک درس، به عنوان یک راه، برای ماها، برای ملّت ایران، برای مبارزان، برای مسئولان کشور، این راه را نشان‌دار کرد و گذاشت تا از این راه حرکت کنیم.»

 

۳. اگر متوجه غلبه‌ی مشیت الهی بر همه‌ی قلمرو‌های حیات انسان‌ها در طول تاریخ باشیم، در آن صورت مطالعه‌ی تاریخ، مطالعه‌ی نحوه‌ی ظهور متفاوت مشیت خداوند در عالم است و راهی است برای خداشناسی. به شرطی که تنها به شناخت جزئیات محدود نشویم و از شناخت امرِ والا یعنی سنت‌های جاری در عالم، چشم پوشی نکنیم. در این رابطه به سخن رهبر معظم انقلاب توجه کنید که می‌فرمایند:

مقاومت به تدریج از مرزهای جمهوری اسلامی فراتر رفت. امروز در منطقه‌ی ما، منطقه‌ی غربِ آسیا، کلمه‌ی مشترکِ ملّت‌ها، مقاومت است؛ تحلیل‌گران بین‌المللی نیز معتقدند: یکی از مهم‌ترین علل دشمنیِ آمریکا با جمهوری اسلامی همین است که جمهوری اسلامی مسیر مقاومت را در پیش گرفت و موفّق شد، توفیق پیدا کرد، توانست بر موانع فائق بیاید.»

اگر انسان در مرتبه‌ی احساس بماند به هیچ ادراک کلّی نمی‌رسد تا وارد عالم تفکر شود. آن‌چه اهمیت دارد تشخیص مصلحت‌های بزرگ در هر تاریخی و نسبت آن‌ها با اراده‌ی الهی است و اعمال انسان‌های بزرگ مثل حضرت امام خمینی رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بر همین اساس مورد توجه قرار می‌گیرد. این انسان‌ها از پندارهای معمولی فراتر رفته‌اند که می‌توانند مصلحت‌های بزرگ زمانه‌ی خود را تشخیص دهند. رهبر معظم انقلاب حفظه‌اللّه» می‌فرمایند:

امام مسیر مقاومت را انتخاب کرده است. پشتوانه‌ی انتخابِ مقاومت از سوی امام بزرگوار ما یک پشتوانه‌ی منطقی است. مقاومت، واکنش طبیعیِ هر ملّت آزاده و باشرف در مقابل تحمیل و زورگویی است و موجب عقب‌نشینی دشمن می‌شود؛ هرجا ما ایستادگی کردیم و مقاومت کردیم، توانستیم پیش برویم؛ هر جا تسلیم شدیم و طبق میلِ طرف مقابل حرکت کردیم، ضربه خوردیم. و البته مقاومت، هزینه دارد، امّا هزینه‌ی تسلیم در مقابل دشمن بیشتر است از هزینه‌ی مقاومت. و قرآن به وعده‌ی الهی می‌فرماید: وَ لَیَنصُرَنَّ‌ اللهُ مَن یَنصُرُه.» آیات فراوان قرآن همه همین عاقبت را نوید می‌دهند به آن کسانی که در راه مقاومت‌اند. بخشی از استدلال قوی و منطق قوی امام همین آیات است که نشان می‌دهد مقاومت یک امر ممکن است؛ درست نقطه‌ی مقابلِ فکر غلطِ کسانی که می‌گویند و تبلیغ می‌کنند که: آقا! فایده‌ای ندارد» خطای بزرگ این‌جا است که کسی تصوّر کند در مقابل گردن‌کلفت‌های عالَم نمی‌شود مقاومت کرد، نمی‌شود ایستاد.»

 

۴. روح هر ملتی در هر زمانی با اراده‌ی الهی در آن زمان پیوند دارد و اگر آن ملّت آمادگی لازم را از خود نشان دهند هر کاری که از آن‌ها سر می‌زند با اراده‌ی حضرت رب العالمین هماهنگ خواهد بود و آن ملت نمودی از اراده‌ی الهی هستند. ملت‌ها به میزانی که متوجه این امر باشند، نقش آفرین خواهند بود و موفق به ساخت جهانی معنوی و دینی خواهند شد که آینده‌ی تاریخ از آن تغذیه می‌کند و آن‌ها بر آینده‌ی تاریخ فرمانروایی خواهند کرد.

یکی از علائم انحطاط یک ملت ترجیح خواست فردی افراد بر مشیت و اراده‌ی کلّی حضرت حق است - اراده‌ای که همه باید در ذیل آن قرار گیرند - و مهم‌ترین کار متفکران جامعه توجه به حضور مشیت الهی و نظر به غایتی است که خداوند برای یک ملت اراده کرده‌است.

در افراد مختلف کوشش‌های بسیاری وجود دارد ولی آن کوشش‌ها وقتی اهمیت دارند که در جهت غایت نهایی یعنی ظهور مهدی عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» باشند و از این جهت در این عصر و این زمانه هر حرکتی که در مسیر به نتیجه رساندن انقلاب اسلامی باشد حرکتی معنی‌دار خواهد بود و انسان را از نیست‌انگاری زمانه رهایی می‌بخشد و او را از نظر به منافع فردی که غفلت از امکانات الهی برای این ملت است، به مقاصد بالاتری می‌برد. رهبر انقلاب در این رابطه می‌فرمایند:

خطای محاسباتی از این‌جا ناشی می‌شود که ما جبهه‌ی خودمان را هم درست نشناسیم، جبهه‌ی مقابل را هم درست نشناسیم؛ باید حقایق مربوط به این زورگویان را درست بدانیم، حقایق مربوط به خودمان را هم بدانیم. یکی از این حقایق، قدرت مقاومت» است. در ادبیّات یِ بین‌المللی، مقاومت به شیوه‌ی امام خمینی» و دکترین مقاومت امام خمینی» یک موضوع شده. یکی از چهره‌های ی دنیا نوشته است: دوران نقش‌آفرینی منحصر به فردِ توان نظامی و اقتصادی در سیطره‌ی جهانی در حال افول است؛ اینکه یک کشوری توان نظامی زیادی داشته باشد و توان اقتصادی زیادی داشته باشد و بتواند به سیطره‌ی خود ادامه بدهد، دیگر در حال افول است؛ دنیا عوض شده»؛ در آینده‌ی نه چندان دور شاهد قدرت‌های فرامرزی‌ای خواهیم بود که از لحاظ ماشین‌آلات جنگی - مثل بمب اتم- یا سهم در تولید صنعتی جهانی، چندان بالا نیستند امّا با قدرت تأثیرگذاری بر میلیون‌ها انسان، سیطره‌ی نظامی و اقتصادی غرب را به چالش خواهند کشید.» دکترین مقاومت خمینی با تمام توان، شاهرگ‌های سیطره‌ی غرب و آمریکا را هدف گرفته است». راز ماندگاری جمهوری اسلامی این خطّی است که امام بزرگوار، در میان ما باقی گذاشت.

 

۵. هرکس در ذیل تاریخی که اراده‌ی الهی برای او رقم زده‌است می‌تواند آن‌چه را در درون دارد به ظهور رساند و در این رابطه عناصر تشکیل‌دهنده‌ی یک ملت، دارای سازگاری کاملی خواهند بود و نمی‌توان عناصر تشکیل‌دهنده‌ی یک قوم را با عناصر تشکیل‌دهنده‌ی قوم دیگر جابجا کرد و گمان کنیم می‌شود انقلاب اسلامی راه‌های برآوردن اهداف خود را در غرب جستجو کند. توجه به این نکته است که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

Image result for ‫دکترین مقاومت امام خمینی‬‎

امروز جبهه‌ی مقاومت در منسجم‌ترین وضعیّت در چهل سالِ گذشته‌ است؛ نقطه‌ی مقابل، قدرت استکباری آمریکا و خباثت رژیم صهیونیستی، از چهل سال پیش به این طرف به مراتب تنزّل کرده‌اند؛ ما این را در محاسبات خودمان باید لحاظ کنیم. آمارهای واضحی وجود دارد در مورد وضع اقتدار اقتصادی آمریکا و تأثیر آمریکا در اقتصاد جهانی که در طول این چندین دهه به شکل عجیبی سقوط کرده است.

 

۶. رهبران واقعی ملت‌ها اصول کلی تاریخ خود را در درون خویش به الهام دریافته‌اند و در صدد تحقق‌بخشیدن به آن‌ اصول کلّی بر می‌آیند. قدرت رهبرانِ تاریخی ملّت‌ها نتیجه‌ی پیوند آن‌ها با مشیت الهی است که به آنان الهام و اشراق شده‌است و لذا راهی که چنین رهبرانی در تاریخ می‌گشایند مسیر سایر انسان‌های آن دوران خواهد بود و آن الهام و اشراق، منشأ تحولات بزرگ خواهد شد، هر چند با رنج‌های بزرگ همراه باشد ولی آن رهبران بزرگ برای پیوند خود با مشیت الهی به رنج‌ها و سختی‌ها اهمیت نمی‌دهند و از اهداف خود دست برنمی‌دارند، اهدافی که رهبر معظم انقلاب آن‌ها را این‌طور ترسیم می‌کنند:

هدف مقاومت عبارت است از رسیدن به نقطه‌ی بازدارندگی. هم در اقتصاد، هم در مسائل ی کشور، هم در مسائل اجتماعی، هم در مسائل نظامی باید به نقطه‌ای برسیم که این نقطه برای تعرض به ایران بازدارنده باشد، یعنی دشمن ببیند فایده‌ای ندارد و با ملّت ایران نمی‌تواند کاری بکند. مثل بخش نظامی مواجهه‌ی ما با مسائل‌مان و با دشمنان‌مان باید اوّلاً شجاعانه باشد، مرعوبانه نباشد؛ ثانیاً امیدوارانه باشد، مأیوسانه نباشد؛ ثالثاً عاقلانه و خردمندانه باشد، هیجانی و احساساتیِ سطحی نباشد؛ [رابعاً] مبتکرانه باشد، از روی انفعال نباشد.»

 

۷. ت در هرحال، مبنا و اساس حقیقی می‌طلبد، اگر ت از دیانت و مشیت الهی که در درون ملت جریان دارد، فاصله بگیرد به امری غیر واقعی تبدیل می‌شود و دیگر خواست کلی زمانه و خواست افراد نیست تا هرکس آزادی خود را در همراهی با خواست جمعی که در نظام اسلامی تحقق یافته بنگرد اما با انقلاب اسلامی است که می‌توان به تی دست یافت که ریشه در حقیقت داشته باشد، چیزی که در شخصیت حضرت امام خمینی رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ملاحظه کردید و آن درکِ درست ترفندهای دشمن است که رهبر انقلاب این‌طور از آن خبر می‌دهند:  

یک شرط دیگر برای موفّقیّت این است که ما به ترفند دشمن برای تضعیف اندیشه‌ی مقاومت توجّه کنیم. زیرا اندیشه‌ی مقاومت، قدرت‌مندترین سلاحِ یک ملّت است؛ پس طبیعی است که دشمن بخواهد این سلاح را از دست ملّت ایران بگیرد؛ [لذا] روی اندیشه‌ی مقاومت شروع می کنند به وسوسه کردن، تردید‌افکنی و با ترفند دشمن تضعیف نشود. متوجه‌ی وعده‌ی الهی باشیم که هرچه دشمن اسلام بیشتر مجهز شود، امید به نابودی آن بیشتر خواهد بود. خداوند می‌فرماید: وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً» (احزاب/۲۲) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفته‌اند!» و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود. این نشان می‌دهد ایستادگی و مقاومت نتیجه‌ی ایمان و ارتباط با خدا است. از جمله‌ی وظایف ما حفظ دین و تقوا است تا روحیه‌ی مقاومت در ما شکل بگیرد. وقتی انسان مؤمن شد و دل او باور کرد، آن‌وقت قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً»؛ در میدان جنگ هم، مثل یک گلوله‌ی آتش، در دل هدف می‌نشیند؛ این نتیجه‌ی ایمان و ارتباط با خدا است. مؤمنان در مواجهه با حوادث سخت دچار ترس و دلهره نمی‌شوند. اَلا اِنَّ اَولِیاءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون‌»؛ این به خاطر ایمان است، به خاطر ارتباط با خدا است، به خاطر قبول ولایت الهی است؛ خوف و مانند آن نباید باشد. امام رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» واقعاً نمی‌ترسید.

 

۸. وظیفه‌ی اهل تفکر آن است که در تاریخِ خود نقش آفرینی کنند و آن‌چه را که منسوخ است و دورانش به پایان رسیده نشان دهند تا جامعه گرفتار بی فکری و کودنی فرهنگی نشود. کودنی فرهنگی چیزی نیست جز مشغول‌شدن بر اموری که مربوط به تاریخ گذشته است. وقتی تاریخ جدیدی در حال وقوع است آن کس که هنوز در گذشته زندگی می‌کند و در نتیجه منزوی می‌شود، باید خود را در انزوای خود مقصر بداند زیرا نگاه نکرد که اراده‌ی الهی در این دوران به چه چیز اشاره دارد تا امروز نیز وارد ساحت آگاهی گردد. رهبر انقلاب می‌فرمایند:

ملاحظه کنید؛ دو جور آدم در مقابله‌ی با دشمن وجود دارد: وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً. وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا.» (احزاب/ ۱۲ و ۱۳) این یک نگاه است، یک دید است در مقابله‌ی با این حوادث؛ یک دید دیگر این است که می‌گوید: وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً» این هم یک دید است.

ما دو جور انسان داریم: یک عده هستند که وقتی هیمنه‌ی آمریکا را می‌بینند، قدرت نظامی او را می‌بینند، قدرت دیپلماسی او را می‌بینند، قدرت تبلیغاتی او را می‌بینند، پول فراوان او را می‌بینند، مرعوب می‌شوند؛ می‌گویند ما که نمی‌توانیم کاری بکنیم، چرا بیخودی نیروهای‌مان را هدر بدهیم؟ این‌جور افراد الآن هستند، در زمان انقلاب ما هم بودند. ما مواجه بودیم با افرادی از این قبیل که می‌گفتند آقا بیخود چرا خودتان را زحمت می‌دهید؛ به یک حداقلی قانع شوید و قضیه را تمام کنید. یک عده این‌جور بودند. یک عده‌ی دیگر هستند که نه، قدرت دشمن را با قدرت خدای متعال مقایسه می‌کنند، و نه عظمت دشمن را در مقابل عظمت پروردگار قرار می‌دهند؛ آن وقت می‌بینند که این‌ها حقیر محض‌اند، این‌ها چیزی نیستند. وعده‌ی الهی را هم راست می‌شمرند، حسن ظنّ به وعده‌ی الهی دارند؛ این مهم است. خدای متعال به ما وعده کرده است: لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ» (حج/۴۰) این وعده‌ی قطعی است، وعده‌ی مؤکد است. اگر چنان‌چه ما به وعده‌ی الهی حسن‌ظن داشته باشیم، یک جور عمل می‌کنیم، اگر به وعده‌ی الهی سوءظنّ داشته باشیم، جور دیگری عمل می‌کنیم. خدای متعال افرادی را که سوءظنّ دارند، مشخص کرده است: وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً» (فتح/۶) امروز هم هستند. چند آیه بعد می‌گوید: بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى‏ أَهْلیهِمْ أَبَداً وَ زُیِّنَ ذلِکَ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً» (فتح/۱۲) سوءظن به خدا موجب می‌شود که انسان بنشیند و از حرکت و از کار و تلاش باز بماند. اگر حسن‌ظنّ به خدا داشتیم، آن وقت می‌توانیم پیش برویم.  

 

۹. از آن‌جایی که هر زمانه‌ای مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجه‌ مشیت الهی در آن زمانه می‌شوند و راه حلی ارائه می‌کنند که جوابگویی به همه‌ی مسائل آن زمانه در آن راه حل می‌گنجند؛ از این لحاظ می‌گوییم هر زمانی، متفکر و فکر زمانه‌ی خود را می‌طلبد بدون آن‌که از افقی که متفکران گذشته گشوده‌اند روی برگرداند.

درست است که وقتی به اراده‌ی انسان‌هایی که در مقابل مشیت الهی سربرکشیده‌اند نظر کنیم متوجه می‌شویم رسیدن به جامعه‌ی مطلوب دشوارتر از آن است که در ابتدای امر گمان می‌شد ولی این بدین معنی نیست که برای شکوفایی خود و جامعه راه حلّ دیگری غیر از راه مقاومت هست بلکه می‌فهمیم خداوند از ما پایداری و مقاومتِ بیشتری را انتظار دارد و می‌خواهد تاریخی را به ظهور برسانیم که بناست اندیشه‌های ژرف در آن ظهور کند.

در آخر به مصاحبه‌ی نماد مقاومت یعنی جناب سید حسن نصراللّه که در جمعه ۲۱ تیرماه ۹۸ با شبکه‌ی خبری المنار» داشت اشاره می‌کنم که درباره برخی‌ از قسمت‌های نقشه فلسطین اشغالی به صورت مفصل توضیح داد و رسانه‌ها آن را نقشه محو اسرائیل» توصیف کردند، از آن جهت که هر جمله‌ی او مثل موشکی نقطه‌زن به سوی تمداران و افکار عمومیِ اسرائیل و حاکمان غربی و سعودی و اماراتی شلیک شد و به صورت پیش‌گیرانه خواب و تخیّل حمله به ایران و لبنان را از سر دشمنان بیرون کرد زیراکه صلح راستین وقتی برقرار می‌شود که قدرت واقعی از آنِ ما باشد و این تنها با مقاومت» ممکن است.

 

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

 

اصغر طاهرزاده»

۸ آبان ماه ۱۳۹۸


 

پیامبران خدا و نظر به آغازِ آغازها»

 

 

استاد اصغر طاهرزاده»
 

دانلود فایل صوتی شرح متن»

 

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللَّهِ»

 

ما از رسول خدا صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» سخن می‌گوئیم ولی به حکم لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» سخنان‌مان در مورد همه پیامبران است.

 

۱. اصلی‌ترین کار رسولان خدا توجه بشریت است به آغازِ آغازها،‌ یعنی آغازِ هستیِ موجودات که همان حضرت حق است و آغاز انسان که وجه امکانی او یا عین ثابته‌ی او می‌باشد. زیرا از این طریق، تفکر اصیل به بشر عطا خواهد شد.

 

۲. پیامبران خدا متذکر شدند که خداوند خالق همه‌ی عالم است یعنی وجود» و بودن»ِ هر موجودی را او داده است و در نتیجه خداوند، بودنِ محض و هستی مطلق می‌باشد و این اولین قدم در راستای تفکر است از آن جهت که تفکر مربوط به وجود» است و آغازِ آغازها.

 

۳. پیامبران در مورد مخلوقات به‌خصوص انسان‌ها فرمودند خداوند با نظر به امکانِ بودن مخلوقات، آنها را خلق کرد و لذا حضرت موسی علیه‌السلام» در تفسیر جایگاهِ نبوت خویش و برادرشان دو نکته را در میان آوردند که: قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه/۵۰)‏ یعنی اولاً: پروردگار ما خلقتِ هر موجودی را به آن موجود عطا می‌کند. ثانیاً: او را هدایت می‌نماید و در راستای هدایت خداوند است که پیامبران را می‌فرستد. ولی در نکته‌ی‌ اول، معرفتی بس‌ آغازین را متذکرشدند از آن جهت‌که می‌فرمایند خلقت هرمخلوقی را خداوند به‌آن مخلوق می‌دهد. یعنی از یک جهت خلقت آن مخلوق، مربوط به‌خودش است و خداوند یعنی‌ آن‌ بودنِ محض، مطابقِ آن‌ خلقت، آن موجود را وجود» می‌بخشد.

 

۴. در راستای معرفتِ آغازین برای هر مخلوق، در قرآن داریم: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (یس/۸۲) وقتی خداوند خواست موجودی را به‌وجود آورد در خطاب به آن می‌گوید: بشو» و آن موجود می‌پذیرد که بشود». یعنی قبل از آن‌که آن موجود، موجود شود؛ در علمِ خداوند امکانِ بودنش هست و خداوند مطابق آن امکان به آن موجود، وجود می‌دهد.

 

۵. راستی! اگر خداوند آغاز کننده‌ی امکانِ هر موجودی بود، آن مخلوق حق نداشت از خداوند سؤال کند که چرا آن را آن‌چنان خلق کرده است؟ در حالی‌که: فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ» (انعام/۱۴۹) برای خداوند حجت بالغه هست و آن‌چنان نیست که کسی بتواند حجتی در نفیِ حجت بالغه‌ی الهی داشته باشد.

 

۶. حال با توجه به مباحث فوق، به این فکر کنید که اگر کسی نحوه‌ی بودن خود را درست درک کند و متوجه باشد حضرت حق در راستای نحوه‌ی بودنِ او به او وجود» می‌دهد؛ می‌یابد که تنها از طریق وجود خود با پروردگارش می‌تواند مرتبط شود و معنی روایت مشهور: الطُّرُقُ الَی اللهِ بِعَدَدِ اَنفاسِ الخَلائِق» می‌رساند که راهِ هرکس به سوی پروردگارش، همان نحوه‌ی بودن»ِ اوست، و مأوایِ حقیقی هرکس، به‌سربردن در این نحوه بودن است.

 

۷. مشکل بشر از آن جا پیدا شد که به جای مأواگزیدن در نحوه‌ی بودن خود و از آن طریق با پروردگار عالم، مرتبط‌ شدن؛ دلْ در بودن‌های دیگران انداخت و به مقایسه‌ها گرفتار شد و از بهترین مأوا و بود» محروم گشت. در حالی‌که پیامبران خدا و به‌خصوص آخرین پیامبر به ما متذکر شدند: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ۖ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» (مائده/۱۰۵) ای مؤمنان! متوجه‌ی خودتان باشید که در آن صورت، انحرافِ بقیه وقتی شما در مسیر هدایت باشید، به شما ضرر نمی‌رساند.

 

                                               والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته 


 

نگاهی به مبنای تصمیم اخیر مقام معظم رهبری»

 

معجزة مکتب مقاومت»
 
صحبتهای استاد طاهرزاده دربارة گرانی بنزین و اغتشاشات اخیر کشور»
 

خارج از ناشی‌گریِ های پیش آمده در مورد نحوه‌ی گرانیِ بنزین که  به نظر می‌اید باید مجلس برای آن فکری بکند و به گفته رهبر معظم انقلاب ان‌شاء‌اللّه به کمک مردم، به هم‌فکری و هم‌افزایی مسئولین و دلسوزی و پیگیری آنها و لطف الهی ان‌شاء‌اللّه این کار به بهترین وجهی پیش برود.»؛ موضوعِ سوء استفاده‌ی دشمنان از این پیش‌آمدها مدّ نظر است. تصور دشمن آن است که چون ما در زیرساخت‌های اقتصادی خود آن‌طور که در ت تحول ایجاد کردیم، تحولی ایجاد نکرده‌ایم، از طریق ایجاد مشکلات اقتصادی، انقلاب اسلامی را زمین‌گیر می‌کند. حتماً می‌دانید که ۱۰ سال پیش گفته شد اگر یک دلار برابر ۵ هزار تومان بشود امکان ندارد مردم تحمل کنند، غافل از این‌که مردم ما پا به پای حضور تاریخی انقلاب اسلامی و درکِ درست دشمنی‌های دشمن، تحمّلی غیرقابل تصور پیدا کرده‌اند. مثل همان تحمّل فوق‌العاده‌ای که در نسبت به صدام حسین از خود نشان دادند. با این‌که هم در آن‌جا ضررهای شدیدی به مردم وارد شد و هم در حال حاضر ضررهای اقتصادی شدیدی بر ما وارد می‌شود. عمده مطلب آن است که متوجه باشیم دشمن با این فشارها به اهدافی که دنبال می‌کند نمی‌رسد. نمونه‌اش برنامه‌ریزی‌های همه‌جانبه‌ای که در فتنه‌ی سال ۸۸  انجام دادند و تصور آن را هم نمی‌کردند که شکست بخورند. خوب است به مرحله‌ی بعدی این فشارها فکر شود که ملت ایران چگونه کارآیی و تاثیر چنین ابزارهایی را از بین می‌برند. تنها اسلحه‌ی حاضر دشمن همین تحریم‌های اقتصادی شده است. مثل کاری که در دفاع مقدس انجام دادند ولی آن‌چه دشمن می‌خواست واقع نشد. این طلیعه‌ی سقوط یک تمدن است، زیرا پدیده‌ی مقاومت در برابر اسلحه‌های بسیار مخوف توانسته در این تاریخ برای خود جایگاهی داشته باشد. نمونه‌اش مقاومتِ مردمی یمن است که بسیار جای بحث و تفکر دارد. دشمنان هر کاری که امکانِ شدنش بود در یمن انجام دادند، ولی روندِ مقاومت به‌خوبی سرِ پا ایستاده است. این یعنی آن‌چه استکبار در این تاریخ در مقابل انقلاب اسلامی عمل می‌کند به نتیجه نمی‌رسد چون روحی بر مردم حاکم شده است که در بستر آن روح آن نقشه‌ها خنثی می‌گردد و در نتیجه امکاناتی را که استکبار با آن امکانات تا به حال خود را ادامه داده، از دستش می‌رود، به همان معنایی که در روایات داریم چون حضرت مهدی (عج) ظهور کنند اسلحه‌ها کاراییِ لازم را ندارند. امکاناتی که استکبار دارد یا اقتصادی است و یا تسلیحاتی. امکانات تسلیحاتی او به‌خصوص در یمن از کارآییِ لازم خارج شد و اقتصاد استکباری هم با مقاومت ما و حضور ما در ساحتی دیگر، از کارآیی می‌افتد و این طلیعه‌ای می‌شود برای ظهور حضرت مهدی (عج). 
 تلاش آمریکا آن بود که اقتصاد را به اسلحه‌ای در مقابل ما و سایر ملت‌ها تبدیل کند و گویا رسالت ایران انقلابی این است که کارآیی این اسلحه‌ را نیز از بین ببرد و حقیقتاً روح ایرانی در این مورد مهارت قابل ملاحظه‌ای از خود نشان داده و با توصیه‌های رهبر معظّم انقلاب، مقاومتی که شایسته‌ی ملت است، در حالِ انجام است که منجر به قطع امید، حتی یونِ ما از آمریکا و اروپا می‌شود. با مراجعه به توانمندی‌های داخلی و آزادشدن از اقتصادِ نفتی، همه‌ی این‌ها معجزه‌ی مقاومت است که مکتب حضرت امام رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به این تاریخ عطا فرمود.
دیگر چه کار می‌توانند بکنند که نکردند؟ ولی ما همچنان در حال ادامه‌ی خود هستیم. آل سعود هر کاری بکند شکست خورده است، دوباره شروع کرده‌اند زیرساخت‌های یمن را بمباران کنند، مگر تا به حال این کار را نمی‌کردند؟ نه می‌توانند صلح کنند زیرا مجبورند حوثی‌ها را به رسمیت بشناسند و نه می‌توانند این را ادامه دهند. معجزه‌ی مقاومت یعنی این‌که عملاً با مقاومت، دشمن از پا در می‌آید و شما به بهترین شکل به نتیجه‌ای که به دنبال آن بودید می‌رسید.
 ملاحظه کنید که در عالم چه خبر شده، هزاران هزار دلار برای نابودکردن انقلاب اسلامی علاوه در ایران، در لبنان و یمن و سوریه خرج کردند ولی به اهداف خود نرسیدند. عرض بنده آن است که باید متوجه بود چیزی در حال وقوع است که به ظاهر بستر آن را حمله‌ی دشمن به ما برای ما فراهم می‌کند، مثل وقتی احزاب در جنگ خندق به ما حمله کردند و ما فهمیدیم در این حمله باید در جستجوی پیروزی نهایی بر استکبار باشیم. علی‌القاعده باید مسلمانان با محاصره‌شدنِ مدینه در جنگ احزاب بیشتر می‌ترسیدند ولی آیه‌ی ۲۲ سوره‌ی احزاب می‌فرماید
وَ لَمَّا رَاَ الْمُؤْمِنُونَ الْأحْزاب‏» وقتی مؤمنین احزاب را دیدند - یعنی جبهه‌ی متحد کفر را – گفتند: هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً» این است وعده‌ی خدا و رسولش. خدا و رسولِ خدا راست گفتند و در این راستا ایمان‌شان به خدا و تسلیم در مقابل اوامر الهی بیشتر شد. بنده در این قضیه‌ی تحریم‌ها بسیار امیدوار و آرام هستم، آنچه دشمن می‌خواست همین کاری بود که کرد. جبهه‌ی توحید با بانک توحید و از این طرف، جبهه‌ی کفر با بانکِ کفر به ظهور آمده‌اند و معلوم است که در این رویارویی حتماً جبهه‌ی توحید پیروز است. حال وقتی کارایی دشمن از بین رفت خود به خود جبهه‌ی توحید صحنه را در دست می‌گیرد و بسیاری از مشکلات فرهنگی مثل مشکل بی‌حجابی خود به خود رنگ می‌بازد. مهم آن است که رهبر معظم انقلاب برای تهدیدهای جبهه‌ی استکبار جایگاهی قائل نیستند که جای شکر بسیار دارد. 

همین‌طور که متوجه شده‌اید دشمنان این انقلاب تا این اندازه از نظر هویت، تقلیل یافته‌اند. یعنی خدا خواست به ملت ما بفهماند دشمنان‌شان در حدّ اشرار بی‌سر و پایی هستند که هیچ ارزش انسانی را رعایت نمی‌کنند و ادعاهای فکری و فرهنگی، دروغی بیش نیست و این خبر از عزّت تاریخی انقلاب اسلامی می‌دهد و این‌که چرا رهبر معظم انقلاب متوجه شدند اهل اندیشه به جای نقد افراطی به تصمیمات سران سه قوه نسبت به تصمیمی که در رابطه با قیمت بنزین گرفته‌اند؛ موضوع را به یک اصل مهم سیر دادند و انقلاب را وارد جبهه‌ی مقابله با دشمن با هویت اشرار بنمایند و در این راستا مثل همیشه معلوم شود که در این جبهه نیز دشمن شکست‌ خورده و انقلاب اسلامی به جهت کلیّت توحیدی‌اش پیروز است. کلان‌نگریِ رهبر معظم انقلابحفظه‌اللّه» در تقویت تصمیم سه قوه، حکایت از آن دارد که نباید برای یک دستمال، قیصریه را آتش زد». اصلِ اصل‌ها آن است که حفظ نظام به تقویت تصمیمی است که سه قوه گرفته‌اند و فرع قضیه آن است که اگر تبعاتی هم آن تصمیم پیرو خود دارد اصل را فدای فرع نکنند. یعنی برای آبادکردنِ دهی نباید شهری را خراب کرد. امید است که ما نیز در زندگی خود، این نحوه فهم را داشته باشیم، وگرنه قصه‌ی ما قصه‌ی آن کاریکاتوری است که طرف تا نیمه در لجن فرو رفته بود و همه‌ی حواسش مشغول مگسی بود بر روی دستش نشسته است. برای کارهای بزرگ که از همه بزرگ‌تر، امنیت یک کشور است، هر کار دیگری کوچک است.

 


Related image

 

نگاهی به مبنای تصمیم اخیر مقام معظم رهبری»

 

معجزة مکتب مقاومت»
 
صحبتهای استاد طاهرزاده دربارة گرانی بنزین و اغتشاشات اخیر کشور»
 

خارج از ناشی‌گریِ های پیش آمده در مورد نحوه‌ی گرانیِ بنزین که  به نظر می‌اید باید مجلس برای آن فکری بکند و به گفته رهبر معظم انقلاب ان‌شاء‌اللّه به کمک مردم، به هم‌فکری و هم‌افزایی مسئولین و دلسوزی و پیگیری آنها و لطف الهی ان‌شاء‌اللّه این کار به بهترین وجهی پیش برود.»؛ موضوعِ سوء استفاده‌ی دشمنان از این پیش‌آمدها مدّ نظر است. تصور دشمن آن است که چون ما در زیرساخت‌های اقتصادی خود آن‌طور که در ت تحول ایجاد کردیم، تحولی ایجاد نکرده‌ایم، از طریق ایجاد مشکلات اقتصادی، انقلاب اسلامی را زمین‌گیر می‌کند. حتماً می‌دانید که ۱۰ سال پیش گفته شد اگر یک دلار برابر ۵ هزار تومان بشود امکان ندارد مردم تحمل کنند، غافل از این‌که مردم ما پا به پای حضور تاریخی انقلاب اسلامی و درکِ درست دشمنی‌های دشمن، تحمّلی غیرقابل تصور پیدا کرده‌اند. مثل همان تحمّل فوق‌العاده‌ای که در نسبت به صدام حسین از خود نشان دادند. با این‌که هم در آن‌جا ضررهای شدیدی به مردم وارد شد و هم در حال حاضر ضررهای اقتصادی شدیدی بر ما وارد می‌شود. عمده مطلب آن است که متوجه باشیم دشمن با این فشارها به اهدافی که دنبال می‌کند نمی‌رسد. نمونه‌اش برنامه‌ریزی‌های همه‌جانبه‌ای که در فتنه‌ی سال ۸۸  انجام دادند و تصور آن را هم نمی‌کردند که شکست بخورند. خوب است به مرحله‌ی بعدی این فشارها فکر شود که ملت ایران چگونه کارآیی و تاثیر چنین ابزارهایی را از بین می‌برند. تنها اسلحه‌ی حاضر دشمن همین تحریم‌های اقتصادی شده است. مثل کاری که در دفاع مقدس انجام دادند ولی آن‌چه دشمن می‌خواست واقع نشد. این طلیعه‌ی سقوط یک تمدن است، زیرا پدیده‌ی مقاومت در برابر اسلحه‌های بسیار مخوف توانسته در این تاریخ برای خود جایگاهی داشته باشد. نمونه‌اش مقاومتِ مردمی یمن است که بسیار جای بحث و تفکر دارد. دشمنان هر کاری که امکانِ شدنش بود در یمن انجام دادند، ولی روندِ مقاومت به‌خوبی سرِ پا ایستاده است. این یعنی آن‌چه استکبار در این تاریخ در مقابل انقلاب اسلامی عمل می‌کند به نتیجه نمی‌رسد چون روحی بر مردم حاکم شده است که در بستر آن روح آن نقشه‌ها خنثی می‌گردد و در نتیجه امکاناتی را که استکبار با آن امکانات تا به حال خود را ادامه داده، از دستش می‌رود، به همان معنایی که در روایات داریم چون حضرت مهدی (عج) ظهور کنند اسلحه‌ها کاراییِ لازم را ندارند. امکاناتی که استکبار دارد یا اقتصادی است و یا تسلیحاتی. امکانات تسلیحاتی او به‌خصوص در یمن از کارآییِ لازم خارج شد و اقتصاد استکباری هم با مقاومت ما و حضور ما در ساحتی دیگر، از کارآیی می‌افتد و این طلیعه‌ای می‌شود برای ظهور حضرت مهدی (عج). 
 تلاش آمریکا آن بود که اقتصاد را به اسلحه‌ای در مقابل ما و سایر ملت‌ها تبدیل کند و گویا رسالت ایران انقلابی این است که کارآیی این اسلحه‌ را نیز از بین ببرد و حقیقتاً روح ایرانی در این مورد مهارت قابل ملاحظه‌ای از خود نشان داده و با توصیه‌های رهبر معظّم انقلاب، مقاومتی که شایسته‌ی ملت است، در حالِ انجام است که منجر به قطع امید، حتی یونِ ما از آمریکا و اروپا می‌شود. با مراجعه به توانمندی‌های داخلی و آزادشدن از اقتصادِ نفتی، همه‌ی این‌ها معجزه‌ی مقاومت است که مکتب حضرت امام رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به این تاریخ عطا فرمود.
دیگر چه کار می‌توانند بکنند که نکردند؟ ولی ما همچنان در حال ادامه‌ی خود هستیم. آل سعود هر کاری بکند شکست خورده است، دوباره شروع کرده‌اند زیرساخت‌های یمن را بمباران کنند، مگر تا به حال این کار را نمی‌کردند؟ نه می‌توانند صلح کنند زیرا مجبورند حوثی‌ها را به رسمیت بشناسند و نه می‌توانند این را ادامه دهند. معجزه‌ی مقاومت یعنی این‌که عملاً با مقاومت، دشمن از پا در می‌آید و شما به بهترین شکل به نتیجه‌ای که به دنبال آن بودید می‌رسید.
 ملاحظه کنید که در عالم چه خبر شده، هزاران هزار دلار برای نابودکردن انقلاب اسلامی علاوه در ایران، در لبنان و یمن و سوریه خرج کردند ولی به اهداف خود نرسیدند. عرض بنده آن است که باید متوجه بود چیزی در حال وقوع است که به ظاهر بستر آن را حمله‌ی دشمن به ما برای ما فراهم می‌کند، مثل وقتی احزاب در جنگ خندق به ما حمله کردند و ما فهمیدیم در این حمله باید در جستجوی پیروزی نهایی بر استکبار باشیم. علی‌القاعده باید مسلمانان با محاصره‌شدنِ مدینه در جنگ احزاب بیشتر می‌ترسیدند ولی آیه‌ی ۲۲ سوره‌ی احزاب می‌فرماید
وَ لَمَّا رَاَ الْمُؤْمِنُونَ الْأحْزاب‏» وقتی مؤمنین احزاب را دیدند - یعنی جبهه‌ی متحد کفر را – گفتند: هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً» این است وعده‌ی خدا و رسولش. خدا و رسولِ خدا راست گفتند و در این راستا ایمان‌شان به خدا و تسلیم در مقابل اوامر الهی بیشتر شد. بنده در این قضیه‌ی تحریم‌ها بسیار امیدوار و آرام هستم، آنچه دشمن می‌خواست همین کاری بود که کرد. جبهه‌ی توحید با بانک توحید و از این طرف، جبهه‌ی کفر با بانکِ کفر به ظهور آمده‌اند و معلوم است که در این رویارویی حتماً جبهه‌ی توحید پیروز است. حال وقتی کارایی دشمن از بین رفت خود به خود جبهه‌ی توحید صحنه را در دست می‌گیرد و بسیاری از مشکلات فرهنگی مثل مشکل بی‌حجابی خود به خود رنگ می‌بازد. مهم آن است که رهبر معظم انقلاب برای تهدیدهای جبهه‌ی استکبار جایگاهی قائل نیستند که جای شکر بسیار دارد. 

همین‌طور که متوجه شده‌اید دشمنان این انقلاب تا این اندازه از نظر هویت، تقلیل یافته‌اند. یعنی خدا خواست به ملت ما بفهماند دشمنان‌شان در حدّ اشرار بی‌سر و پایی هستند که هیچ ارزش انسانی را رعایت نمی‌کنند و ادعاهای فکری و فرهنگی، دروغی بیش نیست و این خبر از عزّت تاریخی انقلاب اسلامی می‌دهد و این‌که چرا رهبر معظم انقلاب متوجه شدند اهل اندیشه به جای نقد افراطی به تصمیمات سران سه قوه نسبت به تصمیمی که در رابطه با قیمت بنزین گرفته‌اند؛ موضوع را به یک اصل مهم سیر دادند و انقلاب را وارد جبهه‌ی مقابله با دشمن با هویت اشرار بنمایند و در این راستا مثل همیشه معلوم شود که در این جبهه نیز دشمن شکست‌ خورده و انقلاب اسلامی به جهت کلیّت توحیدی‌اش پیروز است. کلان‌نگریِ رهبر معظم انقلابحفظه‌اللّه» در تقویت تصمیم سه قوه، حکایت از آن دارد که نباید برای یک دستمال، قیصریه را آتش زد». اصلِ اصل‌ها آن است که حفظ نظام به تقویت تصمیمی است که سه قوه گرفته‌اند و فرع قضیه آن است که اگر تبعاتی هم آن تصمیم پیرو خود دارد اصل را فدای فرع نکنند. یعنی برای آبادکردنِ دهی نباید شهری را خراب کرد. امید است که ما نیز در زندگی خود، این نحوه فهم را داشته باشیم، وگرنه قصه‌ی ما قصه‌ی آن کاریکاتوری است که طرف تا نیمه در لجن فرو رفته بود و همه‌ی حواسش مشغول مگسی بود بر روی دستش نشسته است. برای کارهای بزرگ که از همه بزرگ‌تر، امنیت یک کشور است، هر کار دیگری کوچک است.

 


Related image

 

غائلة مغلوب»

 

اغتشاشات اخیر کشور پس از آنکه دولت نرخ‌های جدید بنزین را اعلام کرد که از افزایش بین ۵۰ تا ۳۰۰ درصد خبر می‌داد، دارای نکات فراوانی است و بررسی آن‌ها می‌تواند در شرایط و وضعیت ایران مؤثر باشد. حجم خسارت‌ها و آسیب‌هایی که وارد شد و اقدامات جدیدی که از سوی دشمنان کشور و مردم به اجرا گذاشته شد، موضعگیری نسبتاً متفاوت برخی جریانات و افراد داخلی و در نهایت نحوه مدیریت نظام برای کاهش خسارت‌ها و آسیب‌ها از جمله مواردی هستند که باید مورد بررسی قرار گیرند:

۱. میزان مصرف بنزین در کشور و هزینه‌های بسیار سنگینی» که از این ناحیه بر بودجه عمومی- ارزی و ریالی- دولت وارد می‌کرد، به گونه‌ای بود که تغییر جدی و اساسی در آن را ضروری می‌نمود. مصرف روزانه حدود ۱۰۰ میلیون لیتر بنزین در کشور که روندی رو به افزایش هم نشان می‌داد، حدود ۵۰۰ میلیارد تومان در روز و حدود ۱۸۲۵ هزار میلیارد تومان در سال بود. در این میان یک چهارم این مبلغ از شهروندان گرفته می‌شد و بقیه از جیب همه مردم می‌رفت و به واسطه فشاری که بر بودجه دولت وارد می‌کرد، دولت را مستأصل کرده بود. در این میان نه این حجم مصرف قابل قبول بود و نه حجم یارانه‌ای که بابت آن هزینه می‌شد. در این بین منطق دولت این بود که با اصلاح نسبی قیمت بنزین می‌توانم زمینه انجام خدماتی که به آن متعهد هستم، فراهم کنم و هم می‌توانم با صادرات بنزین ناشی از کاهش مصرف، بخش قابل توجهی از نیاز ارزی‌ام را تأمین کنم، ضمن آنکه متعهد می‌شوم که این افزایش نرخ بنزین روی سایر کالاها و از جمله فراورده‌های دیگر نفتی اثرنگذارد. این منطق بطور طبیعی در جلسه مشترک سران قوا به تصویب رسید که از یک سو دربردارنده منافع مردم و از سوی دیگر تأمین کننده نیاز دولت بود. در این بین، دولت محترم به گمان اینکه با مطرح شدن پیش از اقدام افزایش قیمت بنزین قادر به مهار آثار روانی آن بر بازار نیست و با واکنش تند اجتماعی هم پیش از اعلام نهایی مواجه شده و برای کنار گذاشتن جمع‌بندی تحت فشار شدید قرار گرفته و تصمیم را با تزل مواجه می‌گرداند، رویه کتمان» و سپس غافلگیری» را در پیش گرفت! این جمع‌بندی مردان دولت هر چند چندان بلاوجه هم نبود، اما از دقت و همه جانبه‌نگری هم بهره‌ای نداشت. چرا که از یک سو ذات جمهوری اسلامی، ذات بیان است نه کتمان و در طول این سال‌ها، نظام با بیان صادقانه توانسته است بسیاری از مسایل را با کمک مردم حل کند که اگر غیر از این بود، نوعاً قادر به حل آن‌ها نبود. از سوی دیگر تصمیم به این مهمی که تقریباً زندگی همه مردم را در شئون مختلف- و نه فقط حمل و نقل- تحت تأثیر قرار می‌داد و در واقع طرف اصلی ماجرا مردم بودند، در عمل نمی‌توانست بدون متقاعد کردن آنان به اجرا گذاشته شود. براین اساس اعلام تصمیم دولت در روز جمعه با بهت عمومی و اعتراض و نگرانی شدید مردم مواجه گردید و فضا را برای شکل‌گیری اعتراضات فراهم کرد و کاملاً پیش‌بینی می‌شد که دشمنان ایران که در جریان مسایل دی ماه ۱۳۹۶ نتوانسته بودند برنامه خود در شکل‌دهی به اغتشاشات عمومی در ایران را به جایی برسانند و از این رو ناگزیر به شکل‌دهی گروه‌های آموزش دیده و مسلح روی آورده و در این حدود دو سال بطور جدی کارکرده بودند، از این فرصت استفاده کنند. ترکیب اعتراضات طبیعی مردم و برنامه منسجم دشمن برای به دست گرفتن اوضاع کار را سخت می‌کرد و در دو روز اول تخریب زیادی را پدید آورد و میزان تلفات را به نسبت رویدادهای مشابه افزایش داد.


کمی بعد با موضعگیری روز شنبه رهبر معظم انقلاب اسلامی- دامت برکاته- مردم از اغتشاشگران تروریست فاصله گرفتند و کار نیروهای انتظامی و امنیتی برای مهار حرکت تروریست‌ها آسان گردید. در این میان تعداد زیادی از آنان توسط سه دستگاه مسئول کشور دستگیر شدند و در واقع ضمن سوار شدن بر روند اوضاع توانستند سرمایه‌های هنگفت آمریکا و. را برباد بدهند.

 

۲. حوادث چندی درکشور پدید آمده بود که خبر از برنامه‌ریزی سرویس‌های اطلاعاتی در ایران می‌داد. دراین چند سال بعضی از گروهک‌هایی که واقعا به آخر خط رسیده و مضمحل شده بودند، بازسازی شدند که یک نمونه آن حادثه حمله تروریستی به مجلس شورای اسلامی و حادثه دیگر آن قضایای سال پیش یکی از خیابان‌های فرعی منطقه پاسداران تهران بود. بعضی گروهک‌های تروریستی هم نوپدید بودند که از سوی بعضی از رژیم‌های فاسد عربی مدیریت می‌شدند. روند حرکت آنان در هفته‌ای که پشت سر گذاشتیم نشان داد که این ظرفیت‌ سازماندهی شده، یک جا به خدمت گرفته شده‌اند و حوادث روی داده در متن این اغتشاشات نشان می‌دهد که ماجرا به نیروهای کف آشوب‌ها محدود نبوده است. استفاده از سلاح‌های گرم و سرد در این آشوب‌ها یک راهبرد بود که از سوی کسانی که در ساختمان‌های اطراف نقاط آشوب به‌وسیله تک تیراندازها پشتیبانی می‌شدند تعداد قابل توجهی از کشته‌ها نه از جلو بلکه از عقب و در فاصله نسبتا دور مورد اصابت گلوله قرار گرفته‌اند و این نشان می‌دهد، در این صحنه کشته‌سازی» و به هم ریختن اعصاب مردم و نیروهای انتظامی و امنیتی به‌عنوان راهی برای گسترش اغتشاش و منفعل کردن نیروهای مسئول مدنظر بوده است.


تلاش برای گسترش تخریب، یک روی مسئله بوده است. بستن اتوبان‌ها و راه‌های اصلی در استان‌هایی که درگیر این آشوب‌ها بودند، حمله به بانک‌ها و سایر مراکز خدمات عمومی و کشاندن دامنه تخریب به خانه‌های مردم برای عمق بخشیدن به اغتشاشات و ناامید کردن مردم و به‌خصوص نیروهای مدافع امنیت صورت گرفت. البته در این میان بعضی از طراحی‌های سران خارجی تروریسم مثل حمله به زیرساخت‌های مخابراتی در شیراز و اصفهان که لااقل ۲۰ استان کشور را پوشش‌ مخابراتی می‌دادند و نیز حمله به انبار اصلی مایحتاج عمومی کشور که مواد غذایی، دارویی و. سالانه کشور نگهداری می‌کرد، با رشادت نیروهای مدافع امنیت کشور ناکام گذاشته شد.

 

در نهایت در روزهای اول هفته گذشته، ما شاهد دوئل امنیتی» نیروهای انقلاب و معاندان داخلی و خارجی بودیم که غلبه سریع و شوق‌انگیز نیروهای انتظامی و امنیتی بر برنامه‌ریزی و ساماندهی پیچیده دشمنان و معاندان نشان داد، ایران و جمهوری اسلامی علی‌رغم مواجه بودن با توطئه‌های پیچیده، از اقتدار  بسیار بالایی برخوردار است. در این میان یک نکته مهم که از چشم ناظران پنهان ماند، اقتدار ایران در حفظ ارتباطات داخلی بین بانکی و. بود که دشمن را وادار به اعتراف کرد. آمریکایی‌ها و. گمان می‌کردند ایران در مواجهه با اینترنت با بن‌بست مواجه است چراکه اگر آن را باز بگذارد، خدمت بسیار ویژه‌ای به مخالفان و اجرای برنامه‌های دشمنان خود کرده است و اگر اینترنت را مسدود نماید ارائه خدمات بانکی و. آن بهم می‌ریزد و کشور مختل می‌گردد که خود این به معنای تن دادن به سطحی از فروپاشی است. اینها توجه نداشتند که در طول این سال‌ها ایران در کنار اینترنت به یک زیرساخت مخابراتی در داخل رسیده و می‌تواند سیستم‌های حساس خود را روی آن سوار کرده و از آسیب‌های قطع اینترنت مصون بماند. این سبب عصبانیت شدید آمریکا، اروپا و. گردید و در عین حال یک درس هم برای کشور بود که برای بومی‌سازی اینترنت عمومی نیز وارد عمل گردد. ۳. یکی از جنبه‌های مهم و قابل تحلیل در مقوله افزایش قیمت بنزین و حوادث پس از آن، موضع‌گیری امام ‌ای دامت برکاته» بود و البته مثل بسیاری از موارد دیگر، گذشت زمان عمق این موضع‌گیری را بیش از حالا نشان خواهد داد.

 

مواضع رهبر معظم انقلاب اسلامی در دوره حضرت امام خمینی - قدس سره- و در دوره حضرت امام ‌ای -دامت برکاته- همیشه دو جنبه را پوشش داده است؛ یک جنبه آن ایدئولوژیک» بوده‌ به این معنا که معظم‌لهما به‌عنوان سنگربان نظام فکری اسلام و اصول آن در مواجهه با رخدادها بوده‌اند و جنبه دیگر آن مصالح» مردم بوده است که نوعاً در قاعده عدالت اجتماعی» جلوه‌گر بوده است. مردم نیز همواره از معظم‌لهما همین دو انتظار را داشته‌اند و مقتضای رهبری توأمان دینی و دنیوی مردم هم جز این نیست. در این صحنه، رهبری با هدررفت سرمایه ملی از یک سو و برنامه ارائه شده از سوی دولت و سپس سران سه قوه برای مهار این معظل مواجه بود. در عین حال کاملاً پیدا بود که اجرای برنامه دولت ولو به‌صورت موقت فشار سنگینی را بر مردم وارد می‌کند و دفاع از چنین برنامه‌ای برای رهبری هزینه» جدی دارد و البته حفظ وجاهت رهبری بزرگترین سرمایه کشور و پشتوانه اداره آن می‌باشد و یک واجب بزرگ به حساب می‌آید و بر این اساس حضرت امام می‌فرمودند پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به کشور شما آسیبی وارد نشود».

 

با توجه به حساسیت بالای این موضوع، بعضی‌ها توصیه‌هایی داشتند که این توصیه‌ها در نهایت ناظر به جداشدن حساب رهبری از حساب این تصمیم‌گیری بود. در این صحنه رهبری معظم انقلاب اسلامی با چند گزینه مواجه بودند؛ مخالفت با طرح دولت و مصوبه سران قوا، سکوت در مقابل طرح، گرفتن موضعی دوپهلو که مسئولیت را متوجه او نکند، اما امر دادن کاملا مسئولیت به سران قوا و کنار کشیدن از صف قوا و در نهایت اعلام صریح پشتیبانی از تصمیم دولت و سران قوا به نحو مشروط که رهبر معظم انقلاب، راه پنجم را انتخاب کردند. درخصوص تحلیل این موضوع باید به نکته‌هایی توجه کرد:

 

- واقعیت این است که ادامه روند کنونی هدررفت سرمایه ملی به مصلحت کشور نیست و رهبری نظام نمی‌تواند نسبت به آن بی‌توجه باشد و در اینجا ترجیح حفظ وجاحت بر مصلحت کشور معنا و مفهومی ندارد و در قاموس رهبر معظم انقلاب نیست کما اینکه چنین چیزی در قاموس حضرت امام- روحی له‌الفداه- هم نبود؛

 

- پیامدهای سنگین طرح دولت به‌گونه‌ای نبود که بدون حمایت قاطع رهبر معظم از آن، به جایی برسد. مسلماً بدون پشتیبانی رهبری، حتی اگر دولت طرح را اعلام و شروع به اجرا می‌کرد، قادر به ادامه راه نبود و طرح به شکست می‌انجامید و خسارت هنگفت هدررفت سرمایه کشور استمرار می‌یافت؛

 

- در صورتی که رهبری از طرح اصلاح نرخ بنزین به صورتی که ذکر آن رفت، حمایت نمی‌کرد هم مردم و هم مسئولین دچار دودستگی شدید می‌شدند. با عدم حمایت رهبری حتماً پدیده‌هایی در مجلس شکل می‌گرفت که در روزهای اول در قالب استعفای برخی از نمایندگان و ارائه طرح استیضاح رئیس‌مجلس و استیضاح رئیس‌جمهور از سوی برخی دیگر شکل هم گرفت و این سبب بگو مگوی زیاد میان مسئولین کشور می‌گردید. از سوی دیگر عدم موضع‌گیری صریح رهبری در حمایت از طرح، بخش زیادی از مردم ارادتمند ایشان را که فقط به یک جنبه ماجرا توجه داشتند هم به صحنه اعتراضات می‌کشاند و طرح اصلاح قیمت بنزین عملاً از بین می‌رفت و از آن پس این دولت جرأت نمی‌کرد در هیچ زمینه اصلاحی دیگر که کشور به آن نیاز داشت، پا پیش بگذارد و این یعنی عملاً کشور قفل می‌شد! موضع‌گیری صریح رهبری سبب شد ضمن حفظ وحدت درونی نظام، وحدت مردم نیز تأمین شود و دولت هم فرصت پیدا کند تا برای جنبه‌های نگران‌کننده طرح افزایش قیمت بنزین فکر کند این در حالی بود که برخی از خناسان آماده بودند تا پس از مخالفت رهبری بر طبل بسته بودن دست دولت بکوبند و فریاد وا دولتا سر دهند.

 

در واقع موضع‌گیری صریح رهبری سبب شد تا از یک سو، دولت بحران ناشی از تصمیم اخیر- که از جنبه‌هایی قابل نقد هم هست- پشت سر بگذارد و خود را برای بخش دوم ماجرا که مدیریت قیمت‌هاست آماده کند.-

 

موضع‌گیری رهبری سبب جدا افتادن اعتراضات طبیعی مردم از توطئه‌های بسیار پیچیده خارجی گردید. سخنان روز شنبه رهبری تکلیف دو دسته را معین کرد یکی تکلیف مردم در جداکردن صف خود از معارضین و هوشیاری آنان و دوم تکلیف نیروهای انتظامی و امنیتی در تردید نکردن در مواجهه با طراحی پیچیده دشمن. و از این رو بود که این توطئه در زمان بسیار کوتاهی مهار گردید و حجم خسارات- که دشمن تخریب حداکثری را مدنظر داشت- به شدت کاهش پیدا کرد.

رهبری در این صحنه به وظیفه خود به درستی عمل کرد و خدا خوداو را محافظت می‌فرماید.  

سعدالله زارعی»


 

پاسخ پیامبر (ص) به ادعای عمر بن خطاب»

 

و در الدر المنثور است که احمد و بخارى از عبد الله بن هشام روایت کرده اند که گفت:

ما با رسول خدا (صلى الله علیه و آله) بودیم، حضرت دست عمر بن خطاب را گرفته بود، عمر گفت: یا رسول الله! به خدا سوگند تو در دل من از هر چیز دیگرى غیر از جانم محبوب ترى.

حضرت فرمود: احدى از شما ایمان نیاورده مگر وقتى که من از جانش هم محبوب تر باشم.

تفسیر المیزان/ جلد نهم / ذیل بحث روایی مربوط به آیات ۱۷ الی ۲۴ سوره توبه»


 

اهمیت و ارزش ایمان چه کسانی بیشتر است؟»

 

در تفسیر برهان از نهج البیان روایت کرده که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود:

کدام یک از خلایق ایمانشان حیرت انگیزتر است؟

گفتند: ملائکه.

فرمود: ملائکه خود در نزد پروردگارند، جهت ندارد که ایمان نداشته باشند.

گفتند: انبیاء (علیهم السلام).

فرمود: انبیاء هم مورد وحى خداى تعالى هستند، با این حال ایمان آوردنشان خیلى مهم نیست. گفتند: ما.

فرمود: شما هم با من که پیغمبرم معاصر هستید، جهت ندارد که ایمان نیاورید، بلکه ایمان آن مردمى مهم و با ارزش است که بعد از شما مى آیند، با اینکه جز نوشته اى در اوراق چیزى ندیده اند مع ذلک به همان نوشته ایمان مى آورند، این است معناى آیه و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئک همالمفلحون.»


خطبة زیبای  پیامبر اکرم (ص) قبل از جنگ تبوک»

 

اى مردم! راست ترین گفتارها کتاب خدا و سزاوارترین سفارشات تقوا و بهترین ملتها ملت ابراهیم و نیکوترین سنت ها سنت محمد و شریف ترین سخنان ذکر خدا و بهترین داستانها همین قرآن است. و نیکوترین امور سنتهاى ثابت و پا بر جاست و بدترین امور، امور نو ظهور و تازه درآمده است. و نیکوترین هدایت هدایت انبیاء و شریف ترین کشته شدگان آنهایند که در راه خدا شهید شده باشند و تاریک ترین کوریها کورى ضلالت بعد از هدایت و بهترین کارها آن کارى است که نافع تر باشد.

بهترین هدایتها آن هدایتى است که پیروى گردد و بدترین کوریها کورى دل است. دست بالا (دهنده ) بهتر از دست پائین (گیرنده) است. خواسته اى که کم و به قدر کفاف باشد بهتر از آن خواسته اى است که زیاد و بازدارنده از یاد خدا باشد. بدترین معذرتها معذرت در دم مرگ و بدترین ندامتها ندامت در روز قیامت است.

پاره اى مردم کسانیند که به نماز جمعه نمى آیند، مگر گاه بگاه، و پاره اى دیگر کسانیند که به یاد خدا نمى افتند مگر بى اراده و نیت، و از بزرگترین خطاهاى زبان دروغ و بهترین بى نیازیها بى نیازى دل (و سیرى چشم و دل) است.

نیکوترین توشه ها تقوا، و اساس حکمت، ترس از خداست، و بهترین چیزى که در دل مى افتد یقین است، و شک و تردید از کفر است، و دورى کردن از یکدیگر عمل جاهلیت، و غل و غش از چرک جهنم، و مستى، اخگر و پاره هاى آتش و سرائیدن شعر از ابلیس است. و شراب انبانه همه گناهان و ن دامهاى شیطان و جوانى شعبه اى از جنون است، و بدترین کسب ها رباخوارى و بدترین خوردنها خوردن مال یتیم است، و نیک بخت آن کسى است که از دیگران پند بگیرد، و بدبخت آن کسى است که در شکم مادر بدبخت باشد.

و هر یک از شما سرانجام در خانه چهار ذراعى (قبر) قرار خواهد گرفت، و در هر امرى آخر آن را باید نگریست و ملاک هر امرى اواخر آن است، و بدترین رباها دروغگوئى است و هر آینده اى، نزدیک است، و ناسزا گفتن به مؤمن فسق و قتال با او کفر و خوردن گوشت او از نافرمانى خدا و حرمت مال او مانند حرمت خون اوست.

و هر که به خدا توکل کند خدا او را کفایت کند، و هر که صبر کند به پیروزى مى رسد، و هر که از جرم دیگران در گذرد خداوند از جرائم او در مى گذرد، و هر که خشم خود فرو ببرد خداوند پاداشش مى دهد، و هر که صبر بر مصیبت کند خدا او را عوض مرحمت مى کند، و هر که در پى انتشار فضائل خود برآید خداوند در پى رسوائیش برخواهد آمد و هر که در این باره سکوت کند خداوند به بیشتر از آنکه خود انتظار داشت فضائلش را انتشار مى دهد و هر کس معصیت کند خدا عذابش دهد. بار الها ! مرا و امت مرا بیامرز. بار الها! مرا و امت مرا بیامرز. من از خدا براى خودم و براى شما طلب مغفرت مى کنم.

»تفسیر المیزان / جلد نهم/ سوره مبارکه توبه / بحث روایی مربوط به جنگ تبوک»


Image result for ‫شهادت سردار قاسم سلیمانی‬‎

 

سید شهدای مقاومت و افقی که به ظهور آمد»

 

استاد اصغر طاهرزاده»

 

بحمداللّه خداوند در راه توحید و در مسیر نفیِ استکبار، آن‌چنان برکات و ظرفیت‌هایی قرار داده که هر قدمی در مقابله با این راه، برداشته شود تا راهِ توحید به گمان دشمنانِ این راه متوقف شود؛ جلوه‌ای از جلوات نورِ جامع الهی به ظهور می‌آید. مثل روز روشن است که چنین کاری را که آمریکا انجام داد، جز به دست احمق‌ترین و نادان‌ترین انسان‌های روی زمین امکانِ انجام نداشت.

انقلاب اسلامی راهِ گشوده‌ای است که باید در هر مرحله از مراحل حضور تاریخی‌اش، گامی به اقتضای آن مرحله بسی بلندتراز قبل  به جلو برداشته شود و این گام محقق نمی‌شد مگر آن‌که جهان تشیع خود را به ظهوری دیگر نشان دهد و آن ظهور، با شهادتِ سردار حاج قاسم سلیمانی به میان آمد تا باطنی نهفته از رخداد توحیدیِ انقلاب اسلامی در هویت جهانی‌اش ظهور کند و معنای تی که عینِ دیانت است و در جای خود، سلوکی با برکت می‌باشد؛ هرچه بیشتر نهادینه شود و اشک‌هایی در سوکِ آن مرد آسمانی به ظهور آید که از جنس اشک‌های اولیاء الهی است در نیمه شبان برای رفعِ حجاب‌های غلیظ تاریخِ ظلمانیِ این زمانه.

 از این به بعد، این آمریکا است که در انفعالِ هر روزیِ خود گرفتار خواهد شد، ولی نه از جنسِ سقوط یک جبهه‌ی ی در مقابل رقیب ی‌اش، بلکه به معنای به ظهورآمدنِ قدم‌قدم‌های توحیدی که بنا است همه‌ی مناسباتِ عالَم کفر را تغییر دهد. خداوند بنا دارد با نشان‌دادنِ حضور چشم‌گیر و جهانیِ جبهه‌ی توحیدیِ انقلاب اسلامی به ما و جهانیان نشان دهد با حضور در این جبهه، در کجا ایستاده‌ایم؟ در جایی که: یُعْجِبُ اُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ» پایه‌گذاران آن نیز، خود به شگفت می‌آیند و از آن طریق، فشار و خشمی بی‌اندازه در کفار ایجاد می‌شود.  

پس! قصه، قصه‌ی یک شخص نیست؛ قصه‌ی انسانی است که در تاریخ بشریت از آن جهت که قاسم سلیمانی بودن، گمگشته شان بود با ظهور او به ظهور آمد، انسان‌هایی مثل ابوالمهدی‌المهندس متوجه شدند او به صورتی فوق‌العاده، شبیه ابعادِ متعالی خودشان است که چگونه ذیل اسلام و تشیع و ولیّ فقیه، باید چنین بودنی» داشته باشند که در عین مهابت، مهربان باشیم و در عینِ بصیرت ی- به عمیق‌ترین شکلِ جهانی آن- ت‌زده و منفعل نباشیم و در عین مصمم‌بودن، گرفتار خشونت بی‌جا نگردیم. و این یعنی از مرزهای جزیره‌ای بودن» به در آمدن و جهان اسلام را احیاء‌کردن، تا همه‌ی بشریت بدانند هنوز هم امکان زندگی و زنده‌بودن هست، و برای مقابله با استکبار، کسی نباید خود را معطل دیگری کند چه شیعه باشد و چه سنی و چه چپ و چه راست.

با به صحنه‌آمدن مردم در تجلیل از سید شهدای مقاومت، گذشته‌ی افتخارآمیزی که داشت برای نسل جدید گم می‌شد؛ ورقی دیگر خورد برای حضوری عمیق‌تر انقلاب اسلامی. تا نسل جدید، خود را نه در دیروز» که در امروز»ِ خود به وسعت همه‌ی تاریخی که انقلاب اسلامی در آینده‌ی بشریت رقم خورده است؛ احساس کند.


Image result for ‫سردار سپهبد قاسم سلیمانی‬‎

رزمنده‌ها! یادگاران جنگ! یکی از شئون عاقبت به‌خیری، نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است. والله والله والله از مهم‌ترین شئون عاقبت به‌خیری این است. والله والله والله از مهم‌ترین شئون عاقبت به‌خیری رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سُکّان انقلاب را به‌دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهم‌ترین محور محاسبه، این است.»

سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی»

Related image


Related image

 

جوان، مواظب خودت باش!»

 

جوان، مواظب خودت باش!

لگدهایت را به تصویر مردی بعداز تکه تکه شدنش می زنی که حتی حالا که رفته ای آن بالا نگران توست که نیفتی!

محکم تر هم که بزنی او دلگیر نمی شود ، فقط مواظب باش نیفتی نه از اسب و نه از اصل!

بعضی دیگران که آنجا برایت سوت و کف می زنند را هم حاج قاسم بچه های خودش می داند!

حاج قاسم تو را با آمریکا و اسرائیل اشتباه نمی گیرد!

شاید خوشحال هم باشد که تو چه دل و جگری پیدا کرده ای!

حاج قاسم شاگرد مردی و سرباز است که به دوستانش  سپرده بود از پاره شدن عکسش نرنجند!

و این هردو مرید امامی هستند که فرموده بود به جای روح منی خمینی» اگر مردم بگویند مرگ بر خمینی» برایش تفاوتی ندارد

بزن جوان! فقط مواظب خودت باش!

مواظب باش نیفتی!

حاج قاسم حالا دستش در ملکوت عالم بیشتر از قبل باز شده است ای بسا دست تو را هم بگیرد!

فقط برای جوابی که به نگاه مهربانش باید بدهی، حرفی داشته باش.

پاسخ فرزند شهید حاج قاسم سلیمانی به جوان توهین کننده به عکس سردار»


Related image

 

جوان، مواظب خودت باش!»

 

جوان، مواظب خودت باش!

لگدهایت را به تصویر مردی بعد از تکه تکه شدنش می زنی که حتی حالا که رفته ای آن بالا نگران توست که نیفتی!

محکم تر هم که بزنی او دلگیر نمی شود ، فقط مواظب باش نیفتی نه از اسب و نه از اصل!

بعضی دیگران که آنجا برایت سوت و کف می زنند را هم حاج قاسم بچه های خودش می داند!

حاج قاسم تو را با آمریکا و اسرائیل اشتباه نمی گیرد!

شاید خوشحال هم باشد که تو چه دل و جگری پیدا کرده ای!

حاج قاسم شاگرد مردی و سرباز است که به دوستانش  سپرده بود از پاره شدن عکسش نرنجند!

و این هردو مرید امامی هستند که فرموده بود به جای روح منی خمینی» اگر مردم بگویند مرگ بر خمینی» برایش تفاوتی ندارد

بزن جوان! فقط مواظب خودت باش!

مواظب باش نیفتی!

حاج قاسم حالا دستش در ملکوت عالم بیشتر از قبل باز شده است ای بسا دست تو را هم بگیرد!

فقط برای جوابی که به نگاه مهربانش باید بدهی، حرفی داشته باش.

پاسخ فرزند شهید حاج قاسم سلیمانی به جوان توهین کننده به عکس سردار»


 

Image result for ‫شهید قاسم سلیمانی‬‎

سلیمانی را کسی می‌تواند درک کند که عاشق خدا باشد و نه فقط آماده‌ی دادن جان خود برای خدا، بلکه سخت مشتاق باشد و در عمل بر آن اصرار داشته و شجاعت آن را نیز داشته باشد.
این بالاترین درجه‌ی عرفان عملی است و این یک معیار برای سنجیدن خود ماست.
امثال سلیمانی را هنوز می‌توان در بین رزمندگان جان‌برکف ما یافت. اما دنیاپرستان داخلی و مخصوصا خارجی کجا می‌توانند این را ادراک کنند؟! و باز این یک معیار مهم پیشرفت ایران است. 
پیشرفت نه بر اساس معیارهای گول‌زننده‌ی توسعه‌ی ظاهری که ما همیشه از آن عقب و دنباله‌روی تحقیرشده‌ی غرب باشیم؛ [بلکه پیشرفت، بر اساس معیار صحیح]. معیار پیشرفت، معیار الهی است. انسان‌هایی را می‌توان پیشرفته خواند که به بالاترین درجه‌ی شناخت خالق و صانع متعال رسیده باشند و در راه او آمادگی ازخودگذشتگی داشته باشند. حسین (ع)، درجه و اندازه‌ی این عشق و ازخودگذشتگی را در آن زمان تعیین نمود و سلیمانی‌ها در این زمان.
خداوند از طریق اینان مجدداً در این زمان نمونه‌ای از چنان انسان پیشرفته را به ما نشان می‌دهد.»

یادداشت پروفسور فرامرز رفیع‌پور در مورد شهید سلیمانی (رحمة الله علیه)


Image result for ‫شهید قاسم سلیمانی‬‎

 

یاداشت پروفسور فرامز رفیع‌پور دربارة سردار شهید حاج قاسم سلیمانی»

 

سلیمانی را کسی می‌تواند درک کند که عاشق خدا باشد و نه فقط آماده‌ی دادن جان خود برای خدا، بلکه سخت مشتاق باشد و در عمل بر آن اصرار داشته و شجاعت آن را نیز داشته باشد.
این بالاترین درجه‌ی عرفان عملی است و این یک معیار برای سنجیدن خود ماست.
امثال سلیمانی را هنوز می‌توان در بین رزمندگان جان‌برکف ما یافت. اما دنیاپرستان داخلی و مخصوصا خارجی کجا می‌توانند این را ادراک کنند؟! و باز این یک معیار مهم پیشرفت ایران است. 
پیشرفت نه بر اساس معیارهای گول‌زننده‌ی توسعه‌ی ظاهری که ما همیشه از آن عقب و دنباله‌روی تحقیرشده‌ی غرب باشیم؛ [بلکه پیشرفت، بر اساس معیار صحیح]. معیار پیشرفت، معیار الهی است. انسان‌هایی را می‌توان پیشرفته خواند که به بالاترین درجه‌ی شناخت خالق و صانع متعال رسیده باشند و در راه او آمادگی ازخودگذشتگی داشته باشند. حسین (ع)، درجه و اندازه‌ی این عشق و ازخودگذشتگی را در آن زمان تعیین نمود و سلیمانی‌ها در این زمان.
خداوند از طریق اینان مجدداً در این زمان نمونه‌ای از چنان انسان پیشرفته را به ما نشان می‌دهد.»

 


Image result for پوستر سردار سلیمانی

 

صور اسرافیل»

 

تحلیلی زیبا از تفاوت شهادت حاج قاسم سلیمانی با سایر شهدای انقلاب»

 

همة هستی همگام با انسانی است که در راه هدایت گام بر می دارند.»

امام موسی صدر»

افراد جامعه به گونه‌‌های مختلفی هستند. برخی در زندگی‌شان برای دیگران آورده‌ای دارند و برخی ندارند. برخی اطرافیان خود را رشد می‌دهند و برخی نه و برخی بعد از مردن خود نیز می‌توانند به بقیه خیری برسانند و برخی اینچنین نیستند. اما واقعه شهادت حاج قاسم سلیمانی از سنخ هیچ کدام از این موارد نیست! شهادت این فرد با شهادت کلیه شهدای انقلاب اسلامی متفاوت است. اینکه بیان می‌شود جنس شهادت جنس دیگری می‌باشد، به همان معنی است که جنس شهادت یاران اباعبدالله (ع) نیز با شهادت‌های پیش از خود فرق داشت. با شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) فرق داشت. هیچ‌کس نمی‌تواند شهادت شهید حججی را با شهادت شهید همت و امثالهم مقایسه کند. لازمه قیاس، سنخیت در نوع است. البته توجه داشته باشید این ادعا به هیچ معنا تلقی کننده‌ پایین بودن و کم ارزش بودن شهادت‌های آن بزرگواران نیست؛ بلکه نشان دهنده اهمیت و ارزش شهادت‌های شهید حججی و سلیمانی است.


مگر شهادت سلیمانی با شهادت کاظمی‌ها و خرازی‌ها چه تفاوتی دارد؟ چه چیزی باعث شده است که ما جنس شهادت‌های آنها را جدای از هم بدانیم؟ آیا علت آن در نحوه شهادت آن‌ها است؟ آیا در زمان و مکان شهادت است؟ آیا علت آن مصالح امنیتی و ی کشور است؟ بدیهی است که پاسخ تمامی این سوالات منفی است. سوالاتی که برخی با پاسخ مثبت، آن‌ را هنر شهادت شهید سلیمانی معرفی می‌کنند و به بیراهه می‌روند. باید در این دقت کرد که آنچه در این شهادت تمایز ایجاد کرده است و این شهادت را در ادامه شهادت شهید حججی قرار داده است، رشد تکوینی انسان‌ها» در اثر این شهادت بوده است. شاید به کار بردن این عبارت برای برخی بسیار محل اعراض و مناقشه باشد و آن را بی‌مبنا و ابتر تلقی کنند. اما باید دانست که آنچه پس از شهادت شهید سلیمانی رخ داد، دقیقا نشانه‌هایی از همان رشد تکوینی و بیداری در مردمان بود.


شهادت شهید سلیمانی نه در ابتدای انقلاب بلکه در سال ۲۰۲۰ اتفاق افتاده است. در این زمان، بلوغی به صحنه آمده است که ابتدای انقلاب هم شاهد آن نبوده‌ایم. این اتفاق در زمانه کنونی که مدرنیته و تکنیک جولان می‌دهند رقم خورده است و نه در فضای نابالغ تکنیکی ابتدای انقلاب و با این همه، انسان‌هایی که در این فضا زیست کرده‌اند چنین تشییع جنازه‌ای را رقم زده‌اند. این برخورد و بازتاب‌های حسی و عقلی مردم را در نظر بگیرید، اگر همین برخوردها عینا و دقیقا در زمان انقلاب یا اصلا در دوران ائمه اطهار اتفاق می‌افتاد، جای شگفتی داشت اما اکنون که این حادثه در چنین شرایطی و در این زمانه رخ داده است، جای بسیار بسیار شگفتی دارد!


از خودتان سوال بپرسید! این انسان‌هایی که در تشییع جنازه چنین کردند، از کجا آمده‌اند؟ این انسان‌هایی که از شهرهای خودشان به تهران رفتند، از کجا آمده‌اند؟ آری این ملت در گذشته نیز برای رحلت پیشوای خود حضرت روح‌الله (ره) چنین رفتار مشابهی را بروز دادند اما رخ‌ دادن بسیار کمی‌تر و کیفی‌تر آن برای یک سردار جنگی که هر لحظه در میدان‌های جنگ انتظار شهادت‌اش می‌رود، توسط این انسان‌ها، مدهوش کننده است. انسان‌هایی که هر یک خودشان و با دعوت خودشان به صحنه آمده‌اند و بدون اختیار عقل معاش خود، خود را به صحنه می‌رسانند، آیا چیزی جز لبیک به ندای اصرافیلی حقیقت است؟ چیزی جز شوق برای رویت حقیقت و لمس آن است؟ آیا این انسان‌هایی که چنین عظمتی را رقم زدند، غیر از انسان‌های امروزی و غیر از من و شما بودیم؟ آیا ما باید خودمان را گول بزنیم و بگوییم این انسان‌ِ در بند توهم و غرب‌گرای امروزی که در تشییع جنازه آنچنان وارد می‌شود، انسان امروزی نیست و آنها را از دل تاریخ هزاران هزار سال پیش و از میان عمارها و سلمان‌ها بیرون کشیده‌ایم و برای مدتی به تاریخ امروزی چسبانده‌ایم تا نمایشی را اجرا کنند و سپس در گذر زمان متوقف شوند؟ یا باید با عینکی دیگر و به دور از تعصبات ذهنی تحلیل کنیم؟! به همین خاطر است که شما باید برای تحلیل این ماجرا فقط به درون خودتان رجوع داشته باشید تا از گزند این تعصبات رهایی یابید و صرفا آنچه را که دریافت کرده‌اید را به زبان بیاورید و نقش ببندید. 


از خودتان سوال بپرسید چرا خبر شهادت در دل شما انقلابی ایجاد کرد؟ آیا شما چیزی به غیر از چند خط متعارف از آقای سلیمانی شناخت داشتید؟ چرا با وجود این شناخت بسیار کم و اندک، این شهادت در درون شما تاثیرگذار شد؟ تاثیرگذاری که تاثّر آن به اختیار شما نبود و ناخوانده بر درون شما وارد شد و هرکسی که توانسته باشد حدی از غل و غش را در وجود خود زدائیده باشد، این ورود تکوینی را نیز یافته است و به استقبال آن رفته است.


اینگونه و با طرح این سوالات خواهید فهمید که جنس این شهادت با شهادت‌های اول انقلاب فرق می‌کند. در واقع این همان جنس غلیظ شده شهادت شهید حججی است. شهادتی که فرای از قبل و بعد از شهادت، خودِ شهادت موجب رشد تکوینی می‌شود. این رشد است که موجب تکاپوی انسانِ تحت سلطه عقل غربی می‌شود و اینچنین بی‌گدارانه و با اشتیاق خاصی حرکت می‌کند و گریه می‌کند و می‌لرزد. رشدی که بسیاری را در برگرفت، بدون آنکه آنها طلبی از آن داشته باشند. مائده‌ای ناخوانده‌ای بود که بر دل‌های ما نازل شد.


از خودتان سوال بپرسید آیا این اتفاق جز وعده نزدیکی ظهور چه خبر دیگری دارد؟ ظهوری که وقتی اتفاق بیفتد انقلابی در قلوب می‌شود و تصعیدی در علوم می‌شود که شواهد آن در روایات ما فقط خاک می‌خورد. باید دانست در عصر کنونی یک اتفاقی که توانسته است حیات غربی انسان کنونی را اینچنین به مخاطره اندازد، قطعا در زمان ظهور نیز به همین نحو تقلب قلوب خواهیم داشت و انسان‌ها از نوعی به نوع دیگر به پا خواهند خواست و این اتفاق آنقدر سریع است که می‌توانیم آن را دفعی و لحظه‌ای قلمداد کنیم و در این تقلب لحظه‌ای، انسان‌ها رشد می‌کنند و مهیای رکاب موعود می‌شوند. همانگونه که در این ایام نیز مزه‌ای از آن را چشیدیم و بدون آنکه به اختیار کام خود را باز کرده باشیم. همین مزه است که سنخ متفاوتی را رقم زده است. مزه‌ای که از آن بوی ظهور استشمام می‌شود و مزه‌ای که انتظار چشیدن آن را در آن ایام داریم.


از خودتان بپرسید آیا وقوع چنین سنخ از اتفاق‌ها، غیر از زائیدگی در عقل اربعینی است؟ آیا چیزی جز مسخ قلوب و عقولی که در اربعین رخ می‌دهد را در اینجا می‌بینیم؟ و اگر صادقانه به خودتان رجوع کنید، این تاثیر را می‌یابید و بدانید که هر چقدر این تاثیر را بتوانید بیشتر ادراک کنید، می‌توانید ظهور مهدی موعود (عج) را بهتر ادراک کنید. چرا که این اتفاقات همه آمادگی برای انسان‌هاست تا بتوانند زمینه مقلب القلوب شدن در زمان ظهور را در خودشان ایجاد کنند.


 

براستی همة ما حاج قاسمیم»

 

استاد اصغر طاهرزاده»

 

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

 

۱. در راستای حضور اراده‌ی الهی در یک ملت، قرآن می‌فرماید: وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ» ای پیامبر این قرآن را که ذکر است بر تو نازل کردیم. لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» تا برای مردم روشن کنی آن‌چه را بر آن‌ها نازل شده است. وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (نحل/۴۴) به این امید که فکر کنند. رابطه‌ی ذکر» و تفکر» در این آیه خیلی عجیب است که اگر مردم متوجه شوند چه مطالبی بر قلب آن‌ها اشراق شده، متفکر می‌شوند. و نیز می‌فرماید: یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (الرّحمن/۲۹) هر آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از خداوند تقاضا و طلب دارند و او در هر روز و روزگاری به شأنی که مناسب طلب و ظرفیت تقاضاکنندگان است، به ظهور می‌آید. در آیه‌ی ۵۲ سوره‌ی آل‌عمران می‌فرماید: فَلَمَّا أَحَسَّ عیسى‏ مِنْهُمُ الْکُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصاری إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ»؛ چون بنی‌اسرائیل به جای ایمان به حضرت عیسی (ع) به او کفر ورزیدند و حتی نقشه‌ی به قتل‌رساندن او را کشیدند، حضرت خطاب به آن‌ها گفت: شما کدامتان حاضرید در مسیر إلی اللّه مرا یاری کنید؟ حواریون در جواب به حضرت گفتند: ما آماده‌ایم به عنوان یاران خدا. تا این‌جا خبر از سخنانی است که بین حضرت عیسی (ع) و حواریون انجام شده، ولی در آیه‌ی ۱۱۱ سوره‌ی مائده می‌فرماید: وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بی‏ وَ بِرَسُولی‏ قالُوا آمَنَّا» به یاد آور آن‌گاه که وحی کردم به حواریون که به من و به رسول من ایمان آورید؛ آن‌ها گفتند ایمان آوردیم. این بدین معناست که برخورد حواریون با پیامبر خود، ریشه در نحوه‌ای از وَحی دارد که در درون آن‌ها القاء شد، البته نه آن وَحی‌ای که موجب شریعت برای مردم می‌شود. به معنایِ نفخه و نفحه‌ای الهی است که بر جان آن‌ها دمیده شد. در همین رابطه رسول خدا (ص) فرمودند: إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا» (مشارق الأنوار، ص ۳۰۳) از طرف پروردگار شما در زندگی شما نفحاتی هست شما خود را در معرض آن نفحات قرار دهید.

 

۲. آیا آینده‌ای را که خداوند برای ما اراده کرده است و امثال شهید قاسم سلیمانی آن را می‌شناسد و غرب‌زده‌ها از آن غفلت دارند، برای ما روشن است، چه آینده‌ای است؟ مگر جز این است بشری آینده دارد که آرمان داشته باشد؟ و امروز انقلاب اسلامی روشن کرده است آینده‌ی ما از یک طرف به خودآمدنی است در راستای نظر به میدان فرهنگیِ دینی خود و از طرف دیگر مواجهه با تمدن غربی بدون اصالت‌دادن به اومانیسم سکولاریته.

 

۳. کافی است ما بنیاد و هستی خود را با آهنگی غیر از آن‌چه با باورهای خود روبه‌رو هستیم، بخوانیم. یعنی بر آنچه بر جان‌مان اشراق شده، توجه کنیم. در این حالت به تفاوت آن‌چه ما را در بر گرفته و ما خود را در آن احساس می‌کنیم، با آن‌چه بیرونِ ما و در برابر ما است، پی خواهیم برد. در این صورت است که در جهان‌بودنیِ خود، هستی خود را در بودن در تاریخی احساس می‌کنیم که با انقلاب اسلامی ظهور کرده، و در بستر این تاریخ همه‌ی ما قاسم سلیمانی‌بودن خود را احساس می‌کنیم، گویا او در این تاریخ، خودِ ما است که با ظهوری برتر آشکار شده.

 

۴. وقتی آن شهید بزرگوار یعنی حاج قاسم سلیمانی می‌گوید:

رزمنده‌ها! یادگاران جنگ! یکی از شئون عاقبت به‌خیری، نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است. والله والله والله از مهم‌ترین شئون عاقبت به‌خیری این است. والله والله والله از مهم‌ترین شئون عاقبت به‌خیری رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سُکّان انقلاب را به‌دست دارد. در قیامت خواهیم دید مهم‌ترین محور محاسبه، این است.»

جمله‌ی فوق خبر از آن می‌دهد که اگر به بنیاد خود به عنوان اصلِ هستی‌مان گوش فرا دهیم، می‌یابیم آن‌چه ما را تکان می‌دهد و به سمت و سویی می‌برد، همان راهی است که باید طی کنیم و همه‌چیزِ ما به آن راه بستگی دارد، کافی است آن راه را بیابیم و در آن باقی بمانیم. آیا آن راه در این تاریخ، انقلاب اسلامی و رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی با نایب امام یعنی رهبر انقلاب نیست؟ که به گفته‌ی سید شهدای مقاومت، شهید حاج قاسم سلیمانی راهِ نجات ما در دنیا و آخرت است؟

 

۵. قرارگرفتن در بودنِ تاریخیِ خود همان حسّی است که نسبت به سیّد شهدایِ مقاومت در خود احساس کردیم. بودنی که در عین آن‌که هست، از نشان‌دادنِ بیشتر خود مضایقه می‌کند. زیرا قصّه‌ی حوالتِ تاریخی ما است، نه نوعی از دانایی که بتوانیم آن را بدانیم؛ قصّه‌ی نباء عظیم» است. یعنی افقی در مقابل ما گشوده شد که از ما بیگانه نیست.

 

۶. درک هستیِ خود و احساس تاریخی که برای ما تقدیر شده، آن‌چنان نیست که اندیشیدن به آن کافی باشد، بلکه چیزی است که خود را طیّ فرآیندی نشان می‌دهد. فرآیندی که با پیروزی انقلاب به ظهور آمد و همچنان پیش آمد تا دفاع مقدس، و باز همچنان پیش آمد تا در دفاع از حریم اهل‌البیت (ع) و ظهور در آینه‌ی وجود حاج قاسم که با ظهوری خاص با ما به گفتگو آمد تا بیش از پیش هستی خود را در فرآیندی تاریخی احساس کنیم و باز از خود بپرسیم ما در هستی خود، چگونه بودنی» داریم و چگونه باید در این زمانه به بیکرانگیِ خود فکر کنیم؟ به یوم الفصلی» که از ابتدا میقات ما بوده است و با به بلوغ‌‌آمدنِ خود به آن می‌رسیم. یعنی إنّ یَوم الفَصل کانَ میقاتا».

 

۷. اگر حقیقتاً متوجه شدیم که هستی، خود را از طریق یک فرآیند به ما نشان می‌دهد، آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که هستی و حوالت تاریخی ما در هر کدام از مراحلِ خود، معنای متفاوتی از ما را به ما نشان می‌دهد؟ و حضور تاریخ انقلاب اسلامی در شخصیت حاج قاسم، مرحله‌ای از حوالت تاریخیِ ما در انقلاب اسلامی بود که در او به ظهور آمد تا ما به خود آییم که چه کسی هستیم؟ فهمیدیم حقیقتاً همه‌ی ما - زن و مرد- حاج قاسم بوده‌ایم.‌

 

۸. همان‌طور که اگر شیطان نبود، عظمت و درخشش اولیاء الهی به ظهور نمی‌آمد و باید شیطانی باشد تا با مقابله و مخالفت با آن، شخصیت اولیاء الهی به ظهور آید، اگر آمریکا و داعش نبود، حاج قاسم هم به عنوان حاج قاسم نبود؛ و اگر ما همه حاج قاسم هستیم، تنها با مقابله با استکبار است که آن نوع بودن» را احساس خواهیم کرد و آن بودن» از آنِِ ما می‌شود. زیرا حقیقت باید در جایی بدرخشد. اگر حاج قاسمی نباشد که با شیطانِ بزرگ مقابله کند، حقیقت در کجا خواهد درخشید؟

 

۹. وقتی به سوی بنیاد تاریخی خود هدایت می‌شویم که راهِ رسیدن به تفکری را بیابیم که آن تفکر می‌تواند به ندای هستی گوش بسپارد و با نظر به حضور تاریخی خود در رخدادِ تجلیل از شهادت حاج قاسم سلیمانی معلوم شد به نوعی از جهش نیاز داشتیم تا به ساحتی دست یابیم که با آشکارگیِ ذاتی خود آن‌چه را که باید به وسیله‌ی آن ساحت آشکار شود به میان آورد، تا در عین آشکارگی، همواره نهان بماند. زیرا قصّه‌ی آن عبارت است از این‌که بگوئیم: نهان ز چشمِ جهانی ز بس‌که پیدایی». انقلاب اسلامی آن روشنی‌گاهی از هستی است که خداوند خود را در آن می‌نمایاند و پنهان می‌کند. با شهادت مردانی همچون حاج قاسم سلیمانی خود را می‌نمایاند و همه‌ی قلب‌ها را منوّر می‌کند و باز پنهان می‌شود تا تنها در آن مرحله نمانیم. باید با قدمی بس بلندتر به آینده‌ای دقیق‌تر قدم برداریم که در آن آینده، سهل‌انگاری‌های دیروز و امروز نباشد.

 

۱۰. تا زمانی که جهشی به سوی هستیِ خود انجام نداده‌ایم، نمی‌توانیم تقدیر هستی خود را احساس کنیم و سخن هستی خود را بشنویم. آن‌طور که با یاد حاج قاسم در درون ما آن حالت به صدا درآمد، آن حالت چیزی جز سخن هستیِ ما نبود، هرچند در همان حالت هم باز هستی، ذاتِ خود را از ما دریغ می‌دارد تا راه ادامه یابد و ندای کلاّ سیعلمون» همچنان به گوش برسد و آگاه شویم همه‌ی ما قاسم سلیمانی بودیم.

 

۱۱. خداوند، مطابق ظرفیت انسان‌ها در تاریخی که هستند، به صورت اسماء حسنایش در تجلی است تا انسان‌ها را آماده کند، نسبتی بین خود و پروردگار خود برقرار کنند. این است معنای زمان‌شناسیِ واقعی.

 

۱۲. فهم شأن خدا در هستی به این معنا است که انسان به اقتضای ذاتش که وجودی است گشوده، می‌تواند تجلیّات انوار الهی را در خود احساس کند و با همه‌ی موجودات که بهره‌ای از وجود دارند رابطه برقرار کند و آن‌ها را بفهمد و نسبت به وجودِ آن‌ها فکر کند و با موجودات گفتگو نماید. در این حالت است که انسان می‌یابد چگونه تشییع‌کنندگان سردار، مظهر انوار الهی بودند.

 

۱۳. از آن‌جایی که حقیقتاً عشق و دوست‌داشتن غیر از آنی است که دنیای مدرن مدعی آن است، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که به جهت غرب‌زدگی هیچ‌کس، هیچ‌کس را دوست نمی‌دارد. حال با حضور تاریخیِ‌مان کنار آن سردار بزرگ، معنای دوست‌داشتنِ گمشده را با ابراز علاقه به او احساس کردیم و این یعنی جهانِ دیگری در حالِ شروع است تا به جای تنفر و تکبّر که حاصل فرهنگ استکباری است؛ دوست‌داشتن و عشق‌ورزیدن به جامعه برگردد.     

               

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»

 

دانلود شرح متن توسط استاد اصغر طاهرزاده»


 

گفتم کمی حال و هوا عوض بشود، از بس حرف از کرونا زده می شود مردم یادشان رفته که دارد سال نو می شود و طبیعت زنده شده. این چند تا عکس از طبیعت امسال را که خانم محدثه اداوی» گرفته اند را تقدیم می کنم به همه همراهان اوج پرواز»

#کرونا ـ را ـ شکست - می دهیم.


 

در معنای تسبیح و حمد خدای تعالی»

 

و در کتاب اختصاص، شیخ مفید به سند خود از جعفر بن محمد از پدرش از جدش حسین بن على بن ابى طالب (علیه السلام ) از رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله و سلم ) - در حدیثى طولانى که حکایت گفتگوى آن جناب با مردى یهودى است - روایت کرده که: یهودى از آن جناب سؤال هایی کرد، و رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله و سلم) در آن گفتگو فرمود:

وقتى بنده خدا مى گوید سبحان اللّه» همه موجوداتى که پایین عرش هستند با او تسبیح مى گویند، و در نتیجه به گوینده ده برابر پاداش داده مى شود، و چون مى گوید: الحمد لله»خداى تعالى از نعیم دنیا برخوردارش مى کند تا زمانى که خدا را با نعیم آخرت دیدار کند، و این کلمه اى است که اهل بهشت آن را هنگام دخول در بهشت مى گویند، و هر سخنى در دنیا تمام و بریده مى شود مگر گفتن الحمد لله» که قطع نمى گردد، و این است معناى کلام خداى تعالى که فرموده: تحیتهم یوم یلقونه سلام»

علامه طباطبایی (ره): اینکه فرمود: و هر سخنى در دنیا تمام و بریده مى شود مگر الحمد لله»، معنایش این است که هر کلامى که در دنیا بکار مى رود و در راه مقاصدى استعمال مى شود، مقاصدى که عاید صاحبش مى گردد - نظیر سخنانى که در مقاصد معاش و گفتگوهاى معمولى انسانها و سخنانى که در عبادات به منظور تحصیل ثواب و امثال آن گفته مى شود - همه با قطع شدن زندگى دنیا قطع مى گردد، چون بعد از دنیا دیگر خبرى از این گونه مقاصد نیست، نه مقاصد دنیائى در کار است و نه دیگر ثوابى مى توان تحصیل کرد، و از کلام آدمى باقى نمى ماند مگر حمد خدا و ثناى بر او، که کلام اهل بهشت در بهشت است.

و اینکه فرمود: و این است معناى کلام خداى تعالى که فرمود تحیتهم یوم یلقونه سلام»، معنایش این است که تحیت در آن روز سلام مطلق است، سلامى که مى فهماند در آنجا هر چه که هست موافق و ملائم با خواست آدمى است. پس، انسان آنچه را که اراده کند به نفع او است، پس در بهشت دیگر به منظور بدست آوردن نتایجى هیچ سخنى استعمال نمى شود. و خلاصه، کلام آن خاصیتى را که در دنیا دارد از دست مى دهد، تنها کلامى که در آنجا به کار مى رود ثناء بر نعمتهاى جمیلى است که از ناحیه خداى تعالى مشاهده مى شود.

تفسیر المیزان / جلد دهم / بحث روایی ذیل آیة ۱۰ سورة یونس»


Image result for ویروس کرونا

 

کرونا، نشان داد که در ناکجاآبادها دنبال آبادانی می گردیم!»

 

آیا خطر کرونا برای همه طیف های جامعه ما یکسان است.

اول باید این نکته را ذکر کنم این نوشته به معنای نادیده گرفتن و کم اهمیت جلوه دادن این ویروس نیست بلکه شاید این ویروس پرده از برخی توهمات ذهنی ما برداشته.

چرا عده ای این قدر احساس خفگی و ترس می کنند؟ چرا قبل از مرگ می میریم و جز سیاهی جلوی چشم خود هیچ چیزی نمی بینیم.

همه ی ما خیالات و توهماتی در پس ذهن داریم و شاید سالها با آن زندگی می کنیم و به آن پرو بال می دهیم و مثل خود انسان که از کودکی به نوجوانی و جوانی می رسد. این تخیلات هم با آدم رشد می کند و قد می کشد. البته  به این معنا نیست که داشتن چنین خیالاتی حتما بد است نه اصلا اگر آدم دارای قوه خیال نباشد اصلا عزم و حرکتی در کار نیست.

اما بعضی خیالات بنیادشان بر آب است و عمری را بر باد می دهند.

یکی از این خیالاتی که ما یا خود آن را داشته یا از دوستان آشنایان آن را بارهاشنیده ایم این است که می خواهم بروم خارج یا در آینده می روم خارج، اما در این که خارج کیست، چیست، کجاست خیلی بحثی نداشته ایم.

همه ی ما در لابلای اخبار و اطلاعاتی که دنبال کرده یا شنیده ایم کم و بیش به مفهوم مهاجرت آگاهی اجمالی پیداکرده ایم.

سالانه هزاران خانواده ایرانی با مراجعه به سفارتخانه کشورهایی که از نظرشان آنجا از نظر سطح زندگی  بهتر از کشور خودشان است بار سفر می بندند و از ایران می روند. اگر آمریکا و اروپا شد که چه بهتر اگر نشد همین گرجستان و ارمنستان هم غنیمتی است.»

قطعا دلایلی که باعث می شود فرد دست به مهاجرت بزند حداقل برای خود فرد موجه است می خواهد دلیل آن اقتصادی، ی و یا حتی فرهنگی باشد. اما هرچه که هست در اکثر این دلایل یک وجه اشتراکی وجود دارد و آن این است که خارج بهتر از این جاست. در این که در برخی شاخصه ها وضعیت زندگی در برخی کشورهای به اصطلاح پیشرفته بهتر از ماست خیلی بحثی ندارم حتی اگر کسی بگوید در همه ی شاخصه ها آنها بهتر از ما هستند من باز مناقشه ای ندارم چون موضوع بحثم این نیست. 

آنچه که من روی آن مساله دارم این رویا پردازی و خیال پردازی ماست این مطلق انگاری، این که آنجا جایی است که اگر برویم دیگر مشکلاتی نیست و می توانیم بهترین خانه و اتومبیل و درآمد را داشته باشیم و در صحت و سلامت بتوانیم در این بهشت دنیایی سالها خوش باشیم و در آرامش زندگی کنیم.

این آرزوها فقط مخصوص کسانی نیست که موفق به مهاجرت می شوند بلکه به قول معروف اینها مشتی است نمونه خروار. کسانی که موفق به مهاجرت نشده اند و چنین آرزویی در دل دارند بسیار بیشتراند و شاید جامعه هدف و افرادی که می خواهیم در مورد آنها بنویسیم همین هستند.

آری افرادی که در داخل زندگی می کنند و چنین رویاها و اوهامی در سر می پرورانند وجود این ویروس برای آنها کشنده تر است.

به خاطر این که این ویروس همه جایی است و جهانی است و اوهام و رویاها به واسطه ی آن فروریخته و دیگر آن جایی وجود ندارد و همه جا این جاست دیگر آن جایی که گوشه ی ذهن پر خیالش پرورانده بود که برود و خوش باشد و عیش کند دیگر وجود ندارد دیگر آن جا در ذهنش وجود ندارد با این که شاید پایش را از شهر خودش هم بیرون نگذاشته است اما عمری با این خیال زندگی کرده و حالا با پوچ بودن وهمی بودن بخشی از خودش روبرو شده.

آری عزیز جان کرونا می تواند تذکری به من و تو باشد که چقدر در گیر اوهام هستیم و چقدر در وادی حقیقت سیر می کنیم.

ما همگی اوهام زیادی در ذهن و جان خود پرورانده ایم و روزی چیزی مثل همین ویروس باعث می شود که ما با خود دوباره روبرو شویم و خالی بودن وجود خود را دوباره بنگریم و یاس و وحشت در ما غلبه می کند.

اگر امروز سراب ها را آب بنگریم اگر موجودات را وجود بنگریم اگر اعتباریات را اصیل بپنداریم چنین سختی هایی از این پس بیشتر با آن روبرو خواهیم شد.

و تنها چیزی که می تواند ما را از این معرکه ی سخت و جان فرسا نجات دهد تفکر است. 

تفکراست که نمی گزارد سراب را آب ببینی و وقتی سراب را آب ندیدی خوشحالی و نشاط وهمی هم سراغ تو نمی آید و به همین دلیل یاس بعد از روبرو شدن با واقع هم دیگر نداری.

حوادث و مسائلی این چنین شاید فرصتی است که خود را دوباره ببینیم و خود را دوباره آزاد از بسیاری از نسبت ها حس کنیم نسبت هایی که همچون غل و زنجیر پای ما را گرفته و پر پرواز ما را بی فایده کرده است.

مجید افقری»

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:

با سلام: انصافاً قضیه از همین قرار است که در ناکجاآبادها به دنبالِ آبادانی می‌گردیم، غافل از آن‌که حقیقت، از همه‌چیز به ما نزدیک‌تر است. کافی است راهِ رجوع به حقیقت را که همان مأواگزیدن در محضر خدا است، آن هم از طریقِ آنچه به ما عطا فرموده است را بیابیم. 


Image result for علامه طباطبایی

 

انقلابی مظلوم»

 

در سال های اخیر سخنانی مبنی بر مخالفت علامه طباطبایی با امام خمینی (ره) نقل شده است از جمله اینکه ایشان در ماجرای شهادت یکی از شهیدان انقلاب، فرموده اند تنها شهید این انقلاب، اسلام بود!». محسن کدیور نیز در نوشته ای، با مستمسک قرار دادن این شایعات، تلاش نموده است تا علامه طباطبایی (رض) را در صف مقابل انقلاب اسلامی تصویر سازی نماید.

در این مقاله به برسی سیره عملی علامه طباطبایی و دیدگاه های علمی و فقهی ایشان نسبت به ولایت فقیه و انقلاب اسلامی پرداخته شده است.

نسبت فکری علامه طباطبایی و انقلاب اسلامی:

مبانی فکری علامه طباطبایی (رض) در بعد نظری و نوع نگرش اجتماعی و ی به اسلام، کاملاً با مبانی فکری امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی سازگاری دارد. بلکه در نگاهی عمیق تر، از آنجا که به تعبیر رهبر معظّم انقلاب، حضرت آیت الله ای، مبانی تئوریک انقلاب اسلامی آثار شهید مطهری است.» و بدون شک آثار شهید مطهری در حوزه مبانی اسلامی، شرح و بسط اندیشه های علامه طباطبایی در المیزان است، لذا  باید علامه طباطبایی را فیلسوف اجتماعی پشتیبان انقلاب اسلامی دانست که بخش مهمّی از مبانی انقلاب اسلامی در آثار ایشان و یا متأثّر از ایشان و در آثار شاگردان ایشان (مانند شهید مطهری، شهید بهشتی، آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی) تبیین گردیده است. به بیان دیگر انقلاب اسلامی همانگونه که در مقام ثبوت و تحقّق مرهون مجاهدات علمی و عملی رهبر فرزانه انقلاب، امام خمینی (ره) و شاگردان او (و البته مردم) است، در مقام اثبات و تبیین نیز (علاوه بر امام)، مرهون مجاهدت علمی علامه طباطبایی (رض) و شاگردان اوست. 

Image result for علامه طباطبایی

اندیشه اجتماعی و ی علامه طباطبایی:

علامه طباطبایی در آثار خود و به ویژه در تفسیر شریف المیزان، به تبیین اندیشه اجتماعی اسلام می پردازد. از نگاه علامه طباطبایی بدون شک اسلام تنها دینى است که با صراحت پایه بناى دعوت خود را بر اجتماع گذاشته و در هیچ یک از شئون خود، امر جامعه را به اهمال واگذار نکرده است. اسلام همه احکام خود را در قالب جامعه ریخته و روح جامعه را تا آخرین حد ممکن در آن دمیده است.» به عنوان نمونه علامه طباطبایی با مقایسه شریعت اسلام با شرایع گذشته اسلام را عالی ترین دین در بعد توجه به جامعه و نظامات اجتماعی می داند و همچنین مقایسه با قوانین و مقرّرات بشری حاکم در تمدن مادّی غرب به امتیازات ناشی از روح توحید و اخلاق در مقرّرات اسلامی و نقص های موجود تمدن غرب در این زمینه می پردازد. (۱) برای فهم گستردگی مباحث اجتماعی در آثار علامه طباطبایی کافی است به این نکته توجّه شود که مباحث اجتماعی طرح شده در آثار شهید مطهری مانند نظام حقوق زن، بحث آزادی اجتماعی و آزادی عقیده و بیان در نسبت با آزادی معنوی، مبحث اسلام و مقتضیات زمان، تکامل اجتماعی و نبرد حق و باطل، نظریه انقلاب های اجتماعی و دینی و . تقریباً به طور کامل، انعکاس و تفصیل مجتهدانه ای از مباحث اجتماعی علامه طباطبایی در المیزان است.

ظرفیت هایی که علامه طباطبایی در فلسفه اجتماعی اسلام تبیین نموده و شاگردانی مانند شهید مطهری و آیت الله جوادی آملی و آیت الله مصباح یزدی و . آن را بسط و شرح داده اند، بزرگترین سرمایه های امروز انقلاب اسلامی برای تولی علوم انسانی اسلامی و حرکت به سوی تحقق تمدن اسلامی است.

 

   نظریه ولایت فقیه و حکومت اسلامی در اندیشه علامه طباطبایی:

در بعد نظریه ی، علامه طباطبایی معتقد به اصل ت الهی و حکومت اسلامی و معتقد به نظریه لایت فقیه در عصر غیبت و وم جهاد و مبارزه و فراهم کردن مقدّمات تشکیل حکومت اسلامی است. مبنایی که در اصل آن با امام خمینی (ره) و قاطبه فقهای شیعه اختلافی ندارد. علامه طباطبایی قوانین اسلام را دارای دو دسته ثابت و متغیر می دانند که قوانین متغیر برای اداره جامعه در شرایط مختلف و متکامل اجتماعی و ابزاری است در اختیار حکومت برای اداره جامعه. ایشان ولایت و سرپرستی یک قیّم و ولی را به حکم فطرت انسانی برای هر جامعه ای لازم می دانند و از این طریق وم حکومت اسلامی را اثبات نموده و تشکیل حکومت توسط پیامبر اکرم (ص) و تولّی امور اجتماعی را مویّد می آورند. و اختلاف در جانشینی پیامبر (ص) را نشان دهنده اجماع مسلمانان بر وم حکومت دینی و اختلاف آنان در مصداق ولی جامعه می دانند. از نگاه علامه مساله ولایت یکی از مواد مشروعه شریعت است که مانند سایر موادّ مشروعه دینی برای همیشه در جامعه اسلامی باید زنده باشد.» و پیوسته این مقام باید با یک یا چند نفر اشتغال داشته باشد. و بحث در مورد شخص ولی غیر از ضرورت اصل مقام ولایت و حکومت بوده و با نبودن فرد خاصّ منصوب، مقام حکومت و ولایت از بین نمی رود. و الغای آن الغای فطرت است و الغای فطرت الغای اصل اسلامیت. علامه با توّجه به شرایط تقیّه در زمان شاه، در این مقاله خود که پیش از پیروزی انقلاب منتشر گردیده است، به ولایت فقیه به تفصیل نپرداخته و آن را به فقه موکول می کند. امّا تلویحاً بیان می کند که در عصر غیبت نیز ولایت و حکومت به عهده فقیه اصلح یعنی دارای تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع از اوضاع است. (۲)

 

علامه طباطبایی در المیزان نیز به نظریه ولایت فقیه صحّه می گذارد. از نظر ایشان در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند. بی شک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود. زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچگونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهم آوردن زمینه های انجام آن تکالیف را نداشته باشند. مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟» (۳)

Image result for علامه طباطبایی

✳️ نسبت عملی علامه طباطبایی و انقلاب اسلامی:

علامه طباطبایی (رض) در سیره عملی نیز متوجّه مسائل اجتماعی بوده و در حوزه های مختلف بر اساس احساس تکلیف خود ورود داشته اند. این ورود البته بیشتر جنبه اجتماعی و فرهنگی داشته است تا جنبه ی. علامه طباطبایی به علّت وظیفه اجتماعی که در حوزه تحوّل علمی در حوزه علمیه و تحوّل فکری و فرهنگی در جامعه احساس می کردند، تلاش می کردند با نوعی تقیّه ی حرکت کرده تا در دوران خفقان رژیم پهلوی بتوانند اهداف خود را دنبال نمایند. در ادامه به نمونه هایی از رفتار و مواضع ی و اجتماعی ایشان اشاره می کنیم.

 

سیره اجتماعی علامه طباطبایی:

علامه طباطبایی در دوره ی اقامت در شادآباد تبریز (قبل از عزیمت به قم) همواره به فکر فقرا بودند و در حد توان به یارى آنان مى شتافتند. در مواقع بیکارىِ مردم روستا، آن ها را بسیج کرده توسط خودشان کوچه ها و راه هاى روستایى را اصلاح مى کردند، مراقب روابط اخلاقى مردم و رشد فرهنگ و عقاید روستاییان بودند و هنگامی که مشکل و درگیری ای نیز بین روستاییان به‎ وجود می‎آمد، بین آن‎ها به حکمیت پرداخته و نظم عمومی را برقرار می کردند.

 

به همین ترتیب علامه نسبت به مسائل فکری روز نیز بسیار حساس بودند و نسبت به پاسخ به سؤالات و شبهات فکری مردم توجهی خاص داشتند. پس از عزیمت به قم و با زیاد شدن شبهات، روزهای پنج شنبه و جمعه مجالس عمومی داشتند و هر کس هرگونه سؤالى در خصوص معارف دینی داشت به او پاسخ می گفتند. در سایر روزهای هفته نیز هر وقت کسی برای پرسیدن سؤال به منزل ایشان رجوع می کرد به او پاسخ می دادند و گاهی این موضوع در یک روز بیش از بیست مرتبه تکرار می شد.

 

ایشان نه تنها به پرسش های حضوری پاسخ می دادند، بلکه روزانه به خط خود به چندین نامه ی داخلی و خارجی (از جمله پاکستان، سوریه، انگلستان، آمریکا، فرانسه، ترکیه و عراق) نیز پاسخ می دادند و حتی اگر از سوی دبیرستانی برای پاسخ به شبهات دانش آموزان دعوت می شدند، دعوت آن ها را اجابت می کردند.

 

نسبت به اوضاع جهان و به ویژه جهان اسلام حساس بودند و از بی توجهی برخی علما به این قضیه گله مند بودند و به واسطه ی همین حساسیت در سال ۱۳۴۹ برای کمک به مردم فلسطین حسابی بانکی باز کرده بودند و مردم را به کمک به فلسطینی ها تشویق می کردند. (۴)

Image result for علامه طباطبایی

سیره عملی علامه طباطبایی در مواجهه با انقلاب اسلامی:

علاوه بر نسبت یابی مبانی فکری و اندیشه اجتماعی علامه طباطبایی، رفتار و گفتار عملی ایشان در مواجهه مصداقی با انقلاب اسلامی نیز باب دیگری است که بحثی جداگانه می طلبد. انقلاب اسلامی به طور مصداقی نیز با مبانی نظری و عملی علامه طباطبایی سازگاری داشته است. و ایشان در این مورد، با اصل رویکرد مبارزاتی امام (ره) و رهبری ایشان همراهی داشته اند. آیه الله جوادی آملی می فرمایند که نظر شریف علامه طباطبایی درباره رهبر کبیر انقلاب، نظر دیگر مراجع بود. مانند آیت الله گلپایگانی. ایشان امام امت را بعنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر کبیر انقلاب می پذیرفت و همواره این اصل را مایه سعادت و سیادت و عظمت اسلام و مسلمین می دانست». (۵)

 

آیت الله میانجی، شاگر دیگری از شاگردان علامه طباطبایی، در خاطرات خویش چنین می گویند: علامه طباطبایی پس از قیام امام خمینی در برابر ستم و استکبار گفت: ایشان خیلی قاطع کلام خود را بر زبان جاری می نماید. فردی از اهل علم ساکن مشهد در امر امام خمینی تردید داشت یک بار که علامه به زیارت بارگاه قدس رضوی آمد درباره امام از وی سئوالاتی نمود علامه در جواب آن مرد مردد گفت: امام بر ملکوت مسلط است(۶)

Image result for علامه طباطبایی

علامه طباطبایی در کنار شهیدان آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی و آیت الله شیخ حسین غفاری

این همراهی تنها به تأییدات کلّی امام و انقلاب ختم نمی شود. آیت الله دوست محمّدی که از مبارزان انقلاب و از علاقه مندان و شاگردان همزمان امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی (رض) است، نقل می کند که علامه طباطبایی در مورد انقلاب و تشویق ما به اطاعت از امام و اطاعت از مراجع و انجام وظیفه و اعمال انقلابی و تبلیغ رفتن و فعالیت کردن. کاملاً تشویقمان می کردند.» ایشان همچنین بیان می کند که در طول مبارزات توسط رژیم شاه دستگیر می شوند و علامه طباطبایی برای آزادی ایشان تلاش می کنند. آیت الله دوست محمدی می گوید وقتی پس از آزادی محضر علامه رفتم ایشان دعا فرمودند که شماها مأجور هستید و اسلام فقط این نیست که ما منبر برویم». علامه مبارزه علیه رژیم شاه را مصداق امر به معروف و جهاد می دانستند. آیت الله دوست محمدی می گوید علامه طباطبایی تصریح کردند به این که فقط ما مسائل عادی مردم را بگوییم؟ اسلام امر به معروف دارد، نهی از منکر دارد. این جمله را من اولین بار از علامه شنیدم که فرمودند "جهاد، یکی از فروع امر به معروف و نهی از منکر است و قضا، یکی از فروع امر به معروف و  نهی از منکر است. اصل امر به معروف و نهی از منکر است و این ها فروع امر به معروف اند." [علامه] دعا کرد و اصلا فرمود که "ما غبطه می خوریم به شما. عین "غبطه" را ایشان به من فرمودند. آخر من نگران بودم که آیا ایشان از من خوشش می آید که این کار را کردم؟ اوّلش هم که رفتم یک کم خجالت کشیدم که نکند که یک وقتی ایشان بگوید که شما چه قدر تند هستید. بعد فرمودند که "ما به امثال شما جوان ها غبطه می خوریم." در ادامه خیلی تواضع کرده فرمودند "ما هم غبطه می خوریم ولی خب ما عرضه اش را نداریم." . وقتی که علامه دعا کردند و تشویقم کردند، حتی بیشتر از گذشته محبت فرمودند، بعد با آن لحن خاص فرمودند "احتیاط یک نفر طلبه به این است که کاری که حتی احتمال این باشد که بر خلاف رضای اسلام عندالله باشد، نکند. شما از مراجع معظم م کنید و از اساتید و ببینید که آیت الله خمینی راضی­اند به این کار یا نه؟" یعنی قریب به این مضمون. راضی­اند یعنی که بدون اجازه ایشان کاری نکنید. عرض کردم چشم.» (۷)

 

نقل شده است که وقتی امام (ره) در ابتدای پیروزی انقلاب به قم عزیمت نمودند و در کوچه علامه طباطبایی ست اختیار نمودند و لذا همسایه ها برای سهولت در دیدارها و ملاقات ها خانه های خود را تخلیه کردند. علامه طباطبایی به امام فرموده بودند: اگر لازم است ما هم چنین کنیم. امام فرمودند همسایگی شما برای ما مغتنم است و چون امام در همسایگی علامه قرار داشتند و سر و صداهای ناشی از صوت بلندگوها و همهمه مردم خیلی زیاد بود از علامه پرسیدند از این جهت اذیت نمی شوید ایشان لبخندی زده و فرموده بودند هر چه از دوست رسد نیت و این در حالی است که در اواخر عمرشان از ناراحتی اعصاب رنج می بردند و نیاز به آرامش داشت. (۸)

 

استاد سید محمد باقر همدانی (ره) مترجم المیزان نقل می کند در همین ایّام همسایگی علامه و امام در ماه های حضور امام در قم علامه طباطبایی به قدری از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی شادمان بود که نمی توانست از اظهار آن خودداری کند روزی به من فرمود دلم می خواهد رژه ارتشی ها را در برابر امام ببینم عرض کردم هم اکنون آنان در کوچه هستند و چند لحظه دیگر برنامه آنان آغاز می شود. بلند شوید تا دم در از نزدیک مشاهده کنید. عبا را بر دوش گرفتند که ناگهان صدای موزیک ارتشیان برخاست آمدیم پشت درب منزل و چون من درب را گشودم ایشان محو تماشای رژه نیروهای نظامی از برابر امام گردیدند و مکرر با هیجان می فرمودند: چقدر جالب است(۹)

Image result for علامه طباطبایی

علامه طباطبایی در کار دامادش شهید آیت الله علی قدوسی (نفر اول از راست)

در سال ها اخیر شایعاتی مبنی بر مخالفت علامه طباطبایی با امام خمینی (ره) نقل شده است از جمله اینکه ایشان در ماجرای شهادت یکی از شهیدان انقلاب، فرموده اند تنها شهید این انقلاب، اسلام بود!». محسن کدیور نیز در نوشته ای، با مستمسک قرار دادن این شایعات، تلاش نموده است تا علامه طباطبایی (رض) را در صف مقابل انقلاب اسلامی تصویر سازی نماید. این در حالی است که فرزند شهید آیت الله قدوسی (نوه مرحوم علامه طباطبایی) در واکنشی صریح با انتشار نامه ای در رومه جمهوری اسلامی خطاب به مدعیان، ضمن رد این ادّعا، می نویسد: مرحوم علامه طباطبایی از چند ماه قبل از ارتحال به دلیل کسالت شدید تحت مراقبت شدید بود و هیچ خبری از نوع شهادت ها و حوادث تلخ به ایشان داده نمی شد و میهمانانی که نزد او می رفتند قبل از ورود توسط همسر علامه آگاه می شدند که هیچ خبری به ایشان داده نشده و نشود. حتی خبر شهادت مرحوم بهشتی که چند ماه قبل از این بود نیز به او داده نشد. همسر مرحوم علامه اکنون زنده است و چندی قبل در مصاحبه ای این مساله را اعلام کرده است. بنابراین در عین احترام به گویندگان خبر و تصدیق مراتب دیانت و صداقت آنان، اصل خبر نمی تواند درست باشد.» وی تفاوت امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی را نه در مبانی ی و اجتماعی بلکه در عمل می داند به این معنا که علامه طباطبایی مسیر انقلاب فکری و فرهنگی را وظیفه خود می داند و آن را بر فعّآلیت ی مقدّم دانسته و از این طریق به دنبال احیای جامعه اسلامی است امّا امام خمینی (ره) قیام و انقلاب ی را وظیفه خویش می داند و انقلاب فرهنگی را از طریق تشکیل حکومت دنبال می کند. (۱۰)

 

استاد طاهر زاده در پاسخ به این شبهه می نویسد با نظر به شاگردان علامه که همه از ستون های انقلاب بودند و هستند باید به علامه نگاه کرد. داماد ایشان شهید آیت اللّه قدوسی اولین دادستان انقلاب هستند و نوه ی ایشان یعنی فرزند آیت اللّه قدوسی از شهدای انقلاب می باشند.» در ادامه ذکر می کنند جمله مذکور به فرض صحّت می تواند از آن جهت مورد نظر باشد که با حرکات و سکنات بعضی مسئولان مردم نسبت به اسلام بدبین می شوند ولی این کلیّت ندارد. آیا حرکات و سکنات مقام معظم رهبری موجب نشد که مردم به عظمت اسلام پی ببرند؟!» (۱۱)

 

موضع گیری که مرحوم علامه در قبال شهادت نوه خودشان داشتند و از زبان دختر ایشان نقل شده است، با این شایعات مطرح شده تعارض دارد. خانم نجمه السادات طباطبایی در این زمینه چنین می گوید پس از شهادت محمد حسن، پدرم به تهران آمد. پرسید: نجمه! من به تو چه بگویم ؟! گفتم: هیچ! شکر خدا !. فرمودند: احسنت. نه ایشان به روی خود آوردند و نه من! و فرمودند: شکر خدا که اگر بچه ای به تو داده خوبش را داده است. » (۱۲)

 

همانگونه که در این مستند آمده است، مرحوم علامه طباطبایی (رض) که پیش از این نیز دامادشان آیت الله قدوسی دادستان کل کشور را در جریان بمب گذاری منافقان از دست داده بودند نه تنها سخنی منفی بر علیه انقلاب بیان نمی کنند بلکه دخترشان را دلداری می دهند و از اینکه خداوند چنین فرزندی که افتخار شهادت نصیبش شده است به او داده شکر گذاری می کند.

 

همچنین نقل شده است که مرحوم علامه در اواخر عمرشان می فرمودند: راهی را که ما عمری با سختی ها و ریاضت ها رفتیم این جوان ها و شهیدان انقلاب اسلامی در یک شب سپری کردند» ایشان پس از فاجعه هفتم تیر ماجرایی دارند که به این صورت نقل شده است: پس از فاجعه هفتم تیر اطرافیان علامه – به علت کسالت و بیماری ایشان- تصمیم داشتند خبر شهادت شهید مظلوم بهشتی (از شاگردان علامه طباطبائی) را به ایشان نرسانند. در همان احوال یکی از اطرافیان علامه به اتاق ایشان می رود و علامه به وی می فرماید: چه به من بگویید و چه نگویید من آقا بهشتی را می بینم که در حال صعود است» (۱۳)

Image result for علامه طباطبایی

تجمع علما و ون قم در حمایت از انقلاب فرهنگی، خرداد ۱۳۵۹. حضرات آیات ربانی املشی، آذری قمی، مکارم شیرازی و محمدتقی فلسفی در کنار علامه طباطبایی. 

آری چگونه می توان علامه را در تقابل با امام و انقلاب معرفی کرد در حالیکه همه شاگردان خصوصی درس علامه که ارادتمندان خاصّ ایشان بوده و در محضر علامه طباطبایی کسب معرفت کرده اند (مانند شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید مفتح، شهید قدوسی و نیز دیگرانی همچون علامه حسن زاده آملی، آیت الله جوادی آملی، آیت الله مصباح یزدی و .) یا از یاران سینه چاک امام بوده اند و یا از مدافعین نهضت امام و هواداران انقلاب و بلکه تئوری پردازان آن بوده و هستند و نه تنها کوچکترین نقل قولی در مخالفت علامه طباطبایی با امام خمینی (ره) از این بزرگان نقل نشده است، بلکه دقیقاً در نقطه مقابل آن، تأییدات مکرّری از علامه طباطبایی با نقل های مختلف و در جریان های متفاوت از لسان شاگردان علاّمه طباطبایی (رض) نقل شده است، که برخی از موارد آن در این نوشته ذکر گردید.

 

پی نوشت ها:

[۱] - ن.ک: علامه طباطبایی، جامعه و روابط اجتماعی در اسلام(ترجمه ذیل آیه 200 آل عمران در المیزان)

[۲] - علامه طباطبایی، بررسی های اسلامی، مقاله مساله ولایت و زعامت، ص 154-178

[۳]  - علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211.

[۴] - این بخش مطلب عیناٌ از مقاله تبیین بایسته های ایجاد تحول در مجامع علمی؛ بررسی موردی سیره ی علامه ی طباطبایی(ره) » مرتضی جوانعلی به نقل مستند از شاگردان و نزدیکان علامه طباطبایی بیان گردیده است.

[۵] - رومه جمهوری 3/9/1360

[۶] - خاطرات فقیه اخلاقی میانجی ص ۲۰۴؛

[۷] - مصاحبه رجانیوز با آیت الله دوست محمدی منتشر شده در 24 /8/94 به آدرس:

http://www.rajanews.com/news/227478

[۸] - مجله بصائر ویژه نامه علامه طباطبایی ص 16

[۹] - مقاله امام خمینی و علامه طباطبایی نوشته غلامرضا گلی زواره.

[۱۰] - http://www.khabaronline.ir/detail/576499/culture/religion

[۱۱] - پاسخ مکتوب استاد طاهر زاده در:

http://lobolmizan.ir/quest/11153

[۱۲] - جرعه های جانبخش ، ص123 ، زمهر افروخته ، سید علی تهرانی ص110

[۱۳] - زمهر افروخته ، سید علی تهرانی ص111


Image result for کرونا

 

نگاهی الهیاتی ما به ویروس کرونا»

 

استاد اصغر طاهرزاده»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با توجه به این‌که پدیده‌ی کرونا این سؤال را به میان آورده که نگاه الهیاتی ما به آن چگونه و از چه زاویه‌ای باید باشد، نکاتی یا رویکرد فلسفی به موضوع عرض می‌شود.

حادثه‌ها و مصائب به‌خصوص که هیچ تجربه‌ای از خداوند بهتر از تجربه‌ی ایمان در خطرات خالصانه نیست، به همان معنایی که قرآن در وصف آن، واژه‌ی دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین‏» به‌کار می‌برد و می‌فرماید: فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ.» (عنکبوت/۶۵).

۱. عقل در بستر طبیعی خود متوجه مخلوقیت عالم است و پایدارماندن بر عهدِ عقلی در چنین بحران‌هایی اقتضا می‌کند که متوجه‌ی خالق عالم و نقش او در چنین شرایطی باشیم.

 

۲. خالق عالم به اعتبار آن‌که منشاء وجود عالم و موجودات است، خودش عین وجود است و بنا به گفته‌ی صدرالمتألهین عین وجود، عین کمال، یعنی عین علم و حکمت و قدرت و سایر کمالات است.

 

۳. خالق عالم، خالق هر موجودی است با تمام لوازم و آثار وجودی‌اش. یعنی خالق هر کدام از ماست با تمام نسبت‌هایی که با اطراف خود داریم و خالق تمام ابعاد شخصیت ماست هرچند مرحله‌ی نوجوانی ما به جهت تقدّم مرحله‌ی کودکیِ‌مان بر نوجوانی‌مان، در ابتدا مرحله‌ی نوجوانی ما به ظهور نمی‌آید، ولی خداوند در اراده‌ی خود همه‌ی مراحل وجودیِ ما را خلق کرده، به اعتبار آن‌که اراده‌ی او واحد است و با یک اراده مخلوق خود را اراده و خلق می‌کند. (۱) هرچند مراحل شخصیت ما به تدریج ظهور کند.

 

۴. وقتی خداوند خالق وجود عالم است، تمام ابعاد وجودی عالم در قبضه‌ی اوست، به همان معنایی که فرمود: وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیر» پس رابطه‌ی مخلوق با خالقش که آن را خلق کرده، رابطه‌ای است که همه‌ی ابعاد مخلوق را در برگرفته و جدایی مخلوق از خالق از نظر تکوینی معنا ندارد، به‌خصوص اگر متوجه باشیم هویت مخلوق، هویت تعلّقی است و مخلوق عین ربط به خالقش می‌باشد.

 

۵. با توجه به نحوه‌ی ارتباط عالمِ وجود با خدا، خداوند در تمام مراحل عالم، حضوری مطلق و فعّال دارد و اگر برگی از درختی فرو افتد از اذن و علم خدا خارج نیست وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها» این آیه در واقع گزارشی است از نگاهی که هر اندیشمندی می‌تواند بدان دست یابد.

 

۶. خالقِ عالم مطابق علم و حکمت خود دارای سنت‌ها و تقدیراتی است. حکمت الهی اقتضا می‌کند تا انسان‌ها را در شرایط خوف و جُوع و ضررهای مادی و جانی امتحان بکند تا انسان‌ها در دل این سختی‌ها پرورانده شوند و شخصیت‌هایی که صابرند، صبرشان به ظهور آید (۲) و در دل چنین سنتی است که اندیشه‌ها به‌کار گرفته می‌شوند تا از یک طرف راه‌های عبور از سختی‌ها شناخته شوند و انسان با عقلانیت خود در مورد عبور از سختی‌هایی که پیش می‌آید بیندیشد و رشد کند، و از طرف دیگر با توجه به آن‌که می‌داند عالم در قبضه‌ی خداوند است در رجوع به خداوند به رازِ وجودی آن سختی‌ها فکر کند که اگر آن سختی‌ها برای پرورش انسان‌هاست، مسیر صبر و مقاومت را در مقابل آن‌ها پیشه نماید و می‌یابد که آن سختی با رحمت الهی هماهنگ است، و اگر در سنت وَ ما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ» (اعراف/۹۴) می‌باشد تا در ازاء آن سختی‌ها و تهاجم‌هایی که به انسان‌ها و جوامع می‌شود، رجوع به حق نموده و در محضر خداوند به تضرّع آیند و با تضرّع و توبه، مزاحمت‌های آن سختی‌ها را از سرِ خود کم کنند، به فکر توبه و تجدید نظر نسبت به آنچه انجام داده‌اند و در آن قرار دارند بیفتند. اینجاست که جایگاه بلاهای طبیعی و غیرطبیعی روشن می‌شود بدون آن‌که گمان کنیم عالم از دست خداوند خارج شده. هر بلایی که می‌خواهد باشد. عمده برخوردِ عقلانی از یک طرف و برخورد الهیاتی از طرف دیگر با پدیده‌ای است که امروز به صورت کرونا به میان آمده است تا با عقلانیت خود جایگاه نظریات علمی و بهداشتی نادیده گرفته نشود - اعم از جایگاه طبّ جدید و یا طب سنتی- و با الهیات خود طوری با آن پدیده برخورد کنیم که از راه‌های گشوده‌ی حضرت حق در این‌گونه مصائب بهره‌مند شویم و خود را دست‌بسته در مقابل آن ویروس احساس نکنیم و از برکات نگاه توحیدی جهت حضور در عالم محروم شویم به‌خصوص که حضرت جواد (ع) می‌فرمایند: مَوْتُ‏ الْإِنْسَانِ‏ بِالذُّنُوبِ‏ أَکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأَجَلِ وَ حَیَاتُهُ بِالْبِرِّ أَکْثَرُ مِنْ حَیَاتِهِ بِالْعُمُرِ» مرگ آدمی به سبب گناهان بیشتر از مرگ به واسطه‌ی اَجَل است، و ادامه‌ی حیاتش به سبب نیکوکاری بیشتر از حیاتش به واسطه‌ی عمر طبیعی است.

 

۷. معلوم است که خالق عالم و اقتضائات نظام احسن هستی برای هر مخلوقی جای و جایگاهی قائل است و تقدیرات انسان‌ها نیز از یک طرف وجهی از وجوه آن‌هاست و از طرف دیگر در نسبت با عالم، اندازه‌ای است مشخص شده و به همین جهت آموزه‌های دینی متذکر می‌شوند که مرگ و حیات انسان‌ها دارای اندازه‌های مشخص است و کسی را یارای عبور از مرگی که برای او مقدر شده‌است نمی‌باشد، هرچند خوب مردن و یا بد مردن را خود انسان ها برای خود شکل می‌دهند. قرآن می‌فرماید: قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْرا» (طلاق/ ۳) خداوند برای هر موجودی اندازه‌ای در عالم مشخص کرده و یا می‌فرماید: إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر» (قمر/ ۴۹) البته ما هرچیزی را به اندازه آفریدیم و نیز قرآن در آیه‌ی ۲۲ سوره‌ی حدید می‌فرماید: ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‏ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیر» هیچ مصیبتى در زمین و نه در وجود شما روى نمى ‏دهد مگر این‌که همه‌ی آن‌ها قبل از خلقت‌شان در کتابی بوده است و این امر براى خدا آسان است‏. با توجه به این امر می‌فرماید: وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ کِتَابَاً مُؤَجَّلاً وَ مَن یرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَن یرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ»؛ هیچ‌کس جز به فرمان خدا نمی‌میرد، که خدا مرگ را مقررشده معین کرده است و هرکس پاداش این جهان را بخواهد از آن به او خواهیم داد.» (آل‌عمران/ ۱۴۵) و نیز می‌فرماید: إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» (یونس/ ۴۹) یا فرمود: نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ.» (واقعه/ ۶۰)

 مهم آن است که به تقدیرات خود راضی شویم تا بهشتی در مقابل ما گشوده شود. به همین جهت حضرت علی (ع) در دعای کمیل از خداوند تقاضا می‌کنند: اللّهمّ انّى اَسْئلُکَ اَنْ تَجْعَلَنى بِقِسْمِکَ راضیاً قانِعاً» خداوندا! ما را طوری بپروران که از قسمت‌هایی که برای ما مقدر کرده‌ای راضی و قانع باشیم. این یعنی خوب بودن به دست ماست ولی اندازه‌ی بودنِ» ما در دنیا، در اختیار خالق عالم است؛ خودمان باید سرنوشت خود را تبدیل به نیکی کنیم به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»(رعد/ ۱۱) یعنی نقش آموزه‌های دینی در این‌جا آن است که: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» (انسان/ ۳) تا معلوم شود انسان در تعالی‌بخشیدن به سرنوشت خود، دست‌بسته نیست و بلاها، خواب‌ها را بیدار و دل‌ها را متوجه‌ی خدا می‌کند تا جهت دفع این بیماری، منوّر به الهامات علمی شوند.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»

 


۱) فرمود: وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَر» (قمر/۵۰)

۲) قرآن در این رابطه می‌فرماید: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین‏» (بقره/۱۵۵)


در پاسخ به سوال کاربر محترمی که بصورت خصوصی برای اوج پرواز» کامنت گذاشتند و از مشکل خودشان و همسرشان مطالبی را عرض کردند و ایمیلی هم جهت پاسخ در اختیار ندادند باید عرض کنم که این وبلاگ متعلق به دکتر حبشی» نمی باشد بلکه صرفا در این وبلاگ، بخشی از پرسش و پاسخهای کاربران از استاد حبشی از سایت ایشان گزینش شد و جهت استفاده در معرض استفاده همراهان اوج پرواز» قرار گرفت.

توصیه بنده به شما خواهر گرامی این است که مشکل خود را در سایت دکتر حبشی به آدرس زیر

http://mf-shahedan.com/cultural/index.php

در منوی پایین سایت در قسمت م با دکتر حبشی، از شخص ایشان بپرسید و یا از طریق شماره همراه ایشان ۰۹۱۵۵۰۱۱۷۶۴» با ایشان تماس بگیرید. (البته برای تماس با ایشان شما باید در زمانهای مختلف شبانه روز و مرتب تماس بگیرید هر زمان که ایشان فرصت جوابگویی داشته باشند قطعا پاسخ خواهند داد)

اما از آنجایی که کمی زمان می برد تا استاد به سوال شما در سایتشان پاسخ بدهند و شرایط شما مثل سن خودتان و همسرتان را بیان نکردید اجالتا به عرض می رسانم که به هیچ عنوان به طلاق فکر نکنید و ضمن عذرخواهی از همسرتان و زیرپا گذاشتن غرورتان که مکر شیطان است به همسرتان خاطر نشان کنید که من بدون حضور شما در کنارم نمی توانم به زندگی ادامه بدهم. چیزی که من نیاز دارم محبت شما و حضور شما در کنارم است و نه داشتن مغازه و درآمد. من خود شما را می خواهم که تکیه گاهم هستید. شما همه امید و همه دارایی من هستید. این کار را با یک غافلگیری انجام دهید. شب از ایشان به بهترین نحو پذیرایی کنید و نیاز جنسی او را به احسن وجه با بهترین و تحریک آمیزترین لباس و عطر آن طور که او بیشترین لذت را ببرد تامین کنید و بعد در حالی که در آغوش او هستید و مشغول بوسه و نوازش ایشان این مطالب را به ایشان عرض کنید. مرد نیاز دارد که از طرف همسرش احساس مهم بودن و اقتدار داشتن بکند و بیان نیاز شما به او در تامین این اقتدار مرد بسیار کارگشا است.

موفق باشید.


حیا زیباست | گروه اینترنتی رهروان ولایت

 

 

حیا»، بازتابی از راز»

 

 

استاد اصغر طاهرزاده»

 

نمونه‌ای روشن از جهان گمشده را می‌توان در غفلت از حیاء» و حریم» دانست. گوهر زندگیِ اصیل، حیاء» و رعایت حریم افراد» است. حیاء»، موجب می‌شود تا انسان‌ها از آشکارساختن و نمایش و برخوردهای تند پرهیز کنند و حریم»، نگاهبان مرزها است. حریم، فقط نوعی جدایی نیست. هرچند هاله‌ای را ایجاد می‌کند که مانع دیگران باشد، ولی ضمن آن‌که تمامیت آدمی را حفظ می‌کند، حریم دیگران را نیز نگه می‌دارد. زیرا اساساً در صورتی می‌توان حریم داشت که برای حریمِ دیگران هم اهمیت قائل شد. حریم، طرفین را به هم می‌پیوندد، بدون آن‌که در هم‌شان آمیزد. آن‌ها را با هم یکی می‌کند، بی‌آن‌که به اختلاط بگرایند. آن صمیمیت، غیر از اختلاط و ترکیبی است که امروز در جهان مدرن باب شده است. این دو با هم تفاوت جوهری دارند. زیرا صمیمیت واقعی در صورتی میسر است که حریم‌ها حفظ شود.

 

بازگشت به ادب ایرانی و همدلی اسلامی

 

حریم، شهوات را به عواطف» و خواست‌ها را به تمنّا» و توقعات را به تفاهم» تبدیل می‌کند. حریم، فقط در روابط اجتماعی مصداق نمی‌یابد بلکه می‌توان جوهر آن را در نحوه‌ی همزیستی مرد و زن، در تنظیم فضای خانه، در تقسیم فضای شهر، در لباس پوشیدن، در عفتِ کلام و در تعارف و تواضع جستجو کرد، با نحوه‌ای از سازش و سکوت و بردباری.

 

حریم، حافظ خلوت فرد است و بستری است برای شکفتگیِ ذهنی، فضایی است که امکان سیر در حالات درون را به انسان می‌دهد و همان‌طور که امروز با روح غربی، محیط زیست در معرض نابودی است، خلوت درونی انسان‌ها هم در معرض آلودگی است. زیرا حریمی که حافظ محیط ذهنی است مورد اصابت قرار گرفته و به اعتباری دیگر گمشده است.

 

حریم، عامل مؤثر در ایجاد هماهنگی ناشی از طلب یگانگی با مبدء هستی و طبیعت و اجتماع انسان‌ها است. هماهنگی در صورتی میسر است که هیچ‌چیز از مقام خود فرو نیفتد و جای دیگری را نگیرد و اختلاط پدید نیاید و موقعی که همه‌چیز در جای خود است، تصرف، تعدّی و رقابت از میان می‌رود و در غرب این نوع هماهنگی به هم خورده و تبدیل به نظام مدنی شده و برخوردها و اجتماع‌ها در قالب ساعت ملاقات و قرار قبلی شکل گرفته و ساعت، حاکم بر روابط عمومی شده است و آنچه نوعی رابطه‌ی عاطفی بود، به ارتباط قانونی و فرمول‌های خشک آداب تبدیل شد. در نتیجه طبقه‌بندی‌هایی که از این راه به‌وجود آمد دیگرحریم نبود، فاصله بود و مرزهای جدایی به صورت قراردادهای قانون بر ما تحمیل گشت و از آن طرف آن صمیمیتِ مقدس مبدل به آمیزشی شد که دیگر نه مرزی می‌شناسد و نه حریمی و بعضاً این نوع به ظاهر صمیمیت چه اندازه به خشونت مبدل می‌شود. با حضور در فرهنگ غربی، به نام انتقاد نه‌تنها چیزی برای هم باقی نمی‌گذاریم و زخم‌های التیام‌ناپذیری بر روان همدیگر وارد می‌کنیم، بلکه با خشونت‌های مشمئزکننده، بی‌ادبی را به نهایت می‌رسانیم، زیرا در ادب غربی فقط رعایت اصول اجتماعی و مدنی، ادب به حساب می‌آید و این غیر از آن فروتنی است که مجال شکفتگی به دیگران می‌دهد. ادب غربی، زائیده‌ی همکاری قانونی است و ادب ایرانی‌اسلامی، پرورده‌ی همدلی و همدمی است. انقلاب اسلامی، مسیر برگشت به ادب ایرانی و همدلی اسلامی است.

 
حیاء؛ بازتابی از راز» 

 

حالتی که حریم را آشکار می‌کند و جان می‌بخشد، حیاء» است. حیاء احساسی آمیخته با راز» است. حیاء می‌پوشاند و می‌گشاید و از نمایش می‌پرهیزد. حیاء، نحوه‌ی بروز حریم است و به یک اعتبار کاشف است و به یک اعتبار حاجب.

 

جامعه‌ای که افراد آن آراسته به حریم» و حیاء» باشند، جامعه‌ای است گشوده به راز. حیاء، بازتابی است از وجهِ رازآمیز عالم در حریم ارتباطات اجتماعی.

 

زنی که پوشش لازم به تن دارد و بدون شتابزدگی، خرامان راه می‌رود، ضمن آن‌که خود را پوشانده، به حرکاتش دو چندان معنا می‌دهد. زیرا آن نوع پوشیدگی در حین دفع، نوعی به ظهورآوردنِ حیاء و وقار و رعایت حریم‌ها نیز هست. به همین جهت در جامعه‌ای که حریم واقعی باشد، حیاء نیز هست.

در حریمِ میان زن و شوهر، در سکوتی که استاد را به طالب دانش پیوند می‌دهد، در فروتنی میان دوستان، در احترام فرزند به والدین، نوعی محوشدن است در برابر دیگری، مثل محوشدن ماده‌ی تابلوی نقاشی در صورت‌های تابلو، از آن جهت که آن رنگ از آن به بعد خود را در کلیّت تابلوی نقاشی‌شده احساس می‌کند. و این‌ها همه در فضای تمدنی خاصی صورت می‌گرفته که امروز از منظر ما پنهان شده و تنها امیدی که برای برگشت آن جهان گمشده در میان است، به تحقق‌رسیدن اهداف انقلاب اسلامی است.


Image result for کرونا

 

نگاهی الهی و فلسفی ما به ویروس کرونا»

 

استاد اصغر طاهرزاده»

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با توجه به این‌که پدیده‌ی کرونا این سؤال را به میان آورده که نگاه الهیاتی ما به آن چگونه و از چه زاویه‌ای باید باشد، نکاتی یا رویکرد فلسفی به موضوع عرض می‌شود.

حادثه‌ها و مصائب به‌خصوص که هیچ تجربه‌ای از خداوند بهتر از تجربه‌ی ایمان در خطرات خالصانه نیست، به همان معنایی که قرآن در وصف آن، واژه‌ی دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین‏» به‌کار می‌برد و می‌فرماید: فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ.» (عنکبوت/۶۵).

۱. عقل در بستر طبیعی خود متوجه مخلوقیت عالم است و پایدارماندن بر عهدِ عقلی در چنین بحران‌هایی اقتضا می‌کند که متوجه‌ی خالق عالم و نقش او در چنین شرایطی باشیم.

 

۲. خالق عالم به اعتبار آن‌که منشاء وجود عالم و موجودات است، خودش عین وجود است و بنا به گفته‌ی صدرالمتألهین عین وجود، عین کمال، یعنی عین علم و حکمت و قدرت و سایر کمالات است.

 

۳. خالق عالم، خالق هر موجودی است با تمام لوازم و آثار وجودی‌اش. یعنی خالق هر کدام از ماست با تمام نسبت‌هایی که با اطراف خود داریم و خالق تمام ابعاد شخصیت ماست هرچند مرحله‌ی نوجوانی ما به جهت تقدّم مرحله‌ی کودکیِ‌مان بر نوجوانی‌مان، در ابتدا مرحله‌ی نوجوانی ما به ظهور نمی‌آید، ولی خداوند در اراده‌ی خود همه‌ی مراحل وجودیِ ما را خلق کرده، به اعتبار آن‌که اراده‌ی او واحد است و با یک اراده مخلوق خود را اراده و خلق می‌کند. (۱) هرچند مراحل شخصیت ما به تدریج ظهور کند.

 

۴. وقتی خداوند خالق وجود عالم است، تمام ابعاد وجودی عالم در قبضه‌ی اوست، به همان معنایی که فرمود: وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیر» پس رابطه‌ی مخلوق با خالقش که آن را خلق کرده، رابطه‌ای است که همه‌ی ابعاد مخلوق را در برگرفته و جدایی مخلوق از خالق از نظر تکوینی معنا ندارد، به‌خصوص اگر متوجه باشیم هویت مخلوق، هویت تعلّقی است و مخلوق عین ربط به خالقش می‌باشد.

 

۵. با توجه به نحوه‌ی ارتباط عالمِ وجود با خدا، خداوند در تمام مراحل عالم، حضوری مطلق و فعّال دارد و اگر برگی از درختی فرو افتد از اذن و علم خدا خارج نیست وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها» این آیه در واقع گزارشی است از نگاهی که هر اندیشمندی می‌تواند بدان دست یابد.

 

۶. خالقِ عالم مطابق علم و حکمت خود دارای سنت‌ها و تقدیراتی است. حکمت الهی اقتضا می‌کند تا انسان‌ها را در شرایط خوف و جُوع و ضررهای مادی و جانی امتحان بکند تا انسان‌ها در دل این سختی‌ها پرورانده شوند و شخصیت‌هایی که صابرند، صبرشان به ظهور آید (۲) و در دل چنین سنتی است که اندیشه‌ها به‌کار گرفته می‌شوند تا از یک طرف راه‌های عبور از سختی‌ها شناخته شوند و انسان با عقلانیت خود در مورد عبور از سختی‌هایی که پیش می‌آید بیندیشد و رشد کند، و از طرف دیگر با توجه به آن‌که می‌داند عالم در قبضه‌ی خداوند است در رجوع به خداوند به رازِ وجودی آن سختی‌ها فکر کند که اگر آن سختی‌ها برای پرورش انسان‌هاست، مسیر صبر و مقاومت را در مقابل آن‌ها پیشه نماید و می‌یابد که آن سختی با رحمت الهی هماهنگ است، و اگر در سنت وَ ما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ» (اعراف/۹۴) می‌باشد تا در ازاء آن سختی‌ها و تهاجم‌هایی که به انسان‌ها و جوامع می‌شود، رجوع به حق نموده و در محضر خداوند به تضرّع آیند و با تضرّع و توبه، مزاحمت‌های آن سختی‌ها را از سرِ خود کم کنند، به فکر توبه و تجدید نظر نسبت به آنچه انجام داده‌اند و در آن قرار دارند بیفتند. اینجاست که جایگاه بلاهای طبیعی و غیرطبیعی روشن می‌شود بدون آن‌که گمان کنیم عالم از دست خداوند خارج شده. هر بلایی که می‌خواهد باشد. عمده برخوردِ عقلانی از یک طرف و برخورد الهیاتی از طرف دیگر با پدیده‌ای است که امروز به صورت کرونا به میان آمده است تا با عقلانیت خود جایگاه نظریات علمی و بهداشتی نادیده گرفته نشود - اعم از جایگاه طبّ جدید و یا طب سنتی- و با الهیات خود طوری با آن پدیده برخورد کنیم که از راه‌های گشوده‌ی حضرت حق در این‌گونه مصائب بهره‌مند شویم و خود را دست‌بسته در مقابل آن ویروس احساس نکنیم و از برکات نگاه توحیدی جهت حضور در عالم محروم شویم به‌خصوص که حضرت جواد (ع) می‌فرمایند: مَوْتُ‏ الْإِنْسَانِ‏ بِالذُّنُوبِ‏ أَکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأَجَلِ وَ حَیَاتُهُ بِالْبِرِّ أَکْثَرُ مِنْ حَیَاتِهِ بِالْعُمُرِ» مرگ آدمی به سبب گناهان بیشتر از مرگ به واسطه‌ی اَجَل است، و ادامه‌ی حیاتش به سبب نیکوکاری بیشتر از حیاتش به واسطه‌ی عمر طبیعی است.

 

۷. معلوم است که خالق عالم و اقتضائات نظام احسن هستی برای هر مخلوقی جای و جایگاهی قائل است و تقدیرات انسان‌ها نیز از یک طرف وجهی از وجوه آن‌هاست و از طرف دیگر در نسبت با عالم، اندازه‌ای است مشخص شده و به همین جهت آموزه‌های دینی متذکر می‌شوند که مرگ و حیات انسان‌ها دارای اندازه‌های مشخص است و کسی را یارای عبور از مرگی که برای او مقدر شده‌است نمی‌باشد، هرچند خوب مردن و یا بد مردن را خود انسان ها برای خود شکل می‌دهند. قرآن می‌فرماید: قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْرا» (طلاق/ ۳) خداوند برای هر موجودی اندازه‌ای در عالم مشخص کرده و یا می‌فرماید: إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر» (قمر/ ۴۹) البته ما هرچیزی را به اندازه آفریدیم و نیز قرآن در آیه‌ی ۲۲ سوره‌ی حدید می‌فرماید: ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‏ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیر» هیچ مصیبتى در زمین و نه در وجود شما روى نمى ‏دهد مگر این‌که همه‌ی آن‌ها قبل از خلقت‌شان در کتابی بوده است و این امر براى خدا آسان است‏. با توجه به این امر می‌فرماید: وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ کِتَابَاً مُؤَجَّلاً وَ مَن یرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَن یرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ»؛ هیچ‌کس جز به فرمان خدا نمی‌میرد، که خدا مرگ را مقررشده معین کرده است و هرکس پاداش این جهان را بخواهد از آن به او خواهیم داد.» (آل‌عمران/ ۱۴۵) و نیز می‌فرماید: إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» (یونس/ ۴۹) یا فرمود: نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ.» (واقعه/ ۶۰)

 مهم آن است که به تقدیرات خود راضی شویم تا بهشتی در مقابل ما گشوده شود. به همین جهت حضرت علی (ع) در دعای کمیل از خداوند تقاضا می‌کنند: اللّهمّ انّى اَسْئلُکَ اَنْ تَجْعَلَنى بِقِسْمِکَ راضیاً قانِعاً» خداوندا! ما را طوری بپروران که از قسمت‌هایی که برای ما مقدر کرده‌ای راضی و قانع باشیم. این یعنی خوب بودن به دست ماست ولی اندازه‌ی بودنِ» ما در دنیا، در اختیار خالق عالم است؛ خودمان باید سرنوشت خود را تبدیل به نیکی کنیم به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»(رعد/ ۱۱) یعنی نقش آموزه‌های دینی در این‌جا آن است که: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» (انسان/ ۳) تا معلوم شود انسان در تعالی‌بخشیدن به سرنوشت خود، دست‌بسته نیست و بلاها، خواب‌ها را بیدار و دل‌ها را متوجه‌ی خدا می‌کند تا جهت دفع این بیماری، منوّر به الهامات علمی شوند.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»

 


۱) فرمود: وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَر» (قمر/۵۰)

۲) قرآن در این رابطه می‌فرماید: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین‏» (بقره/۱۵۵)


شرح مناجات تائبین – بخش اول | مدرسه علمیه مروی | مدرسه علمیه مروی

 

عبور از ذنب کبیرِ انانیت»

 

شرحی بر مناجات تائبین»

 

استاد اصغر طاهرزاده»

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

أسْئَلُکَ یَا غَافِرَ الذَّنْبِ‏ الْکَبِیرِ، وَ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ‏ الْکَسِیرِ، أَنْ تَهَبَ لِی مُوبِقَاتِ الْجَرَائِرِ، وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ»

سخن حضرت سجاد (ع) به این‌جا رسید که به حضرت حق این طور اظهار داشتند:

یَا غَافِرَ الذَّنْبِ‏ الْکَبِیرِ، وَ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ‏ الْکَسِیرِ، أَنْ تَهَبَ لِی مُوبِقَاتِ الْجَرَائِرِ، وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ»، یعنی ای کسی‌که غافر و بخشاینده ذنب و گناه کبیر هستی و ای ترمیم‌کننده‌ی استخوان شکسته، جرم‌های هلاک‌کننده را بر من ببخشای و رسوائی‌های درونی را بر من بپوشان.

 قبلاً عرض شد خدا را با هر اسمی بخوانیم حضرت حق با همان اسم با ما برخورد می‌کند. به‌خصوص اگر آن اسم را به‌جا اظهار کنیم. در این فراز داعی، خدا را با اسم غَافِرَ الذَّنْبِ‏ الْکَبِیرِ» می‌خواند، با نظر به این‌که او گناهان بزرگ را می‌بخشاید. وقتی بنده با خدا با نظر به این اسم روبه‌رو شد خدا هم با همین اسم به او جواب می دهد. عملاً خداوند خواهد گفت وقتی به من چنین اعتقادی داری، من هم بر اساس اعتقاد تو با تو رفتار می‌کنم. زیرا در روایت قدسی داریم: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِیَ اَلْمُؤْمِنِ» (۱) من در گمان اعتقاد بنده‌ی مؤمن خودم هستم، هرطور که به من گمان دارد مرا نزد خود همان‌طور می‌یابد. تو گمانت نسبت به او آن است که گناهان بزرگ را می بخشد، او هم طبق روایت فوق آن گناهان را می‌بخشد. بنا این است که ما به خدا امیدوار باشیم. چون در قرآن داریم به پیامبر خود فرموده: قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ‏ رَبّى‏ لَوْ لا دُعاؤُکُمْ» (فرقان/۷۷) ای پیامبر به بندگان من بگو: اگر عبادت و پرستش شما نبود پروردگار من به شما هیچ اعتنائی نمی کرد؟ با دعا است که رحمت حضرت حق به جنبش در می‌آید. این قاعده را آن‌هایی که دعا می‌کنند می‌شناسند و به همین جهت راحت دعا می‌کنند. پس اگر کسی پروردگارش را این‌طور شناخت که غَافِرَ الذَّنْبِ‏ الْکَبِیرِ» است و او را به این اسم خطاب کرد، در جواب می‌شنود لَبَیک یَا عَبدی» به معنای تجلی نوربخشاینده‌ی ذَّنْبِ‏ الْکَبِیرِ» بر جان دعاکننده. إن‌شاءاللّه به جایی می‌رسیم که متوجه‌ی گناهان بزرگ خود می‌شویم سپس در رفع آن به حضرت حق رجوع می‌کنیم.

گناه بزرگِ انانیّت» و خود را دیدن و خود را محور همه امور به حساب‌آوردن، گناه کمی نیست. تا دیروز فکر می‌کردی گناه بزرگ آن است که مثلاً دست به ی بزنی. حال متوجه می‌شوی که تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» وجودِ خود ما و نظر به خود ما، ریشه همه این مشکلات است. لذا امام صادق (ع) می‌فرمایند: وُجُودُکَ ذَنبٌ لا یُقاسُ بِهِ ذَنب» (۲) وجود تو گناهی است که هیچ گناهی با آن مقایسه نمی‌شود. یعنی نظر به خود داشتن و خود را مستقل از اراده‌ی الهی‌دیدن، گناه نابخشودنی است. اگر عزیزان برنامه‌ریزی نداشته باشند تا از شرّ این بزرگ‌ترین گناه آزاد شوند، بعداً که عمری از آن­ها گذشت مشکل است بتوان کاری برای خود بکنند. از همین حالا که امکان چشیدن تقوا برایمان هست، باید پای اصلاح خود بایستیم.

به ما فرموده‌اند شیطان دستگیره دارد، دستگیره‌ی شیطان منیّت ما است وگرنه آنهایی که جان خود را برای خدا خالص کردند و خداوند هم آنها را برای خود خالص گردانید که دستگیره به شیطان نمی ­دهند. قرآن در راستای استثناء بودن مخلَصین از اغوای شیطان می‌فرماید: إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (حجر/۴۰) مگر آن‌هایی که خودی و منیّتی از خود ندارند. و خداوند آن­­ها را برای خود خالص کرده. ممکن است بفرمایید این مشکل است که انسان از انانیّت خود بگذرد، اما بدانید خدای شما غَافِرَ الذَّنْبِ‏ الْکَبِیرِ» است پس جای یأس نیست و می‌توانیم از خداوند کمک بگیریم تا از شرّ انانیّت و خودبینی راحت شویم.

بعضی از دوستان زحمت می‌کشند و عبادت می‌کنند و دعا می‌خوانند ولی بعد از مدتی احساس می‌کنند نتیجه نگرفتند. اگر خودشان دقت کنند می‌دانند علتتش حضور فعّال منیّت‌ها است که حجاب بزرگی است. تمام مشکلات از این‌جا است. ذَّنْبِ‏ الْکَبِیرِ» همین است که آدم به خودش توجه استقلالی داشته باشد و خودش محور باشد و متوجه دشمنی این نفس نباشد، در حالی که به ما فرموده‌اند: أَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»؛ (۳) دشمن­ترین دشمن­ها نفس خود شما است که از همه به شما نزدیک­تر است. برای عبور از انانیّت فرموده‌اند، در وضو وقتی مسح پا می‌کشید متوجه هستید هنوز منیت برایت مانده، به ما فرموده ­اند خود را با آب مطلق پاک کن. چون مطلق آن چیزی است که در مقابلش چیزی نمی‌ماند، به همین جهت در وضو باید از آب مطلق استفاده کرد. در وضویی که گرفتی، در راستای نفی انانیّت، با نظر به مرکز فرماندهی یعنی سر، به آب مطلق آن را لمس می‌کنید، آن هم با بقایای آب وضو، که همان آب مطلق است، زیرا اگر آن انانیّت بماند نمی‌توانید به مهمانی خدا بروید. همه سخن در این است که می‌رسید به جایی که متوجه شوید گناهی بزرگ‌تر از این‌که واقعاً خودتان در میان هستید و خودمان محور امور شده‌ایم، نیست و با توجه به این امر رویکرد ما به وضو رویکرد خاصی می‌شود.

همین که متوجه محوریت خود در امور می‌شویم و نزدیک است که مأیوس شویم. امام سجاد (ع) راه نشان می‌دهند تا به کسی رجوع کنیم که غَافِرَ الذَّنْبِ‏ الْکَبِیرِ» است با ورود به راهی که امام (ع) در مقابل‌مان قرار می‌دهند انسانِ سالک به جایی می‌رسد که خودش برای خودش دود می‌شود. وقتی آدم ناله کرد که یَا غَافِرَ الذَّنْبِ‏ الْکَبِیرِ، وَ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ‏ الْکَسِیرِ» ای کسی که استخوان‌های خردشده‌ی بنده را جمع می‌کنی، من در زیر بار خودبینی‌هایم خورد شده‌ام، به دادم برس: و از این طریق مسیر عبور از خودبینی‌ها شروع می‌شود.

تا انسان جوان و غریبُ العهد است نسبت به خدا، راحت‌تر می‌تواند این راه را طی کند. هر چقدر جلو می‌رود اگر متوجه خطرِ خودبینی و خودخواهی‌ها نشود کار سخت‌تر می‌شود. دوران جوانی دوران شور و عشقِ بندگی است ولی هرچقدر جلوتر برود منیّت او رشد می‌کند و اعتراض‌ها شروع می‌شود که چرا به من احترام نگذاشتند و چرا روی من حساب نمی‌کنند. چرا جایگاه من با این سوابق و فعالیت، باید این‌جا باشد و إلی آخر، و همچنان این من» بزرگ و فربه می‌شود.

با توجه به موارد فوق باید از قبل به فکر چاره باشیم و ناله سر دهیم، خدایا به دادم برس که قلبم به جهت گناهان بزرگ از بین رفت، آن را به نور توبه زنده بگردان، ای همه آرزو و مقصدم! از خدا می‌خواهیم که ما را جمع کند و روح تعبد به حضرت­ اش را به ما برگرداند، همان روحیه و شور بندگی که در ابتدا داشتیم.

أسْئَلُکَ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ‏ الْکَسِیرِ، أَنْ تَهَبَ لِی مُوبِقَاتِ الْجَرَائِرِ، وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ» ای کسی‌که استخوان‌های شکسته را ترمیم می‌کنی! از تو می‌خواهم آثار باقی مانده از گناهانم را برطرف نمایی و بر من موبقات را ببخشی، یعنی آن گناهانی که از کوتاهی ­ها باقی مانده. که از همه مهمتر همان­طور که عرض شد خودبینی‌هایی است که هنوز باقی مانده. وقتی خودبینی و خودخواهی و کبر برود، راه توبه به راحتی گشوده می‌شود، لذا حضرت آدم (ع) خیلی راحت توبه کرد ولی شیطان نتوانست توبه کند. حضرت آدم به شجره‌ی ممنوعه نزدیک شد، ولی همین‌که به خود آمد و متوجه خطای خود شد، لاجرم او زود استغفار کرد» زیرا میل او عامل نزدیکی به شجره شد ولی تواضع و بندگیش سرجایش بود. به گفته‌ی مولوی:

ذلت آدم ز اشکم بود و باه

و آن ابلیس از تکبر بود و جاه

لاجرم او زود استغفار کرد

و آن لعین از توبه استکبار کرد

انحراف ابلیس از تکبر بود و جاه طلبی. گفت: اَنَا خَیرٌ مِنْه» من بهتر از آدم هستم. با حساب خودش آدم از خاک بود و او از آتش، شش هزار سال هم عبادت کرده بود، بنا به روایات به ملائکه درس می‌داد. حالا به او می‌گویند به این آدم سجده کن، معلوم است کار آسانی برای او نیست، چون خود را می‌بیند و حرف او اَنَا خَیرٌ مِنْه» است. در ذهن ما هست که ی و مشروب خواری گناه است. حتماً این اعمال گناه است. ولی ریشه­ ی همه‌ی گناهان که همان کبر و خودبینی است اگر از بین نرود، همان خودبینی، توفیق توبه‌کردن را هم از انسان می‌گیرد، کبر و خودبینی و گفتن: اَنَا خَیرٌ مِنْه» کار شیطان را به آن‌جا رساند. این سخن جان بندگی انسان را می‌سوزاند. چون من» در میان است. آن‌قدر خودبینی و استکبارِ شیطان بر او غلبه داشت که گمراهی خود را هم به خدا نسبت داد و گفت: رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی» (حجر/۳۹) خدایا تو مرا گمراه کردی. یعنی من به خودی خود خوبم، تو مرا گمراه کردی.

اگر این من» در میان باشد هر کس می‌خواهیم باشیم، من و شما ندارد، هر اندازه هم عبادت کرده باشیم، خطر لغزش بغل گوش ما است. مگر این‌که از طریق ادعیه از این من» به خدا پناه ببریم تا او با توجهات مکرر خود به ما، این منیّت را بی‌رنگ کند. به گفته‌ی خواجه سعید ابوالخیر:

تو، آمد رفته رفته

رفت، من آهسته آهسته

از طریق دعا در مقابل حضرت حق، هیچ‌بودنِ خودمان را تمرین کنیم، تا منیّتی از خود در مقابل‌مان نماند. وگرنه همین عبادات ما را مُعْجَب می‌کند که گویا ما آدم خوبی هستیم که این کارهای خوب را انجام دهیم در حالی‌که باید بدانیم:

هر عنایت که داری ای درویش

هدیه حق بدان نه کرده خویش

باید متوجه باشیم توفیق الهی بود که موفق به آن کار خوب شدیم. در همین رابطه حضرت امام سجاد (ع) عرضه می‌دارند. الهی اگر شکر می‌کنم به خاطر نعمتت، شکر دیگری باید بکنم که توفیقم دادی شکر کنم.» اگر شما صدقه‌ای به فقیر دادید باید بگوئید من صدقه دادم، یا بگوئید خدا منّت بر من گذاشت و توفیقم داد که بتوانم صدقه بدهم. ور نه در گلخن گلستان از چه روست؟» مگر می­ شود بدون توفیق الهی، از طریق چنین منی چنین حسنه ­ای صادر شود؟   

حضرت در ادامه تقاضا می‌کنند: وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ» خدایا رسوایی‌های درونی‌ام را خودت بپوشان و بر آن‌ها سرپوش بگذارد. بگو خدایا:

گر دریدم خود به دستم پرده را

تو فرو مگذار بی‌پرده مرا

خدایا اگر پرده‌دری کردم، تو آن پرده‌ای را که باید داشته باشم تا به چنین پرده دری‌ها دست نزنم، را به من عطا کن. خدایا تَسْتُرَ عَلَیَّ» بر من یک پرده‌ای بینداز تا از فَاضِحَاتِ» و افتضاحات درونم نجات یابم و دائماً گرفتار آن‌ها نباشم و بتوانم راه را ادامه دهم. با نظر به ستارُالعیوب» بودن حضرت حق، این امید هست که او با بندگان گناهکارش که تقاضای ستر گناهان را دارند، آن گناهان را بپوشاند و البته این ستر، ستر محو است و عملا آن گناه از صحنه­ ی جان انسان محو می‌شود و بین انسان و پروردگارش موانع برطرف می‌گردد. با ستارالعیوب بودن می‌فرماید: بنده من، من تمام کردم اثر آن گناه را.

تقاضای شما در فراز فوق این است که خدایا در درون خود رسوایی‌هایی دارم که به لطف تو می‌خواهم آن‌ها را بپوشانی و محو کنی تا با روحی پاک با تو انس بگیرم. به عنوان مثال فلانی پشت سر شما حرف­های بدی زده تا به شما خبر ندادند، شما بین خود و خدایتان مشکلی ندارید، راحت نمازتان را می­ خوانید ولی اگر به شما خبر دادند و غیبت کردند شما را به زحمت می‌اندازند و از این به بعد ارتباط شما با خدا هم خراب می­ شود، ولی یک مرتبه ملاحظه می‌کنید خدا به حکم ستار بودنش به شما لطف می‌کند و خیلی زود آن حرف را از یادتان می برد، اصلاً انگار نه انگار که چنین سخنی پشت سر شما گفته شده است. حالا این‌جا شیطان تلاش می­ کند نگذارد آن مطلب از یادتان برود. در این رابطه است که از خدا می‌خواهید، وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ» خدایا آن را بپوشان، خدا با این عصبانیت درونی من از فلانی را بپوشان و محو کن، چون آن حالت که نسبت به آن فرد غیبت‌کننده دارم نوعی رسوایی است که من را ناراحت می‌کند. چرا من باید ناراحت بشوم که پشت سرم این حرف‌ها را زدند؟ من باید ناراحت باشم که یاد خدا را نداشته باشم. به همین جهت تقاضا می‌کنی خدایا بپوشان آن فاضحات درونی­ام را.

گاهی شیطان همان چیزهایی را که خدا به خوبی پوشانده است در یاد ما می‌آورد تا ما را تحریک کند، تا ما راه اصلی خود را فراموش کنیم و مشغول فرعیات شویم و در حرکت خود از نشاط و تحرک فرو افتیم. به همین جهت این فراز از دعا بسیار با ارزش و کارساز است. واقعاً اگر خداوند چیزهایی را که خودش پوشانده است بر ملا کند، ناگهان تمام روح و روان ما متلاشی می‌شود. لذا دائم باید از خدا خواست وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ فَاضِحَاتِ السَّرَائِرِ» همچنان افتضاحات درونی­ام را پوشیده بدار.

گاهی ما زمینه‌ی تحریک شیطان را در درون خود فراهم می‌کنیم و عملاً خداوند سِتر خود را از ما می‌گیرد و چون به خود آییم با تقاضای سِتر فاضحات درونی، از خدا می‌خواهیم ما را به حالت اول و به آن عهد قریب با خودش برگرداند.

در فراز بعدی اظهار می‌داری: وَ لَا تُخْلِنِی فِی مَشْهَدِ الْقِیَامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِکَ وَ مَغْفِرَتِکَ» خدایا! در مشهد و محل شهودِ حقیقت، یعنی در قیامت مرا از خنکی عفو و غفرانت خالی مدار. مشهد یعنی جایی که انسان در شهود قرار می‌گیرد و به یک معنا یوم التّلاق» است. یعنی ملاقات همه‌ی ابعاد انسان. وای اگر وقتی انسان در مشهد قیامت قرار می ­گیرد، خداوند از قبل عیوب او را محو و مستور نکرده باشد. با توجه به این نکته در مناجات شعبانیه اظهار می‌داری: إلهی قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِی الدُّنْیا وَ اَنَا اَحْوَجُ إلى سَتْرِها عَلَىَّ مِنْکَ فِی الْاُخْرى» الهی! در دنیا گناهان بسیاری را پوشاندی تا مانع ارتباط من با خودت نگردند و من بیش از آن‌که در دنیا نیازمند سِتر و محو گناهان باشم، در آخرت نیازمند به این امر می‌باشم. زیرا قیامت محل شهود است و محل به نمایش گذاشتن ابعاد گوناگون انسان‌ها است. با این فرض، در این قسمت از فرازِ مناجات التّائبین»، اظهار می‌داری که در آن چنان شرایطی، از خنکی عفو و غفران خدا محروم نباشید. باید درون خود را کند و کاو کنید و اشکالات درونی خود را ببینید و فکر کنید اگر این اشکالات در مشهدِ قیامت ظاهر شد چه می‌شود. نمونه‌ای که همیشه آدم می‌تواند حس کند، حسادت است، این حسادت همین حالا آتش است، گاهی آدم زندگی خود را با حسادت آتش می‌زند و با غضبِ حاصل از حسادت، خود را هلاک می‌کند.

اگر درون خود را ناخن بزنیم متوجه می‌شویم با غضب چگونه این خطر هست که زندگی خود را آتش بزنیم، همین حالت در قیامت ظهور می‌کند و می‌شود جهنمی که آدم را در بر می‌گیرد. باید در دنیا راه خاموش‌کردن آتش غضب را یافته باشیم و از آن طریق جهنم را از خود دور کنیم. بعضی‌ها یکپارچه غضب‌اند. وقتی طرف غضب کرد، شیشه‌های منزل را می‌شکند یا زن و فرزندان خود را کتک می‌زند و بعد شروع می‌کند خود را زدن. غذا جلویش می‌گذارند پرت می‌کند. این به جهت آن است که همین حالا در همین دنیا، جهنم قلب به او را فراگرفته است و چون در دنیا نتوانسته جهنم و آتش غضب را از خود دور کند، در قیامت هم وقتی جهنم به او نزدیک می‌شود، نمی‌تواند آن را از خود دور کند؛ به تعبیر قرآن: وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ» (شعرا/۹۱) جهنم برای انسان­های سرکش بروز می­ کند. چون آتش برای منحرفین به ظهور آمد و بروز کرد نمی‌توانند آن را از خود دور کنند. مشکل این افراد آن است که امروز برنامه‌ای برای خاموش‌کردن آن آتش درونی ندارند. راه رجوع به حضرت حق و توجه به رحمت واسعه‌ی او را از طریق معارف الهی و عبادات ربّانی برای خود شکل نداده ­اند. نمی‌دانند در آن موارد که آتش غضب آن­ها را فرا گرفت باید به خداوند رجوع کنند.

این جهنم و آتشی را که با انواع رذایل در درون خود داریم، باید بشناسیم و راه عبور از آن را از طریق دستورات دینی بیابیم. بعضی‌ها متوجه حسادت‌های خود نیستند و اگر با ملاک‌های دینیِ الهی متوجه‌ی آن‌ها نشوند، در قیامت با منظره‌ی بسیار هولناکی که همان وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ» است روبه‌رو می‌شوند. مگر آن‌که در همین دنیا متوجه جهنم دورنی خود بشوند و به لطف الهی آن را خاموش کنند و از عفو و غفران خداوند کمک بگیرند که نوعی خنکی و آرامش را به همراه دارد. با توجه به این امر در این فراز اخیر عفو و غفران را به خنکی توصیف می‌کند. در روایت داریم در قیامت جهنم مثل شتری غضبناک وارد می‌شود، به طوری که از شدت غضب تکه‌هایی از آن به اطراف پرتاب می‌شود. مثل اهل غضب. همیشه به دوستان عرض می‌کنم هر وقت می­ خواهید جهنم را نزدیک به واقع تصور کنید، غضب را در نظر بگیرید. از طرفی قرآن در توصیف آتش جهنم می­ فرماید: تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (همزه/۷) از قلب گناهکار ظهور می‌کند، إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ» (همزه/۸) یعنی آن آتش غضبی است که سراپای آدم­های گناهکار را می‌پوشاند. راه نجات از این آتشِ درونی، خنکی عفو است و این که خداوند شما را از آن غضب عبور دهد. وقتی گرفتار غضب شدید بدانید که شیطان به سراغ شما آمده تا غضبِ خود را به شما القا کند. شیطان آنقدر گرفتار غضب شد که عبادات ۶۰۰۰ ساله‌اش را از بین برد. شیطان که آمد سراغ انسان، انسان را غضبناک می‌کند. غضب البته انواع دارد. قهر، تکبر، بی‌حیایی همه به جهت غضب است. در هر حال غضب اگر آمد با هر شاخه‌ای که بیاید جان ما را می‌سوزاند و زندگی را نابود می‌کند. خدا آبی دارد که می‌ریزد بر روی این غضب و آن آب عفو و غفران است. در همین رابطه بنده از خدا می‌خواهد که با عفو و غفرانش او را نجات دهد. چون امام معصوم یعنی حضرت سجاد (ع) متوجه اصل خطر در قیامت هستند طلب عفو و غفران می‌کنند جهت بهره‌مندی از آن‌ها در قیامت. زیرا هرچه کردیم در همین دنیا باید بکنیم.

تا که دستت می ­رسد شو کارگر

چون فُتی از پای خواهی زد به سر

 خدایا به لطف و کرم خودت این دعاها را در حق ما مستجاب گردان.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

اصغر طاهرزاده - ۱۶ فروردین ۱۳۹۹»

*************************************************************************

۱) کافی، ج ۲، ص ۷۲.

۲) الوافی، ج ۱، ص ‍۱۰۳.

۳) عدة الداعی و نجاح الساعی، ص۳۱۴.


Image result for کرونا

 

نگاهی الهی و فلسفی ما به ویروس کرونا»

 

استاد اصغر طاهرزاده»

 

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با توجه به این‌که پدیده‌ی کرونا این سؤال را به میان آورده که نگاه الهیاتی ما به آن چگونه و از چه زاویه‌ای باید باشد، نکاتی یا رویکرد فلسفی به موضوع عرض می‌شود.

حادثه‌ها و مصائب به‌خصوص که هیچ تجربه‌ای از خداوند بهتر از تجربه‌ی ایمان در خطرات خالصانه نیست، به همان معنایی که قرآن در وصف آن، واژه‌ی دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین‏» به‌کار می‌برد و می‌فرماید: فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ.» (عنکبوت/۶۵).

۱. عقل در بستر طبیعی خود متوجه مخلوقیت عالم است و پایدارماندن بر عهدِ عقلی در چنین بحران‌هایی اقتضا می‌کند که متوجه‌ی خالق عالم و نقش او در چنین شرایطی باشیم.

 

۲. خالق عالم به اعتبار آن‌که منشاء وجود عالم و موجودات است، خودش عین وجود است و بنا به گفته‌ی صدرالمتألهین عین وجود، عین کمال، یعنی عین علم و حکمت و قدرت و سایر کمالات است.

 

۳. خالق عالم، خالق هر موجودی است با تمام لوازم و آثار وجودی‌اش. یعنی خالق هر کدام از ماست با تمام نسبت‌هایی که با اطراف خود داریم و خالق تمام ابعاد شخصیت ماست هرچند مرحله‌ی نوجوانی ما به جهت تقدّم مرحله‌ی کودکیِ‌مان بر نوجوانی‌مان، در ابتدا مرحله‌ی نوجوانی ما به ظهور نمی‌آید، ولی خداوند در اراده‌ی خود همه‌ی مراحل وجودیِ ما را خلق کرده، به اعتبار آن‌که اراده‌ی او واحد است و با یک اراده مخلوق خود را اراده و خلق می‌کند. (۱) هرچند مراحل شخصیت ما به تدریج ظهور کند.

 

۴. وقتی خداوند خالق وجود عالم است، تمام ابعاد وجودی عالم در قبضه‌ی اوست، به همان معنایی که فرمود: وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصیر» پس رابطه‌ی مخلوق با خالقش که آن را خلق کرده، رابطه‌ای است که همه‌ی ابعاد مخلوق را در برگرفته و جدایی مخلوق از خالق از نظر تکوینی معنا ندارد، به‌خصوص اگر متوجه باشیم هویت مخلوق، هویت تعلّقی است و مخلوق عین ربط به خالقش می‌باشد.

 

۵. با توجه به نحوه‌ی ارتباط عالمِ وجود با خدا، خداوند در تمام مراحل عالم، حضوری مطلق و فعّال دارد و اگر برگی از درختی فرو افتد از اذن و علم خدا خارج نیست وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها» این آیه در واقع گزارشی است از نگاهی که هر اندیشمندی می‌تواند بدان دست یابد.

 

۶. خالقِ عالم مطابق علم و حکمت خود دارای سنت‌ها و تقدیراتی است. حکمت الهی اقتضا می‌کند تا انسان‌ها را در شرایط خوف و جُوع و ضررهای مادی و جانی امتحان بکند تا انسان‌ها در دل این سختی‌ها پرورانده شوند و شخصیت‌هایی که صابرند، صبرشان به ظهور آید (۲) و در دل چنین سنتی است که اندیشه‌ها به‌کار گرفته می‌شوند تا از یک طرف راه‌های عبور از سختی‌ها شناخته شوند و انسان با عقلانیت خود در مورد عبور از سختی‌هایی که پیش می‌آید بیندیشد و رشد کند، و از طرف دیگر با توجه به آن‌که می‌داند عالم در قبضه‌ی خداوند است در رجوع به خداوند به رازِ وجودی آن سختی‌ها فکر کند که اگر آن سختی‌ها برای پرورش انسان‌هاست، مسیر صبر و مقاومت را در مقابل آن‌ها پیشه نماید و می‌یابد که آن سختی با رحمت الهی هماهنگ است، و اگر در سنت وَ ما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ» (اعراف/۹۴) می‌باشد تا در ازاء آن سختی‌ها و تهاجم‌هایی که به انسان‌ها و جوامع می‌شود، رجوع به حق نموده و در محضر خداوند به تضرّع آیند و با تضرّع و توبه، مزاحمت‌های آن سختی‌ها را از سرِ خود کم کنند، به فکر توبه و تجدید نظر نسبت به آنچه انجام داده‌اند و در آن قرار دارند بیفتند. اینجاست که جایگاه بلاهای طبیعی و غیرطبیعی روشن می‌شود بدون آن‌که گمان کنیم عالم از دست خداوند خارج شده. هر بلایی که می‌خواهد باشد. عمده برخوردِ عقلانی از یک طرف و برخورد الهیاتی از طرف دیگر با پدیده‌ای است که امروز به صورت کرونا به میان آمده است تا با عقلانیت خود جایگاه نظریات علمی و بهداشتی نادیده گرفته نشود - اعم از جایگاه طبّ جدید و یا طب سنتی- و با الهیات خود طوری با آن پدیده برخورد کنیم که از راه‌های گشوده‌ی حضرت حق در این‌گونه مصائب بهره‌مند شویم و خود را دست‌بسته در مقابل آن ویروس احساس نکنیم و از برکات نگاه توحیدی جهت حضور در عالم محروم شویم به‌خصوص که حضرت جواد (ع) می‌فرمایند: مَوْتُ‏ الْإِنْسَانِ‏ بِالذُّنُوبِ‏ أَکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأَجَلِ وَ حَیَاتُهُ بِالْبِرِّ أَکْثَرُ مِنْ حَیَاتِهِ بِالْعُمُرِ» مرگ آدمی به سبب گناهان بیشتر از مرگ به واسطه‌ی اَجَل است، و ادامه‌ی حیاتش به سبب نیکوکاری بیشتر از حیاتش به واسطه‌ی عمر طبیعی است.

 

۷. معلوم است که خالق عالم و اقتضائات نظام احسن هستی برای هر مخلوقی جای و جایگاهی قائل است و تقدیرات انسان‌ها نیز از یک طرف وجهی از وجوه آن‌هاست و از طرف دیگر در نسبت با عالم، اندازه‌ای است مشخص شده و به همین جهت آموزه‌های دینی متذکر می‌شوند که مرگ و حیات انسان‌ها دارای اندازه‌های مشخص است و کسی را یارای عبور از مرگی که برای او مقدر شده‌است نمی‌باشد، هرچند خوب مردن و یا بد مردن را خود انسان ها برای خود شکل می‌دهند. قرآن می‌فرماید: قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْرا» (طلاق/ ۳) خداوند برای هر موجودی اندازه‌ای در عالم مشخص کرده و یا می‌فرماید: إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر» (قمر/ ۴۹) البته ما هرچیزی را به اندازه آفریدیم و نیز قرآن در آیه‌ی ۲۲ سوره‌ی حدید می‌فرماید: ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‏ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسیر» هیچ مصیبتى در زمین و نه در وجود شما روى نمى ‏دهد مگر این‌که همه‌ی آن‌ها قبل از خلقت‌شان در کتابی بوده است و این امر براى خدا آسان است‏. با توجه به این امر می‌فرماید: وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللّهِ کِتَابَاً مُؤَجَّلاً وَ مَن یرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَن یرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ»؛ هیچ‌کس جز به فرمان خدا نمی‌میرد، که خدا مرگ را مقررشده معین کرده است و هرکس پاداش این جهان را بخواهد از آن به او خواهیم داد.» (آل‌عمران/ ۱۴۵) و نیز می‌فرماید: إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» (یونس/ ۴۹) یا فرمود: نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقینَ.» (واقعه/ ۶۰)

 مهم آن است که به تقدیرات خود راضی شویم تا بهشتی در مقابل ما گشوده شود. به همین جهت حضرت علی (ع) در دعای کمیل از خداوند تقاضا می‌کنند: اللّهمّ انّى اَسْئلُکَ اَنْ تَجْعَلَنى بِقِسْمِکَ راضیاً قانِعاً» خداوندا! ما را طوری بپروران که از قسمت‌هایی که برای ما مقدر کرده‌ای راضی و قانع باشیم. این یعنی خوب بودن به دست ماست ولی اندازه‌ی بودنِ» ما در دنیا، در اختیار خالق عالم است؛ خودمان باید سرنوشت خود را تبدیل به نیکی کنیم به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم»(رعد/ ۱۱) یعنی نقش آموزه‌های دینی در این‌جا آن است که: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» (انسان/ ۳) تا معلوم شود انسان در تعالی‌بخشیدن به سرنوشت خود، دست‌بسته نیست و بلاها، خواب‌ها را بیدار و دل‌ها را متوجه‌ی خدا می‌کند تا جهت دفع این بیماری، منوّر به الهامات علمی شوند.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»

 

دانلود شرح صوتی متن»

 


۱) فرمود: وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَر» (قمر/۵۰)

۲) قرآن در این رابطه می‌فرماید: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین‏» (بقره/۱۵۵)


به آغوش خدا برگردیم اگر درهای آسمان ها و زمین ها بربنده ای بسته .

 

با دعا در آغوش خدا»

 

 

قسمت دوم»

 

دعا و حضور در حقیقت تکوینی خود»
 

شرحی بر مناجات تائبین»

 

استاد اصغر طاهرزاده»

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

در رابطه با مناجاتُ التّائبین از مناجات‌های خمسه عشرة»، صحبت به این فراز از دعا رسید که از حضرت امام سجاد (ع) اظهار می دارند: إِلهِى هَلْ یَرْجِعُ الْعَبْدُ الْآبِقُ إِلّا إِلىٰ مَوْلاهُ؟» تا حدّی در این رابطه بحث شد که چگونه انسان به جایی می‌رسد که متوجه می‌شود در هر مقامی هم که باشد در نسبت به ربوبیت خداوند او عبد آبق و فراری است و نسبت به حضرت محبوب دور است. حضرت سجادu فرمودند: ای خدا جز این است که بنده فراریت فقط یک راه دارد و آن هم این است که به طرف مولایش بیاید و جز این است که از خشم مولایش فقط به یک‌جا می‌تواند پناه ببرد و آن هم جز به سوی مولایش جای دیگری نیست برای پناه‌بردن؟ البته اگر بر روی این فراز التفات بفرمایید یکی از حقایق عالم وجود را که خود حضرت می‌شناسند با ما در میان می‌گذارند.

 اگر انسان رسید به این مرتبه از بصیرت که حقیقتِ وجودِ انسان فقط در رابطه با خدا حقیقت است و با توهّم همراه نیست، می‌فهمد چرا باید همان‌طور که از نظر وجودی عین ربط به حق است، از نظر شخصیتِ انتخاب‌گرِ خود هم باید ارتباط با حق را انتخاب کند تا انتخابی اصیل و مطابق تکوینِ خود کرده باشد و تشریع و انتخاب خود را در راستای همان تکوین و وجود خود قرار دهد. اگر انسان متوجه باشد مخلوقِ خدابودن یعنی چه، از یک طرف سعی دارد وجود خود را در معرض الطاف و تجلیات الهی قرار دهد و از طرفی می‌داند خداوند به حکم خالقیت‌اش هر تصرفی را می‌تواند در مخلوقش إعمال کند، به همان معنایی که عرض شد تصرف خدا در مخلوقاتش مطلق است.» به عنوان مثال صورت‌های ذهنی خودتان را در نظر بگیرید که هر طور خواستید در آن‌ها تصرف می‌کنید. بودن آن صورت‌ها تنها مربوط به اراده‌ی شما است. البته از این نکته نباید غفلت کرد خدایی که در امور بندگانش تصرف می‌کند خدای حکیمی است و لذا فرمود اگر دعا کنید من مستجاب می‌کنم ولی در صورتی که ما به معنای واقعی دعا کنیم و وجود خود را در معرض تجلیات الهی قرار دهیم،

 

دانلود متن کامل PDF»


پوسترهایی به مناسبت چهل و یکمین دهه فجر انقلاب اسلامی+عکس- اخبار .

آیا بر اساس تفسیر آیه اهدنَا الصِّراطَ المُستَقیم» می توان به صراط های مستقیم متعدد معتقد بود یا اینکه صراط یکی بیشتر نیست؟ آیا آیه والِّذین جاهَدوا فینا لَنَهد یَّنَهُم سُبُلَنا»  نشانه تعدد صراط نیست؟ با توجه به اینکه به عدد انفس خلایق طرق الی الله وجود دارد و در قرآن کریم سبل و راه های متعدد هدایت وجود دارد آیا ما صراطهای مستقیم داریم یا یک طراط مستقیم داریم؟

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده:

حضرت علامه‌ی طباطبایی در تفسیر شریف المیزان» به خوبی روشن می‌کنند که چرا واژه‌ی صراط» مفرد آمده است ولی واژه‌ی سبیل» جمع آمده است. مثل حضور تاریخیِ ما از طریق انقلاب اسلامی در این زمان که صراط مستقیمِ این زمانه است. حال برای حضور در این صراط، خواه در سبیلِ شهید تهرانی مقدم (و حاج قاسم سلیمانی در عرصه ی نظامی) پای بگذار و خواه در سبیل شهید آوینی (در عرصه فرهنگ و هنر)، (خواه سبیل شهید شهریاری ها و روشن ها در عرصه ی علم و خواه در عرصه شهید مطهری ها در عرصه دین) همه به صراط مستقیم انقلاب اسلامی ختم می‌شود.

* قسمت های داخل پرانتز جزو پاسخ استاد طاهرزاده نمی باشد و نویسنده وبلاگ به آن اضافه نموده است.


چگونه کالای ایرانی را نجات دهیم؟ - ایسنا

می خواستم نظرتون رو در مورد خرید اجناس برند، منظور نشانه های خارجی است بدونم با توجه به اینکه اجناس ایرانی در آن زمینه کیفیت مطلوب رو نداشته باشد.

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده: 

(از آنجایی که مقام معظم رهبری به عنوان نایب امام زمان (عج) به جهت جنگ اقتصادی همه جانبه ی جبهه ی استکبار با انقلاب اسلامی، تاکید بر خرید کالای ایرانی که مشابه خارجی دارند می کنند و آن را در جهت رونق تولید و کمک به اقتصاد کشور می دانند و از آنجای که تبعیت از ایشان به حکم تبعیت از اولی الامر است، بهتر است کالای ایرانی خریداری بشود) به هر حال، (هر چند ممکن است) با خرید جنس ایرانی ضرر هم بکنید، آن ضرر در حکم صدقه خواهد بود و صدقه موجب رفع بلا است. 

* قسمتهای داخل پرانتز از پاسخ های دیگری که استاد به سوالات مشابه به این موضوع داده بودند اضافه شده است.


درهای رحمت الهی چه زمانی باز و چه زمانی بسته می شوند؟ علت بسته شدن .

 

 

با دعا در آغوش خدا»

 

 

قسمت اول»
 

شرحی بر مناجات تائبین»

 

استاد اصغر طاهرزاده»

 

باسمه تعالی

در شرایطی که جهان مدرن هر روز بیشتر از روز قبل با بحران های بیشتری بشریت را روبه رو می امکان عبور و ، کند و به جهت غفلت از حقایق قدسیِ عالم درمان از آن بحران انسان ، ها برایش نمانده است ها بیش از پیش به جهت ذات خداجوی شان متوجه ی دعا و اُنس با خداوند گشته اند و در این راستا اگر در مسیر اُنس با پروردگار عالم از راه مقابل انسان های صحیحی که اولیاء معصوم ها گذارده اند، غفلت شود، عوامِ جامعه ی اسلامی با پیشنهادهای غیر عالمانه و بعضاً مَن درآوردی، طلبِ اُنس با خدایِ مردم را به مسیرهایی می کشانند که نتیجه ی اصلی آن که گشوده شدن راه رجوع به خداوند است، به میان نمی آید.  حال با توجه به نکته ی فوق یعنی جواب گوییِ صحیح به طلب مردم نسبت به دعا، لازم می آید تا با رجوع به ادعیه و مناجات

اولاً : جواب ، های مورد اعتماد  نیاز انسان ها در رجوع به خداوند به بهترین نحو داده شود

ثانیاً :جایی برای پیشنهادهای غیر عالمانه که موجب تمسخر دشمنان دین می گردد؛ باقی نماند.

زیرا دشمنان ما میل به فریب دادنِ ما را در خود می پرورانند تا مردم ما میان درست و نادرست و خوب و بد و زشت و زیبا نتوانند فرق بگذارند .در این رابطه تصمیم گرفته شد اولین مناجات از مناجات  خمسه عشرة» یعنی مناجات التّائبین» ،  در اختیار عزیزان قرار گیرد و آنچه فعلاً با توجه به آنچه پیش آمده، تقدیم می شود جلسه ی ششم از شرح آن دعا است که حاوی مطالبی بس بلند برای حضور در  در مقابل ما گشوده عالَمی است که مولایمان حضرت سجاد اند؛

إن شاءاللّه جلسات بعدی به مرور تقدیم می گردد.

 

اصغر طاهرزاده»

 

دانلود متن کامل PDF»

 


متن مناجات تائبین | هدانا | HADANA.IR

 

شرح کامل مناجات تائبین»

 

شامل۱۳ جلسه شرح صوتی به همراه متن مناجات»

 

استاد اصغر طاهرزاده»

 

 

دانلود جلسة اول (ضرورت دعا در ارتقاء روح)»

 

دانلود جلسة دوم»

 

دانلود جلسة سوم»

 

دانلود جلسة چهارم»

 

دانلود جلسة پنجم»

 

دانلود جلسة ششم»

 

دانلود جلسة هفتم»

 

دانلود جلسة هشتم (معنی توبه ۱)»

 

دانلود جلسة نهم (معنی توبه ۲)»

 

دانلود جلسة دهم (توبه عامل تغییر اساسی)»

 

دانلود جلسة یازدهم (ادب به رحم آوردن رب)»

 

دانلود جلسة دوازدهم (فلسفة ارتباط با خدا از طریق اسماء)»

 

دانلود جلسة سیزدهم (توبه عامل توحد روح)»

 

 

متن مناجات تائبین»

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اِلهى اَلْبَسَتْنِى الْخَطایا ثَوْبَ مَذَلَّتى، وَجَلَّلَنِى التَّباعُدُ مِنْکَ لِباسَ مَسْکَنَتى،

خدایا خطاها و گناهان لباس خوارى بر تنم کرده و دورى از تو جامه بیچارگى بر تنم افکنده

وَاَماتَ قَلْبى عَظِیمُ جِنایَتى، فَاَحْیِهِ بِتَوْبَة مِنْکَ یا اَمَلى وَبُغْیَتى، وَیا سُؤْلى وَمُنْیَتى،

و بزرگ جنایتم دلم رامیرانده پس تو زنده اش کن به بازگشت خودت (بسوى من) اى آرزو و مقصودم و اى خواسته و آرمانم

فَوَعِزَّتِکَ ما اَجِدُ لِذُنوُبى سِواکَ غافِراً، وَلا اَرى لِکَسْرى غَیْرَکَ جابِراً،

به عزتت سوگند براى گناهانم جز تو آمرزنده اى نیابم و براى شکستگیم جز تو شکسته بندى نبینم

وَقَدْ خَضَعْتُ بِالاِْنابَةِ اِلَیْکَ، وَعَنَوْتُ بِالاِْسْتِکانَةِ لَدَیْکَ، فَاِنْ طَرَدْتَنى مِنْ بابِکَ فَبِمَنْ اَلُوذُ،

و من بوسیله آه و ناله بسوى تو بدرگاهت خاضع گشته و با زارى در برابرت خود را به خوارى کشاندم، پس اگر توام از درگاه خویش برانى در آن حال به که روآورم؟

وَاِنْ رَدَدْتَنى عَنْ جَنابِکَ فَبِمَنْ اَعُوذُ، فَوا اَسَفاهُ مِنْ خَجْلَتى وَافْتِضاحى،

و اگر توام از نزد خویش بازگردانى به که پناه برم؟ و بس افسوس از شرمندگى و رسواییم

وَوالَهْفاهُ مِنْ سُوءِ عَمَلى وَاجْتِراحى، اَسْئَلُکَ یا غافِرَ الذَّنْبِ الْکَبیرِ، وَیا جابِرَ الْعَظْمِ الْکَسیرِ،

و اى دریغ از کار بد و گناهانى که بدست آورده ام از تو خواهم اى آمرزنده گناه بزرگ و اى شکسته بند استخوان شکسته

اَنْ تَهَبَ لى مُوبِقاتِ الْجَرآئِرِ، وَتَسْتُرَ عَلَىَّ فاضِحاتِ السَّرآئِرِ،

که ببخشى بر من گناهان نابود کننده ام را و بپوشى بر من کارهاى پنهانى رسوا کننده را

وَلا تُخْلِنى فى مَشْهَدِ الْقِیامَةِ مِنْ بَرْدِ عَفْوِکَ وَغَفْرِکَ، وَلاتُعْرِنى مِنْ جَمیلِ صَفْحِکَ وَسَتْرِکَ،

و مرا در بازار قیامت از نسیم جان بخش عفو و آمرزشت محروم نفرمایى و از لباس زیباى گذشت و چشم پوشى خود  ام نکنى

اِلهى ظَلِّلْ عَلى ذُنُوبى غَمامَ رَحْمَتِکَ، وَاَرْسِلْ عَلى عُیُوبى سَحابَ رَاْفَتِکَ،

خدایا سایه ابر رحمتت را بر گناهانم بینداز و ابرریزان مهربانى و رأفتت را براى شستشوى عیب هایم بفرست

اِلهى هَلْ یَرْجِعُ الْعَبْدُ الاْبِقُ اِلاَّ اِلى مَوْلاهُ، اَمْ هَلْ یُجیرُهُ مِنْ سَخَطِهِ اَحَدٌ سِواهُ،

خدایا آیا بنده فرارى جز به درگاه مولایش به کجا بازگردد یا آیا کسى جز او هست که وى را از خشم او پناه دهد

اِلهى اِنْ کانَ النَّدَمُ عَلَى الذَّنْبِ تَوْبَةً فَاِنّى وَعِزَّتِکَ مِنَ النّادِمینَ،

معبودا اگر پشیمانى بر گناه توبه محسوب شود پس به عزتت سوگند که براستى من از پشیمانانم

وَاِنْ کانَ الاِْسْتِغْفارُمِنَ الْخَطیـئَةِ حِطَّةً فَاِنّى لَکَ مِنَ الْمُسْتَغْفِرینَ، لَکَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى،

و اگر آمرزش خواهى از خطا آن را پاک کند پس براستى من از آمرزش خواهانم خدایا تو را سزد که مرا مؤاخذه کنى تا گاهى که خشنود شوى

اِلهى بِقُدْرَتِکَ عَلَىَّ تُبْ عَلَىَّ، وَبِحِلْمِکَ عَنّىِ اعْفُ عَنّى، وَبِعِلْمِکَ بى اِرْفَقْ بى،

خدایا به همان قدرتى که بر من دارى توبه ام بپذیر و به بردباریت از من بگذر و به همان علمت که به احوالم دارى با من مدارا کن

اِلهى اَنْتَ الَّذى فَتَحْتَ لِعِبادِکَ باباً اِلى عَفْوِکَ، سَمَّیْتَهُ التَّوْبَةَ،

خدایا تویى که درى از عفو خود بسوى بندگانت باز کردى و نامش را توبه گذاردى

فَقُلْتَ: تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوْبَةً نَصُوحاً. فَما عُذْرُ مَنْ اَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ،

و فرمودى بسوى خدا بازگردید با توبه صادقانه» پس دیگر چه عذرى دارد آن کس که از وارد شدن در این در باز شده غفلت ورزد

اِلهى اِنْ کانَ قَبُحَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ،

خدایا اگر براستى سر زدن گناه از بنده ات زشت است ولى گذشت نیز از نزد تو نیت

اِلهى ما اَنَا بِاَوَّلِ مَنْ عَصاکَ فَتُبْتَ عَلَیْهِ، وَتَعَرَّضَ لِمَعْرُوفِکَ فَجُدْتَ عَلَیْهِ،

معبودا من نخستین کسى نیستم که نافرمانیت کرده و توبه پذیرش گشته اى و خواستار احسانت گشته و تو بر او احسان کرده اى،

یا مُجیبَ الْمُضْطَرِّ، یا کاشِفَ الضُّرِّ، یا عَظیمَ الْبِرِّ، یا عَلیماً بِما فِى السِّرِّ، یاجَمیلَ السِّتْرِ،

اى پذیرنده بیچاره اى غم زدا اى بزرگ احسان اى داناى اسرار نهان اى نیکو پرده پوش

اِسْتَشْفَعْتُ بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ اِلَیْکَ، وَتَوَسَّلْتُ بِجَنابِکَ ]بِحَنانِکَ[ وَتَرَحُّمِکَ لَدَیْکَ،

شفیع گردانم نزد تو جود و کرمت را و توسل جستم به حضرتت و به مهربانیت و ترحّمت در پیش تو

فَاسْتَجِبْ دُعآئى، وَلا تُخَیِّبْ فیکَ رَجآئى، وَتَقَبَّلْ تَوْبَتى،

پس دعایم مستجاب کن و امیدم را درباره خودت به نومیدى مبدل مکن و توبه ام را بپذیر

وَکَفِّرْ خَطیئَتى بِمَنِّکَ وَرَحْمَتِکَ، یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

و گناهم را به کرم و مهربانى خود نادیده گیر اى مهربانترین مهربانان.

رزاقیت خدا

 

روایتی زیبا دربارة رزق»

 

و در کافى از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: امیر المؤمنین بارها مى فرمود:

بدانید و به یقین بدانید که خداى عزوجل به هیچ بندهاى هر قدر هم تلاشگر باشد و هر قدر زرنگى و چاره اندیشى اش عظیم باشد و بسیار حیله گر و نیرنگ باز باشد اجازه نمى دهد از مقدراتى که او در ذکر حکیم برایش تقدیر کرده پیشى گرفته و آن مقدرات را تغییر دهد.

ایها الناس! هیچ انسانى به علت مهارتش نمى تواند پشیزى از آنچه برایش مقدر شده زیادتر به دست آورد و هیچ انسانى به علت حماقت و کودنى اش پشیزى از آنچه برایش مقدر شده کمتر نمى گیرد. و بنابراین کسى که به این دو نکته علم و اعتقاد داشته و بر طبق آن عمل کند در به دست آوردن بهره اش از سایر مردم راحت تر است، و کسى که به این معانى علم دارد و لیکن بر طبق آن عمل نمى کند در خسارتش از همه مردم خاسرتر و زیانکارتر است، و چه بسیار افرادى که غرق نعمتند ولى خدا به منظور استدراج غرق نعمت کرده و چه بسیار گرفتاران و تهى دستانى که خدا خیرشان را در تهى دستى دیده.

بنابراین، اى تلاشگر در تلاش خود از خدا پروا داشته باش و در شتابت کوتاه بیا، و از خواب غفلتت بیدار شو، و در آنچه از ناحیه خداى عزوجل به زبان پیامبر گرامى اش جارى شده تفکر کن.

تفسیر المیزان علامه طباطابیی جلد دهم ـ بحث روایی تفسر آیه ۶ سوره هود»


002186 وإذا سألک عبادی عنی فإنی قریب | Quran-HD


 

ماه رمضان، ماه انس با خداوند»

 

استاد اصغر طاهرزاده»

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 

با شروع ماه مبارک رمضان، افقی در مقابل انسان گشوده می‌شود تا امیدوارانه به انتظار گشایش عشق» و اُنس» با حضرت محبوب به استقبال آن ماه عزیز برویم، به امید حضور در میهمانی خدا و نوشیدن میِّ محبت از جام ساقیِ ازلی که آشنایی نه غریب است که جان‌سوز من است.»

۱. آمادگی برای شنیدن ندای بی‌صدایِ حقیقت:

ماه میهمانی خدا برای حضور در جهانی که خور و خواب حیوانی فرا افکنده می‌شوند و لقمه‌های وصل رخ می‌نمایانند و جان روزه‌دار مستعد شنوای ندایِ بی‌صدایی می‌شود که حقیقت را در میدان دیدِ جان خود متذکر می‌گردد.

۲. مناجات‌هایی برای حاضرشدن در جهان پیشِ رو:  

ماه رمضان، ماه زندگی با دعا است برای اُنس با حضرت محبوب. بعد از تجربه‌‌ای که در ۳۰ ساله‌ی اخیر یعنی بعد از جریان دفاع مقدس داشتیم که تا حدّی از آن نوع مناجات‌ها فاصله گرفتیم، مناجات‌هایی که وسیله‌ای بود برای حاضرشدن در جهانِ پیش رو، جهانی که با انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده شده بود و صدام و صدامیان قصد داشتند مانع به‌ظهورآمدن آن شوند؛ دوباره جهانی برای رجوع به دعا به همان شکل در مقابل‌مان گشوده شده است تا در جهانی حاضر شویم که جهان عبور از استکبار است.

مناجات و دعا :: خدایا! دلم را به محبتت شیفته و شیدا فرما (فرازی از .

۳. دعا، عامل به ثمررسیدن فعالیت‌های دیگرِ انسانی:

در دوران دفاع مقدس به‌خوبی نقش و تأثیر دعا را در جبهه‌ها تجربه کردیم و ‌یافتیم که چگونه دعا در کنار فعالیت‌های نظامی، نقش‌آفرین است، به طوری که اگر در کنار تلاش‌های نظامی، آن دعاها و مناجات‌ها نبود، هرگز به آن موفقیت‌ها نمی‌رسیدیم.

۴. معصومانه‌ترین توبه:

هیچ وقت صدام حسین‌ها و ترامپ‌ها اهل انابه و توبه نیستند ولی امام خمینی‌ها به تأسّی از امامان معصومعلیهم‌السلام» اهل توبه و انابه می‌باشند، پس این توبه‌ها و انابه‌ها، توبه و پشتِ سرگذاشتن آن نوع گناهانی نیست که آن افراد مرتکب می‌شوند، بلکه روی‌آوردن به جهانی است که روح‌های بزرگ متوجه آن شده‌اند. این نوع انابه، معصومانه‌ترین کار است و هرکس بیشتر به انسان‌های معصوم نزدیک باشد بیشتر اهل انابه و توبه است، تا نشان دهند چه هستند و آنچه از آن‌ها برایشان سرمایه می‌شود همین افقی است که انابه‌های آن‌ها برایشان می‌گشاید، در عین ست بر خاک، در عین رفتنی زودهنگام و در زندگیِ ناتمام که البته هرگز تمام نمی‌شود.

نگارخانه :: عکس نوشته ها :: نیایش و دعا

۵. دعا؛ آینه‌ی به ظهورآوردنِ تقدیر تاریخی:  

بعد از دفاع مقدس گمان کردیم عقل و برنامه‌ی خودمان برای اداره‌ی کشور کافی است و از نقش‌آفرین‌بودنِ دعا در کنار فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگیِ خود، برای حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده، غفلت کردیم و از دعاها و نیایش‌هایی که در گوشه و کنار کشور صورت می‌گرفت معنایی مناسب این تاریخ به‌دست نیاوردیم. در حالی‌که دعا و نیایش به معنای خاص آن، باید یکی از ارکان اساسی این حضور تاریخی باشد. حضور در جهانی دیگر که نه جهان گذشته‌ی قبل از دنیای مدرن است و نه جهان باقی‌ماندن در فرهنگ مدرنیته، جهانی است که خداوند برای ما مقدّر نموده و یکی از ارکان اساسی حضور در آن تقدیر، دعا است. وقتی با چنین رویکردی به متون مقدس خود رجوع نماییم دیگر آن متون مقدس، کلمات نیستند بلکه آینه‌اند، آینه‌ی به ظهورآوردنِ تاریخی که باید در افق وجود خود با آن زندگی کرد و زمان‌شناسی را همچون اولیای الهی علیهم‌السلام» تجربه نمود.

مناجات و دعا :: حق رضایت با توست (فرازی از مناجات خمس عشرة)

۶. دعا؛ عامل حضوری فعّال در عالم:

با پدیدارشدن ویروس کرونا و زمین‌گیرشدنِ جهان مدرن و اندیشه‌ی حسّ‌گرایِ پوزیتیویسم، به خود آمدیم که باید ایمان تازه‌ای را دنبال کنیم، ایمانی که با دعا و مناجات همراه است، دعایی همراه با سلوک عقلی و قلبی و نه صرفاً درک مفهومی از حقایق. آن نوع سلوک عقلی و قلبی که در عین معرفت‌زایی، به بنیادی نظر دارد که از یک طرف با منشأ وجود» و از طرف دیگر با درون انسان رابطه دارد، و به انسان نشان می‌دهد چه اندازه می‌تواند در عالَم، حاضر باشد و به عالَمِ خود کیفیت ببخشد. حضوری که به جای دنبال‌کردنِ خود در برنامه‌های بی‌محتوا و تهیِ غیر قابل دسترسِ دنیای مدرن و ادعاهای توسعه و سازندگی به روش مدرن، از طریق اُنس با خدا به سرنوشتی بس متعالی و معنابخش بیندیشد. این‌جاست که انسان می‌تواند از درون و بیرون به ملکوت وصل شود و به این تجربه برسد که تجربه‌ی ایمانی از طریق دعا، راه مهمی است که امکان ندارد در این دنیا بتوان از آن غفلت کرد و در زندگی به نتیجه‌ی متعالی رسید. تمام آنچه در این تاریخ در طلب آن هستیم را با درک تاریخی خود در دعاهای ماه رمضان به‌خصوص در دعای ابوحمزه» و دعای سحر» می‌توانیم تجربه کنیم.

۷. دعا؛ عالی‌ترین مرحله‌ی سیر ایمان:

این تجربه‌ی مهمی است که انسان متوجه شود عالی‌ترین مرحله‌ای که انسان باید در سیر ایمانی خود آرام‌آرام به آن برسد، دعا و مناجات با حضرت ربّ  العالمین است، زیرا مقام دعا و مناجات بعد از ایمان، به همان معنایی است که گفت:

اوّل قدم آن است که  او را یابی               آخر قدم آن است که با او باشی

و دعا آن آخرین قدم است، زیرا وقتی قلبِ انسان متوجه‌ی خداوند شد، بنا می‌گذارد تا با محبوب خود نجوا کند. سیره‌ی علمای ما در ابتدا، تدبّر» در دعا و مناجات بوده است تا انسان بفهمد چه مطلبی را باید با خدا در میان بگذارد و تا دلدادگی با حضرت حق به درستی شکل بگیرد.

دعای باز شدن بخت دختر مجرد (گشایش بخت و سریع آمدن خواستگار .

۸. دعا؛ سرمایه‌ای اصیل برای زندگی در امروز:

در اوایل ظهور انقلاب اسلامی، فضای فرهنگی ملت در حال برگشت به همان روحیه‌ی تدبّر و تفکر در دین بود، ولی دشمن با تهاجم فرهنگی‌اش - با توجه به پیش‌زمینه‌های غرب‌گراییِ ما - با تمام نیرو به میدان آمد تا ما نتوانیم از فرهنگ اصیل خود استفاده کنیم و به نوعی گرفتار همان بستری شدیم که غرب در مقابل بشر گشوده است و ما نیز متوجه‌ی راز پایداری خود که اُنس با خداوند است نشدیم و دشمن را جهت نفوذ خود، امیدوار کردیم. زیرا ارزش‌های خود را نشناخته‌ بودیم تا از آن پاسداری کنیم.

به یک معنا می‌توان گفت مشکلات ما از زمان قاجار شروع شد که آن‌ها شیفتگی به غرب را دامن زدند و در سلسله‌ی پهلوی آن شیفتگی و وابستگی به اوج خود رسید و نسبت به زندگی در زیر سایه معنویات نوعی گسست پدیدار شد و هنوز با آن گسست روبه‌رو هستیم و به همین جهت رویکردی شایسته نسبت به ادعیه و مناجات در ساختن نوعی از زندگی که لازمه‌ی فرهنگ اسلامی ایرانی است، پیش نیامده است. بسیاری از سرمایه‌های الهی که سال‌های سال موجب قوام جامعه‌ی ما بود فراموش شد، در آن حدّ که در حال حاضر گمان می‌کنیم آن سرمایه‌ها یعنی ادعیه و مناجات‌ها چیزهای مهمی نبوده‌اند تا به دنبال آن‌ها باشیم.

عبادت - الهام بانو

۹. وقتی در دعاخواندن‌ها، دعایی نخوانده‌ایم:

قبلاً با درک ابعاد دعای کمیل می‌فهمیدیم به آن دعا نیاز داریم و با دعای کمیل آن نوع زندگی را شکل می‌دادیم و در پرتو آموزه‌های آن، همه‌ی افراد جامعه، خود را مسئول یکدیگر و مسئول مسائل جامعه می‌دانستند.

 ملاحظه کرده‌اید که در ابتدای دعای کمیل شروع می‌کنید خداوند را بر اساس اسماء و صفاتش مورد خطاب قرار می‌دهید و با نظر به آن اسماء، تقاضاهای خود را مطرح می‌کنید تا آن‌جایی که اظهار می‌دارید‌: بِأَسْمائِکَ الَّتی مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّ شَیْء» قسم به آن اسمایی که بنیاد وجودِ همه‌ی اشیاء را پر کرده است. هزاران نکته معرفتی باید در این‌جا حل شود تا إن‌شاءاللّه دعا در قلب انسان محقق گردد وگرنه بعد از دعا ممکن است احساس کنیم، گویا دعایی نخوانده‌ایم تا احساس کنیم نه‌تنها نسبت به خود بلکه نسبت به عالم و آدم مسئول هستیم.

عکس نوشته خوشگل و متن های جالب و عکس پروفایل زیبا (33) * عکس نوشته .

۱۰. تفاوت انسان‌ها و نقش دعا در قرآن:

ائمه ‌علیهم‌السلام» گاهی برای ما روایت می‌آورند و گاهی در رجوع به خداوند مناجات و دعاهایی دارند که به کمک ما می‌آیند تا چگونه به خدا رجوع کنیم و عالمی که باید در آن زندگی کنیم را بیابیم و کیفیت بودن خود را ارتقا ببخشیم، زیرا اولیای الهی بیش از آن‌که به کمّیت عالم توجه داشته باشند، به کیفیت عالم نظر می‌کنند و زندگی خود را کیفیت می‌بخشند و اساساً تفاوت انسان‌ها در همین امر است که چه اندازه به کیفیت بودن خود توجه دارند تا به کمّیتِ بودنِ خود.

۱۱. چگونگیِ معرفت‌بخشی دعا:

ائمه علیهم‌السلام» در روایات، عموماً معارفی را مطرح می‌کنند که در حد عقل مخاطبان آن‌هاست، اما در مناجات‌ها و ادعیه حقایقی را مطرح می‌کنند که بین خودشان و خداوند است و اساساً جنس آن معارف جنس خاصی است، مثل معرفت‌بخشی یک گل زیباست که آن معرفت‌بخشی، حالت حضوری دارد و نه حالت انتزاعی، زیرا در مناجات‌ها و ادعیه نوعی تماشگری با حضرت محبوب در مظاهری که با آن‌ها به ظهور آمده در میان است. حقایق و معارفی که در مناجات‌ها مطرح است نه‌تنها در اوج است، بلکه به انسان عالم خاصی می‌دهد و ساحت وجودی انسان از آن طریق بسط می‌یابد تا در جهانی گسترده‌تر و گشوده‌تر از دنیا خود را بیابد.

۱۲. بشر امروز و خودآگاهی نسبت به دعا:

در مناجات‌ها، نجوایِ بین عبد» با معبود» در میان است و اسراری که بین امام معصوم و حضرت حق است به ظهور می‌آید و به همین جهت باید با رویکردی خاص به آن‌ها نظر کرد تا موجب اصلاح اساسی انسان و جامعه شود. گمشده‌ی بشر امروز این نوع ادعیه و مناجات است و گویا بشر امروز در حال خودآگاهی نسبت به این امر می‌باشد.

عکس برای پروفایل خدایی

۱۳. قاعده‌ای در امیدواری انسان در دعا:

قاعده‌ای را که باید به لطف الهی در قلب‌مان نگهداریم تا دعا و مناجات به خوبی در زندگی‌مان حضوری فعّال پیدا کند، این است که بدانیم خداوند کریم که ما را خلق کرده تا مظهر کمالات او شویم و او خود را در مخلوقاتش به تماشا بنشیند؛ (۱) خیلی زود از گناهان ما در می‌گذرد. نمونه‌ی این نوع برخورد را در اولیای الهی می‌یابید، به عنوان مثال اگر کسی در حضور پیامبر خداصلّی‌اللّه‌علیه‌وآله» به وجود مقدس آن حضرت یک نوع بی‌حرمتی بکند و بعد عذرخواهی نماید، حضرت بدون هیچ مقدمه‌ای او را می‌بخشند، زیرا دوست دارند انسان‌ها را خوب و صاحب کمال بنگرند. همان طور که اگر از امامان معصوم تقاضایی داشته باشیم به سرعت برآورده می‌کنند، زیرا آن‌ها به دنبال تماشای ایثار هستند، به همان معنایی که خداوند جواد و بخشنده است.

 این یک قاعده است که اولیای الهی خیلی زود هم عذر افراد را می‌پذیرفتند و هم تقاضای افراد را برآورده می‌کردند، و این در اُنس با خدا برایشان حاصل شده است. خداوند این نوع خصوصیات را که خودش در حدّ کامل دارد، به دوستانش هم منتقل می‌کند. وقتی این نکته برای ما روشن شد که خداوند این خصوصیات را بیشتر از آن‌که اولیای الهی دارا هستند، در خود دارد، کلید خوبی برای روبه‌روشدن با دعا و مناجات به‌دست می‌آوریم. بالاخره این را می‌توانیم بفهمیم که خصوصیات خوب اولیای الهی که از تقصیر ما می‌گذرند و دارای سخاوت هستند، از طریق ارتباط با خدا برایشان پیش آمده و لذا حضرت حق که صاحب اصلی این صفات است، این صفات را بیشتر و به طور مطلق دارد، پس هم عذرخواهی ما را از گناهی که کرده‌ایم، خیلی زود می‌پذیرد و هم تقاضاهای ما را به‌خوبی برآورده می‌نماید. جناب مولوی با نظر به همین قاعده می‌گوید:

تو مگو ما را بدان شه بار نیست                    با کریمان کارها دشوار نیست

آری! وقتی متوجه شدیم با کریمان کارها دشوار نیست» نحوه‌ی دعا کردن‌هایمان در گستره‌ی دیگری واقع می‌شود و امیدواریِ فراوانی را در دعا به ما می‌بخشد.

دعا و ذکر برای آرامش و خواب راحت - نیوز پارسی

۱۴. در جستجوی قلب زنده:

تا قلب شروع به بیداری نکند، دعا هم که بخوانیم برای بیشتر داشتن دنیاست، ولی وقتی در محضر حضرت حق اقرار کردیم: خدایا! قلبم مرده است؛ (۲) در آن صورت ورق بر می‌گردد و قلب، زنده می‌شود. قلب زنده» خود را ماورای امور دنیایی جستجو می‌کند و هرگز به دنبال شهرت نمی‌تواند برود، حتی از آن نوع زندگی که همان حبّ دنیا» است، متنفر می‌شود.

۱۵. عوامل مرگ قلب:

روایتی از حضرت سجاد علیه‌السلام» نقل شده است که می‌فرمایند: مَا مِنْ‏ عَمَلٍ‏ بَعْدَ مَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَةِ رَسُولِهِ أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیَا؛»

(الکافی، ج2، ص130.) بالاترین عمل‌ها کسب معرفت خدا، و سپس کسب معرفت پیغمبر است؛ بعد از این دو هیچ عملی مثل بغض دنیا ارزشمند نیست. بغض دنیا را عمل به‌شمار  می‌آورد و می‌فرماید: بعد از کسب معرفت خدا و رسول خدا، دشمنی با دنیا بالاترین عمل است. فراموش نکنید که منظور از حبّ دنیا همان تعلقاتی است که انسان دارد که به‌خاطر آن‌ها دنیا را هدف قرار می‌دهد و آخرت و کمالات حقیقی را فدای آن می‌کند. طبعاً چنین چیزی اصل همه‌ی گناهان خواهد بود و همه‌ی سقوط‌ها از این‌جا ناشی می‌شود. از امام صادق علیه‌السلام» نیز نقل شده است: مَنْ‏ أَصْبَحَ‏ وَ أَمْسى‏ وَ الدُّنْیَا أَکْبَرُ هَمِّهِ، جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى الْفَقْرَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَشَتَّتَ أَمْرَهُ»(

الکافی، ج2، ص319.) اگر روزگار کسی به این صورت بگذرد که بیشتر توجه‌اش به امور دنیا باشد، خداوند فقر را چون تابلویی در مقابل او قرار می‌دهد و لذا دائماً خودش را در فقر می‌بیند و احساس غنا و بی‌نیازی نمی‌کند، و اموراتش همواره پراکنده و بی سر و سامان است.

 آری! وقتی دل بمیرد کار انسان به دوستیِ دنیا می‌کشد و عالمِ گشوده‌ی معنویت از منظر او رخ بر می‌تابد تا بتواند در آن آرام گیرد.

۱۶. حجاب أنانیت و علت مرگ قلب:

گناه و پیرو آن، مردنِ قلب و محروم‌شدن از نظر به حقیقت، انواعی دارد. یکی از آن گناهان همان است که انسان به جای آن‌که در منظر خود، حضرت حق را که ربّ العالمین است داشته باشد، خود را در منظرِ خود دارد. در این‌صورت وجود خودش، حجابِ نظر به حق می‌شود و دیگر نمی‌تواند خدا را که در عالَم به ظهور آمده، محل اُنس خود قرار دهد و او را در منظر قلب خود بنگرد و به همین جهت انسان عاقل از خدا می‌خواهد آن قلب را که انسان با نظر به خودش میرانده است، با جلوه‌ای که از رحمت خود می‌کند، آن انسان را از نظر به خودش منصرف نماید و قلبش را زنده گرداند.

wisgoon - ویسگون -  - 11342186

۱۷. شاخصه‌های قلب زنده:

مطمئناً خداوند دوست دارد ما از او بخواهیم قلب‌مان را زنده کند، زیرا در آن صورت قلب انسان، محل جلوات انوار الهی می‌شود و خداوند در چنین قلبی خود را به تماشا می‌نشیند. به اندازه‌ای که ما آماده باشیم تا خداوند قلب ما را زنده کند و آن قلب، محل جلوات انوار الهی شود، به همان اندازه از هر چیز جز خدا منصرف می‌گردد. این نوع زنده‌کردن قلب غیر از آن است که بفهمیم حرام خدا، حرام است. آری! این خوب است که انسان حریم الهی را در حرام و حلال‌ها رعایت کند ولی این اولِ کار است. قلب زنده قلبی است که اولاً: اهل دوست‌داشتن باشد. ثانیاً: به جای دوست‌داشتنِ زیبایی‌های وَهمی، زیبای‌ حقیقی را دوست داشته باشد و تنها خداست که محل همه‌ی کمالات و زیبایی‌های حقیقی است.

۱۸. قلب زنده، قلب بی‌کینه:  

قلبِ زنده، خدادوست است و به هر آینه‌ای که محل ظهور محبوب اوست، نظر محبت‌آمیز دارد و لذا قلب زنده هیچ‌وقت در درون خود نسبت به مؤمنین کینه ندارد و برای رسیدن به چنین محبتی از حضرت محبوب تقاضا می‌کند: وَ لا تَجْعَلْ فی‏ قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا» (/۱۰) هیچ کینه و کدورتی در قلب ما نسبت به مؤمنین قرار نده. تا همه جا با حضرت محبوب به‌سر برد، به همان معنایی که مجنون حتی بر در و دیوار کوی لیلی جز لیلی را نمی‌دید. جناب عطار با توجه به این امر که قلبِ بیدارشده جز خدا را نمی‌خواهد و همه جا در جستجوی خداست و جز خدا را نمی‌بیند این‌طور سروده است:

 گشت مجنون هر زمان شوریده تر         همچنان در کوی لیلی شد مگر

هرچه را در کوی لیلی دید او                بوسه بر می‌داد و می‌بوسید او

گه در و دیوار در بر می‌گرفت                 گاه راه از پای تا سر می‌گرفت

نعره میزد در میان کویْ خوش                خاک می‌افشاند از هر سوی خوش

روز دیگر آن یکی گفتش که دوش           از چه کردی آن‌همه بانگ و خروش

هیچ دیوار و دری نگذاشتی                  می‌گرفتی در بر و می‌داشتی

هیچ از در کار برنگشایدت                     هیچ ازدیوار در نگشایدت

کرد مجنون یاد سوگندی عظیم              گفت تا در کوی او گشتم مقیم

من ندیدم در میان کوی او                     بر در و دیوار الاّ روی او

بوسه گر بر در زنم لیلی بود                  خاک اگر بر سر کنم لیلی بود

چون همه لیلی بود در کوی او               کوی لیلی نبودم جز روی او

هر زمانی صد بصر می‌بایدت                 هر بصر را صد نظر می‌بایدت

تا بدان هر یک نگاهی می‌کنی              صد تماشایِ الهی می‌کنی

دل که دارد این نظر اندک قدر                می نیاساید زمانی از نظر

گر به جای یک نظر بودی هزار               آن هزاران دیده بودی غرق کار

دعا برای شفای مریض | آیه ها و اسماء قرآنی شفا دهنده

۱۹. قلب مرده‌ی انسان حسود:

یکی از مراحل زنده بودن قلب، آزادشدن انسان از حسادت‌ها است. قلبِ انسان حسود، قلبِ مرده است و وقتی انسان متوجه‌ی پوچی و بیهودگی و ظلمات حسادت شد، از خداوند می‌خواهد با گشودن منظر گسترده‌ی رحمتش در مقابل انسان، او را از جهنم حسادت آزاد کند و خداوند قلب‌مان را در آن راستا زنده می‌کند تا در ادامه‌ی محبت به او زندگی را معنا کنیم و خود را در آغوش ربّ‌العالمین بیابیم.

در مناجات‌های خمسه عشرة» پای مناجات در میان است. مناجات، یعنی نجواکردن، یعنی اُنسی که با نزدیکیِ تمام همراه است و نجواکردن با خدا به خودیِ خود مطلوبِ جان هر انسانی است، همان‌طور که هجران از حق، سخت برای جان سالک تلخ است. به همین جهت جناب مولوی که مزه‌ی انس با حق را چشیده، در نجوایش با خدا ناله سر می‌دهد:

 ای خدا این وصل را هجران مکن             سرخوشان عشق را نالان مکن

چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن            خلق را مسکین و سرگردان مکن

بر درختی کآشیان مرغ توست                شاخ مشکن مرغ را پران مکن

جمع و شمع خویش را برهم مزن            دشمنان را کور کن شادان مکن

این طناب خیمه را برهم مزن                  خیمه‌ی توست آخر ای سلطان! مکن

نیست در عالم ز هجران تلخ‌تر                هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن

 وقتی نفسِ اُنس را شناختیم برای این قسمت از مناجات جایگاه خاصی قائل می‌شویم، زیرا وقتی انسان در جایگاه انس با خداوند است عملاً در حال ادب‌کردن قلب می‌باشد، تا دل به جای دیگر و چیزهای دیگر نبندد.

رهبر انقلاب: امام خمینی (ره) دلبسته مناجات شعبانیه و دعای کمیل .

۲. یاری خدا در میل به دعا:

درفضای انس با خداوند، خداوند اسماء رحمانی خود را به قلب بنده‌اش می‌نمایاند و لذا از این به بعد تقاضاهای انسان شروع می‌شود که خدایا! این را می‌خواهم یا خدایا! آن را می‌خواهم. راز اسئلک، اسئلک» هایی که معمولاً در ادعیه و مناجات‌ها مطرح است از این قرار است و خداوند دوست دارد بنده‌اش مسیر ظهور رحمت پروردگارش را بگشاید.

تمام نیازهای ما را خداوند می‌داند و آماده‌ی برآورده‌کردن آنهاست. کدام‌یک از نیازهای کوچک و بزرگ ما را برآورده نکرده؟ از ابروی بالای چشم بگیر تا خود چشم. متوجه ما بود که وقتی پیشانی ما عرق می‌کند، ممکن است چشم ما را اذیت کند، سرِ راه عرق‌های پیشانی، ابرو را قرار داد. حال چگونه وقتی رحمت مطلقه‌اش اجازه نداد در این حدّ هم چشم ما اذیت شود و ما آزار ببینیم، ممکن است اجازه دهد مهم‌ترین نیازهای ما بی‌جواب بماند؟! با آن‌که شرط تحقق آن نیازها درخواست و طلب ما باید باشد و مسیر ظهور آن‌ها را طلب و تقاضای ما فراهم کند؟ به گفته‌ی جناب مولوی:

چون خدا خواهد که‌مان یاری کند                   میل ما را جانب زاری کند

ای خنک چشمی که آن گریان اوست             وی همایون دل که آن بریان اوست

 با این دید که محبوب ما می‌خواهد حوائج ما را برآورده کند، باید به دعا و مناجات روی آوریم.

شما در مناجات شعبانیه» تا آن‌جا شیرین زبانی می‌کنید که عرضه می‌دارید: اِلَهِی . وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ» الهی! اگر مرا به گناهانم بگیری، من هم تو را به مغفرتت می‌گیرم. در ابتدای امر این سؤال برای انسان پیش می‌آید که آخر این چه نوع حرف زدن با خداست! از نظر عادی این نوع حرف‌زدن مثل آن است که به باغبان بگویید اگر آن مقدار از زردآلوهایت را به من ندادی، من مقداری از گیلاس‌هایت را برمی‌دارم. در حالی‌که هر دو از آنِ اوست. اگر خداوند ما را به خاطر گناهان‌مان عذاب کند، کار حقی کرده است پس چگونه او را به خاطر چنین کاری به محکمه ببریم و بگوییم چرا مغفرت و بخشش خود را به‌کار نگرفتی؟ ولی خداوند دوست دارد که با او شیرین‌زبانی کنیم. خودش این‌چنین شیرین‌زبانی‌ها را در آن مناجات‌ها مثل مناجات ابوحمزه و دعای سحر به قلب بنده‌اش القاء می‌کند. جناب مولوی خطاب به حضرت حق عرضه می دارد:

ای خدای پاک و بی انباز و یار                 دست گیر و جرم ما را واگذار

یاد ده ما را سخن‌های دقیق                  کان به رحم آرد تو را ای خوش رفیق

گر خطا گفتیم، اصلاحش تو کن              مصلحی تو، ای تو سلطان سُخُن

کیمیا داری که تبدیلش کنی                  گر چه جوی خون بُود، نیل‌اش کنی

این چنین میناگری‌ها کار توست             این چنین اکسیرها ز اسْرار توست

 

 و السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

***********************************************************************************

۱) اشاره به حدیث: قدسى است که حضرت حق مى‏فرماید: کُنْتُ‏ کَنْزاً مَخْفیّاً؛ فَاحبّبْتُ انْ اعْرَفَ، فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَىْ اعْرَف» من گنجى مخفى بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق کردم تا شناخته شوم.

۲) اشاره به سخن حضرت سجاد علیه‌السلام» در مناجات التّائبین» است که عرضه می‌دارند: وَأَماتَ قَلْبِى عَظِیمُ جِنایَتِى.»


ویژه نامه سال روز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و روز دانش آموز

استاد اصغر طاهرزاده: 

اگر ۱۳ آبان ۵۸، سفارت آمریکا گرفته نمی‌شد و دولت موقت ادامه می‌یافت، امروز ما یکی از نوکران آمریکا بودیم با همان خفّتی که بعضی‌ها برای تکه‌ی نان حاضرند چکمه‌های ژنرال‌های آمریکایی را بلیسند و مانند یک سگ سر خود را به زیر آن چکمه‌ها قرار دهند و مانند خانم مسیح علینژاد افتخار کنند که با مایک پومپئو وزیر امور خارجه آمریکا عکس بگیرند. آیا در شرایطی نیستیم که هرکس حسینی نیست، یزیدی است و هرکس آوینی و قاسم سلیمانی نباشد، هرچه باشد هیچ چیز نیست؟! هرچند که در لواسان ویلایی‌های آن‌چنانی داشته باشند؟!! 

هرکس آوینی و قاسم سلیمانی نباشد، هرچه باشد هیچ چیز نیست؟! هرچند که در لواسان ویلایی‌های آن‌چنانی داشته باشند؟!!

 


خرید و قیمت کتاب من میترا نیستم! روایت زندگی شهید زینب کمایی از .

 

سلام:

اول از همه شما را دعوت می کنم به مطالعه کتاب من میترا نیستم» بخصوص دخترخانم ها را و به نظرم این کتاب می تواند هدیه بسیار خوبی برای دختران نوجوان باشد ضمن اینکه طراحی کتاب هم بسیار دخترانه و زیبا و جذاب است. و چه خوب است که مادرها این کتاب را شبها قبل از خواب برای دختر بچه هایشان بخوانند. و اصلا چه خوب است فرهنگ خواندن خاطرات شهدا برای بچه ها قبل از خواب ترویج بشود.

جای همه شما خالی دیشب گلستان شهدای اصفهان مهمان شهید زینب (میترا) کمایی» بودم.
تا یک هفته پیش هیچ شناختی از این شهید نداشتم تا اینکه کتاب
من میترا نیستم» به دستم رسید. هنوز کتاب را به اتمام نرسانده بودم که توسط شهید طلبیده شدم.
وقتی رسیدم گلستان هنوز نیم ساعتی به اذان مغرب مانده بود. نمی دانستم مزارشان کجاست. بعد از خواندن زیارتنامه شهدا اول رفتم سر مزار شهید عبدالله میثمی» و بعد شهید آیت الله اشرفی اصفهانی» کمی سمت چپ مزار آیت الله اشرفی شهید مزار رضا رضائیان» قرار دارد. شهیدی که سر از بدنشان جدا شده بود. آنجا هم فاتحه ای خواندم.

عاشق شهدا | شهید رضا رضاییان

همچنان در ردیف شهدای به دنبال زینب» بودم. رفتم سمت مزار حاج حسین خرازی» و حاج احمد کاظمی» امروز کلا گلستان با اینکه هم بود خلوت بود. شاید بخاطر شرایط کرونا بود. ولی باران باریده بود و هوا به بسیار دلنشین و خنک بود. بر عکس همیشه که مزار این دو شهید شلوغ است و چند نفر در حال فاتحه خواندن هستند تنها یک خانم نشسته بود. گلهای رز زیبایی بر سر مزار این دو شهید و چند شهید کناری گذاشته بودند. نشستم و فاتحه ای خواندم. همچنان ذهنم در جستجوی کسی بود که می دانستم دعوت ویژه آن شهید هستم. نمی دانستم چطوری باید پیدایش کنم. به پسرخاله ام که خانه شان کنار گلستان شهداست زنگ زدم متاسفانه او هم شناختی از زینب» نداشت. بهترین گزینه این بود که از دفتر امور فرهنگی گلستان سوال کنم. اما گفتم قبلش سری به شهید محمد تقی طاهرزاده» (جانبازی که ۱۸ سال در کما بودند و مقام معظم رهبری به عیادتشان رفتند) و همچنین شهید جلال افشار» و شهید رسول باطنی» بزنم. (شهید باطنی تا یک سال پیش یک شهید ناشناخته در انتهای گلستان و به صورت تک و تنها و مظلوم بود از شهدای قبل از انقلاب است و کسی او را نمی شناخت تا اینکه پارسال برایش بزرگداشت گرفتند و کمی شناخته شد و به مزارش رسیدگی شد. جای خلوت و بسیار دنجی است جوری که اسم اینجا را گذاشته اند قرار همیشگی» (بارها شده دخترهای محجبه را دیده ام که با نامزدشان کنار مزار این شهید قول و قرارهای ازدواجشان را می گذارند و با هم حرفهای شان را می زنند) دسته گل زیبایی روی سنگ قبر شهید بود. آنجا هم عرض ارادتی کردم و برگشتم.

تصاویر| قرار همیشگی جوانان اصفهانی بر مزار شهید رسول باطنی – صاحب نیوز

 ایثار - تصاویر| قرار همیشگی جوانان اصفهانی بر مزار شهید رسول باطنی

تا بالاخره بعد از پرس و جو آدرس قبر را بهم دادند. آن درخت کاج را آنجا می بینید زیر آن درخت است یک قبر جداست. مشخص است پیدایش می کنید» مثل کسی که گمشده اش را پیدا می کند قدمهایم را تندتر تر کردم. چشمم که به قاب عکس شهید افتاد آرام گرفتم. روی سنگ قبر یک میوه کاج و چند تا گل محمدی و گل میخک سفید گذاشته بودند. نشستم. گل محمدی بزرگ روی سنگ را برداشتم و بوییدم. کسی نبود و فرصتی شد تا با شهید کمی حرف بزنم. شهیده ای که مظلومانه در ۱۵ سالگی در روز دوم فروردین ۱۳۶۰ توسط منافقین به شهادت می رسد. بیشتر از این چیزی نمی گویم تا خودتان کتابش را بخوانید. 

من میترا نیستم! - تلنگرشهید زینب کماییمن میترا نیستم!

 

دانلود مستند من میترا نیستم»

 

خوشحال بودم که با شهید دیگری از شهدای انقلاب آشنا شده ام. گلستان شهدای اصفهان جای بی نظیری است. حال و هوایش با جاهای دیگر فرق دارد. خوشبختانه نتوانستند طرح یکسان سازی قبور شهدا را در اینجا اجرایی کنند. طراحی منحصر به فردی دارد هم از نظر نظم تدفین بر اساس عملیات و هم قاب عکسهای زیبا و کوتاه و پرچمهایی که کنار هر قبری گذاشته اند انسان را به بهشت می برد.

گلستان شهدای اصفهان - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

از توقیفات دیشب این بود که مزار شهید تورجی زاده» را پیدا کردم. دفعه اول بود مزار  این شهید را می دیدم. قبلا شنیده بودم که شهیدی هست که معروف است به شهید سه سوته» و مزارش همیشه پاتوق مجردها است و هر کی می خواهد بختش باز بشود می رود سر مزار این شهید و خیلی عجیب حاجت می دهد برای همین اسم آن را گذاشته بودند شهید سه سوته» اما نمی داستم این شهید، شهید تورجی زاده» است. شهیدی که عشق عجیبی به حضرت زهرا (ع) داشت.

سراغ قطعه شهدای مدافع حرم هم رفتم. انتهای قطعه چشمم به دو تا قبر شهیدی افتاد که تازه به خاک سپرده شده بودند و دسته گلهای طبیعی زیادی روی قبر آنها بود و شمع اطرافشان روشن کرده بودند. کنجکاو شدم بروم جلو. متوجه شدم دو تن از پزشکان شهید سلامت هستند. خدا رحمتشان کند.

خلاصه جای همه خالی شب بسیار عالی بود در کنار شهدا. از همه شهدا بخصوص شهید زینب کمایی» ممنونم که من را مهمان خودشان کردند.»

آرمان بدیعی»


wisgoon - ویسگون - شهید علی چیت سازان: کسی می تواند از سیم خاردار .

راهی بس عزیزالقدر و لطیف در بستر انقلاب اسلامی به سوی انسان‌هایی که نمی‌خواهند خود را در فرهنگ مدرنیته فریب دهند، گشوده شده است که برکات آن لا یدرک و لا یوصف» است. عظمت جهانِ گشوده‌ای که خداوند از طریق انقلاب اسلامی در آن به ظهور می‌آید و توکل به او در آن جهان نقش اساسی دارد تا به جای پناه‌بردن به خود، به خدا پناه ببریم. وقتی به عمق جهانی که می‌توان با قلب زنده در آن حاضر شد پی بردیم و دانستیم بدون قلب زنده امکان آن چنان حضوری نیست، اشک جاری می‌شود و قلب به خود می‌آید. چیزی که در تشییع پیکر مبارک حاج قاسم سلیمانی، ملتِ ما در مقابل خود احساس کردند.

 یکی از جهان‌هایی که سخت انسان‌ها به آن نیازمندند، جهانی است که شهدا آن را شناختند و در راه حضور در آن جهان قدم زدند. همسر علی چیت‌سازیان می‌گوید:

در آخرین باری که آمد منزل و بعد از آن رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛ نیمه‌شب همین‌طور نشسته بود و اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد. با این‌که مرد با صلابت و قدرتمند و فرمانده‌ی کاملاً با صلابتی بود و اصلاً اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک می‌ریخت. گفتم چرا این‌قدر گریه می‌کنی؟ گفت: فلانی را خواب دیدم. رفیق همراهش را، معاونش را. معاونش را خواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود. می‌گوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی، ما این‌همه با همدیگر رفتیم راه‌کار پیدا کردیم - این‌ها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگان‌ها می‌شدند. قبلاً می‌رفتند راه‌ها را پیدا می‌کردند و باز می‌کردند تا یگان‌ها بتوانند حرکت کنند بروند جلو- ما این‌همه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راه‌کار این قضیه چیست؟ این قضیه‌ی شهادت؟ این را به من بگو، چرا من شهید نمی‌شوم؟ می‌گوید یک نگاهی به من کرد و گفت: راه‌کارش اشک است، اشک این نشان می‌دهد شهید چیت‌سازیان متوجه‌ی جهانی که در مقابل شهدا گشوده می‌شود، شده است و به دنبال راهی است که خود را در آن جهان احساس کند. و عملاً می‌توان گفت انقلاب اسلامی اشک را به ما برگرداند تا جهان گمشده را به ما برگرداند. 

استاد اصغر طاهرزاده»


چگونه خود را برای شب‌های قدر امسال آماده کنیم؟

 

ما و شبهای قدر، و جهانی گشوده»


استاد شما در شبهای قدر چه اعمالی رو انجام می دهید؟ 

 

پاسخ استاد اصغر طاهرزاده»

 

عمده رویکردی است که باید نسبت به شب‌های قدر داشته باشیم، از آن جهت که:

درهای گلستان ز برایت گشوده‌اند             در خارزار چند روی ای پا»

مگر نفرموده‌اند آن‌چنان عالَم در مقابل شما گشوده می‌شود که فرشتگان الهی که هرکدام حاملِ نوری از انوار الهی هستند؛ به سوی شما می‌آیند. و از همه مهم‌تر روح» به سوی شما نازل می‌شود که حامل همه‌ی انوار الهی به صورت جامع می‌باشد. حال در این شرایط، جز آن است که باید به هر بهانه‌ای چه با نماز و چه با دعا و مناجات، جان» را در معرض چنین الطاف و انواری قرار داد؟! ‌تعجب آن است که عده‌ای به جای این‌که به سوی دریایی از انوار الهی که در مقابل‌شان گشوده شده است، قدم بگذارند؛ همچنان در آبگیرِ مشکلات خود متوقف‌اند که چه کنند. در حالی‌که به ما گفته‌اند در این شبها:

سوی دریا عزم کن زین آب‌گیر             بحر جو، و ترکِ این مرداب گیر»

کافی است بودنِ» خود را در معرض الطاف الهی قرار دهیم و اتصالی که در ذات و تکوینِ خود داریم را در انتخاب و شخصیت خود به میان آوریم. در آن صورت إن‌شاءاللّه می‌یابید که به حضور خدا در عالَم در همه‌ی عالَم و با همه‌ی مخلوقات مأنوس و آشنا هستید، إن‌شاءاللّه. 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها